🔹🔹لیست موضوع خاطرات شهدا🌷
همسنگران عزیز برای دسترسی سریعتر به هر خاطره روی موضوع مورد نظر بزنید و استفاده کنید😍
#نمازاولوقت
#کربلا
#نمازشب
#تواضع
#شهدازندههستند
#شبجمعه
#نمازشب
#غیبت
#احترامبهپدرومادر
#دوریازدنیا
#بیتالمال
#رضایخدا
#محاسبهنفس
#نمازصبح
#محرم
#نماز
🔹🔹اگه دنبال خاطره از هر کدوم از این شهدای عزیز هم هستید روی اسم مبارکشون بزنید و خودتون رو با خاطرشون مزین کنید🌷
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#شهیدمحمدگرامی
#شهیدسیدمجتبیعلمدار
#شهیدحاجاحمدمتوسلیان
#شهیدعلیماهانی
#شهیدصیادشیرازی
#شهیدمهدیزینالدین
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده
#شهیدمصطفیردانیپور
#شهیدمحمدرضاایستان
#شهیدجهادمغنیه
#شهیدمحمودرضابیضایی
#شهیدحامدجوانی
#شهیدشاهرخضرغام
#شهید_دکتر_مجید_شهریاری
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_جواد_اللهکرم
#شهید_علی_چیتسازیان
#شهید_نوید_صفری
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
ادامه..
زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد .🌸
بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط #خمینی (ره)
وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک 😭می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.
می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.
همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود.
برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی.🌷
از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان وخوزستان و... هنوز در خاطره ها باقی است.
شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک #شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند.🔹
وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان #حُر را بازگو می کرد خودش را حُر نهضت امام می دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان #کربلا رفت و به #شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم.
#شهیدشاهرخضرغام
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
سردار حاج #قاسمسلیمانی خاطرهای را از شهید مدافح حرم «ذوالفقار حسن عزالدین» نقل کرده است:
نوجوان ۱۷ سالهای که اخیراً (در سوریه) #شهید شد، به مادرش میگوید با توجه به خوابی که دیدهام این آخرین ناهاری است که با هم میخوریم❗️
مادر با ناراحتی اجازه تعریف خواب را نمیدهد. اما او برای دوستانش اینگونه تعریف کرد: دو شب است که خواب میبینم روی سینهام نشستهاند تا سرم را از تنم جدا کنند❗️😰 من فریاد میزنم و آن وقت است که #امامحسین(ع) میآید و میگوید: نترس، درد ندارد...😓 عزیز من! سر تو را خواهند برید. همانطور که بر سر من در واقعه #کربلا گذشت.😭😭 اما دردی حس نخواهی کرد، چون #فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت❗️
اما چند روز بعد از این ماجرا درگیری شدیدی بین نیروهای داعش و رزمندگان مقاومت در اطراف حرم شریف #حضرتزینب(س) رخ میدهد.
«ذوالفقار حسن عزالدین» همین رزمنده ۱۷ ساله حزبالله که از اهالی منطقه صور لبنان بود در این درگیری به شدت زخمی و بیهوش شده و به اسارت تکفیریها درمیآید.عزالدین بعد از به هوش آمدن، در حالی که درد زیادی را تحمل میکرد، با سؤالهای پیاپی تروریستها روبهرو میشود❗️
تروریست تکفیری پس از آن، سر از #بدن این مجاهد راه خدا جدا کرده و او را همانگونه که مولایش اباعبدالله(ع) بشارت داده بود، با سری بریده به شهادت میرسانند. 😔😔
🌷اولین کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
یکی از رزمندگان فاطمی قدیما خواب شهید ابوحامد رو دیده بودند..
از #شهید پرسیدند: در چه حالی هستید؟
شهید ابوحامد فرمودند: "داریم با رفقا آماده میشیم #اربعین پیاده از نجف بریم #کربلا..."
جالب اینجاست که شبیه همچین خوابی هم درمورد #شهید فاتح دیده بودند که شهید در خواب به اون رزمنده فرمودند:
"اگه میخوای مارو ببینی اربعین #کربلا باش...!"❤️
#اربعین
#قدمگاهشهدا
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر قلب تپنده امت اسلام پیر جماران، سلام بر ملت... سلام بر پاکدلان شهید این آب و خاک و سلام بر #شهادت
الله اکبر چه🦋 پروانههای زیبایی دور شمع کربوبلا جمع شدهاند.
الله اکبر، آری مادر، تو شهید دادهای آن هم چه #شهیدی، همرزم حسین مظلوم، سرور آزادگان، سید اولاد پیامبر، مادر شهید❗️ ای شیرزن❗️و ای پاکدل❗️ جگرگوشه تو، مجتبای تو چه میگوید؟ همسر باوفای شهید! ببین عزیز تو چه میگوید، چه زیبا گفته این پاک سرشت.
خانواده عزیزم سلام. مادر نور چشمم❗️ منم مجتبی.😊
الله اکبر، مادر و همسرم سخن دارم، آری سخن دارم، وقتی در #شلمچه با دشمن نبرد میکردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی #کربلا میآید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکهای مرا به آغوش کشید،😊 وقتی چشم باز کردم خود را در صحن اباعبدالله الحسین در کنار سرور شهیدان یافتم😍، آری مادر، آری مادر شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است #مقامشهیدان.
الله اکبر الله اکبر، مادر گوش کن ببین جگرگوشه تو چه زیبا گفته است: مادر ماها پشت سر سرور شهیدان نماز میخوانیم😍، هنوز باور ندارم چه میبینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچههای فلاح به من خوشآمد میگویند، همه بچهها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچهها جویای حال خانوادهشان بودند.
الله اکبر الله اکبر. گوش کن، بشنو، عزیزان چه میگویند، مادر حال میفهمم من اینجا #زنده هستم، در آنجا بیجانی بیش نبودهام.😔
الله اکبر الله اکبر، ای همسر شهید❗️گوش کن❗️بشنو که عزیز تو چهها گفته است.. آری چه خوب گفته است. همسر مهربانم سلام مرا پذیرا باش، چی شده؟ سرت را بالا کن😊 و شجاع باش❗️من همیشه در کنار تو و پسرم حسین هستم. من زندهام و همیشه در کنار خانوادهام هستم، #شهادت، زندهشدن است نه مردن.
امیدوارم مشکلات زندگی تو را در راهت مقاومتر سازد و حسین کوچولو را مصممتر از همیشه میپرورانی.
همسر مهربانم❗️ من افتخار میورزم که توانستم برای چند مدتی اسم تو را در شناسنامه خودم ثبت گردانم😍 و نوشکفتهای چون حسین که رهرو من خواهد بود برجای بگذارم و من به چنین زنانی فخر میورزم و امیدوارم که خداوند تو را صبر دهد و مرا هم بیامرزد و امیدوارم مرا ببخشید. مادر من❗️تمام این مقام والا را از تو آموختم.
اگر شهید شدم بزرگترین افتخارم این است که رهبر روحالله و پدر و مادرم و همسرم #معلمینشهادتم بودند و دیگرافتخارم این بود که در عصر امام خمینی زیستم. درود بر رهبر اسلامی ایران، امام خمینی، مرگ بر تمامی منافقین و مخالفین اسلام اعم از کفار و مشرکین.
خدا حافظِ ملت شهیدپرور ایران باشد. به امید پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا گستردگی بر تمام جهان. خداحافظ.
خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دار.🌷
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔴😱روایت شهیدی که به واسطه او خیلی ها راهی #کربلا شدن...
رفقا اربعین نزدیکه ،از شهید بخواید واسطتتون بشه
😍داستان واقعی یکی از کسانی که به عنایت شهید کربلایی شد...
⚠️حتماا بخونیـــــــــد که پشیمـــــــــون نشید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار #شهیدخرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه😭 از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی #کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمیخواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه میکردند:
این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هرچه خواهی کن😔
هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک #شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام #علیرضاکریمی بود
اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه #کربلا باز نگردد باز نمیگردم!!
در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا میشود پیکر مطهرش به میهن باز میگردد❗️❗️
این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودمد. انگار گمشده ای را پیدا کردم. همان جا نشستم .حسابی عقده دلم را خالی کردم.
با خودم میگفتم :این ها در چه عالمی بودند و ما کجائیم❓ این ها مهمان خاص #امامحسینعلیهالسلام بودند. ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم:
گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان کربلا عهد کردی برنگردی سرباز مهدی پیش ما و….
با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمیشد.
روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم. آقایی گوشی را برداشتـ. سلام کردم و گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت: ما داریم فردا حرکت می کنیم. 😳دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا❗️❗️
نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم.
گفتم:باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم.😞 نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم.
از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم❗️حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری.
هشت روز قبل،با ورود کربلا ، ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم .در ورودی حرم، برای لحظاتی حضور علیرضا ، همان #شهیدنوجوان ،را حس کردم. ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم. بعد از آن هرجا که می رفتم به یادش بودم. نجف،کاظمین ،سامرا و…
سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود. اما عجیبتر این که دست عنایت خدا و حضور #شهیدکریمی در همه جا می دیدم.
زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عج) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم..این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود.
پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم. عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم . هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود: به امید دیدار در کربلا برادر شما
علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود.❤️
#کربلا
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
✨❤️ انتَ مجنُون ؟?
❣حسین ۲۷ سال داشت و جمعاً ۲۵ بار کربلا رفت. ❤️
اولین سفرش را در ۲۰ سالگی رفت. 🌿
در مناسبتهای مختلف بهصورت مستقل جدای از سازمان حج و زیارت به کربلا میرفت. اغلب با ماشین دوستهایش میرفت. وقتی هم خانمش را عقد کرد، او را به کربلا برد. 🌟
❤️عاشق کربلا بود. حتی اگر چند روز مرخصی داشت، آن چند روز را به کربلا میرفت.
✨ یک بار، یک کربلای سه روزه رفت. میخواست شب جمعه را کربلا باشد. وقتی عراقیها گذرنامهاش را دیده بودند، به او گفته بودند: «أنتَ مجنون»!❤️❤️
#شهیدمدافعحرمحسینهریری 🌹
#کربلا
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
اوایل جنگ بود و مرزها دست عراق بود.
در ارتفاعات گیلان غرب بودیم.
با حسرت😔 به ابراهیم گفتم : یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده عبور و به شهر خودشون برن؟
#ابراهیمهادی گفت : چی میگی❗️ روزی میاد که از همین جاده مردم ما دسته دسته به #کربلا سفر می کنند❗️❤️
#کربلا
#اربعین
🌷کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹سردار پاسدار شهید حاج محمود قلی پور
حال که سعادت زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) در دنیا نصیبم نشد 😔 امیدوارم که افرادی در روز پیروزی به #کربلا می روند #یادشهدا را بنمایند و از طرف آنها #نائبالزیاره باشند زیرا که این خونها باعث رسیدن آنها به کربلا شد .❤️
#کربلا
#اربعین
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
جوانی خدمت امام جـــــــــواد علیه السلام رسید وعرض کرد:
حالـــــــم خوب نیـست،😔
از مردم خســــته شدم،
تهمت،غیبت و… چه کنم؟
بریــــــــــــــــده ام،😭
نفـــسم در این بلاد بالا نمی آید
امام جــواد(علیه السلام) فرمود:
به سمت حــــــــــــسین فـــــرار کن.❤️
#کربلا
#فرالیالحسین
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
حسین ۲۷ سال داشت و جمعاً "۲۵ بار" #کربلا رفت✨. اولین سفرش را در ۲۰ سالگی رفت. در مناسبتهای مختلف به صورت مستقل جدای از سازمان حج و زیارت به کربلا میرفت🌹
اغلب با ماشین دوستهایش میرفت. وقتی هم خانمش را عقد کرد، او را به کربلا برد😍💍. عاشق کربلا بود حتی اگر چند روز مرخصی داشت، آن چند روز را به کربلا میرفت...
یک بار، یک کربلای سه روزه رفت. میخواست #شب_جمعه را کربلا باشد. وقتی عراقیها گذرنامهاش را دیده بودند، به او گفته بودند: أنتَ مجنون❤️
#شهید_مدافع_حرم
حسین هریری🕊
@Modafeaneharaam