eitaa logo
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
686 دنبال‌کننده
576 عکس
332 ویدیو
105 فایل
دل آدمي بزرگتر از اين زندگيست و اين راز تنهايي اوست... یاد مربی موحد، مجاهد، سردار جبهه تربیت و سازندگی، فقیه صاحب مکتب تربیتی، صفای اهل صفا، سالک خالص، ستاره آسمان گمنامی، سمبل اندیشه‌های ناب، بی‌تاب بوتراب و تطهیر شده با جاری قرآن...
مشاهده در ایتا
دانلود
       آن روزی که چاروق هایم را به پا کردم تو به من آموختی که از رنج هایم مرکب بسازم و با سختی،راحت باشم تو در من چشم گشودی تو در سینه ام وسعتی آوردی که رنجهای بزرگ را،بارها تحقیر کرده ام تو مرا با شاید با فردا با پایان شب فریب ندادی چگونه می توانم تو را ستایش کنم؟ نمی دانم در دل خاموشم چه آتشی افروختی نمی دانم در شبستان سینه ام چه قندیلی آویختی نمی دانم چگونه مرا از معبر لحظه ها گذر دادی ولی می دانم بت هایی را که تا دیروز،در هزار لای دلم نگاه می داشتم امروز با نگاه تو،با دست تو مشکنم آدمهایی که آسمان آبی غرور من بودند امروز حتی یادشان بر سینه ام سنگینی می کند چقدر شیرین بود آن دیدار تو مرا با ترازویی دیگر سنجیدی تو وسعت سهمگین دلم را نشان دادی آن شب با آتش سرکش تو،به جشن تبخیر،به جشن آزادی رسیدم آن شب حصارها را به شهادت احساس کردم امروز من شوریده به وسعت ایمان آوردم می بینی چگونه پوسته ی محبوب خود را می شکنم و حیاتی دیگر و روزی دیگر را می خواهم می بینی بر دیوارها شوریده ام من خودم را باور کرده ام من جام عشق را نوشیده ام می بینی من مست مستم چگونه می توانم تو را ستایش کنم گزیده ای دیگر ازآن استاد شیدایی 🖕
✨اين ولايت، بالاتر از محبت و دوستى و عشق است؛ كه عشق على در دل دشمنان او هم خانه داشت. آن ها كه شكوه و وقار كوه و زيبايى دشت و عظمت كوير و دريا و جلوه‌ى طلوع و غروب، اسيرشان مى‌كند و چشم شان را مى‌گيرد و دلشان را به بند مى‌كشد، چگونه مى‌شود شكوه و عظمت آن روح بزرگ تر از كوه، زيبايى و گستردگى آن قلب وسيع‌تر از هستى و عظمت و ناپيدايى آن سينه‌ى ناپيداتر از كوير و عميق‌تر از دريا و جلوه‌ى آن طلوع بى غروب، چشم و دل و عشق و احساسشان را پر نكند. هر كس با هر مشربى و عقيده‌اى،مى‌تواند دوستدار على باشد. در على، علم و عشق، تدبير و شمشير، حريت و عبوديت، نجواى دل و آتش سخن، زمزمه‌ى شب و فرياد روز، قدرت و عزت و تواضع و ذلت، نرمش و آشنايى و خشونت و پايدارى، در على اين همه هست و اين همه به خاطر حق است و براى اوست و اين است كه همه‌ى او دوست داشتنى است و حتى دشمنش در دل شيفته‌ى اوست و مخالفش در پنهان شيداى او. (غدیر، صفحه 12، استاد علی صفایی حایری) 💐
آن روز که تو را تنها دیدم، تنها و با شکوه، آن روز که از روی دست‌های بلند رسول (ص)، به کنار خانه افتادی و سینه شکسته و صورت نیلی را، از میان شعله‌های سرکش، به خاطر سپردی، آن روز هم به من آموختی: تا در پشت درهای بسته نمانم. و آموختی تا سردارانم را از دل دشمنانم بیرون بیاورم. تو در آستانه تنهایی، راز «تولید» را برایم گشودی و به شیخ قونیه، که با چراغ در جست و جوی «انسان» بود، آموختی که انسان ساختنی است گزیده ای از اشعار استاد صفایی🖕
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
آن روز که تو را تنها دیدم، تنها و با شکوه، آن روز که از روی دست‌های بلند رسول (ص)، به کنار خانه افتا
شیخ قونیه صدرالدین قونیه ملقب به شیخ کبیر از مریدان این عربی بودعارف فقیه مفسروبسیار وارسته ومتقی بودعمرش را درطلب قرب حق گذاشت خانقاهی. هم داشته مولوی نیزدرنمازهایش به او اقتدا می‌کرده است مولوی دروصفش اشعاری سروده است گوینداودرشهر می گشته وطلب انسان می‌کرده است: دی شیخ با چراغ همی گشت گردشهر. کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
هدایت شده از تربیت ولایی
🌷علی؛ پدر امت🌷 آن روز که "ابراهیم" معمار بزرگ توحید از سوختن نجات یافت و از اسارتها و معبودهای دروغین آزاد شد و بت ها را در هم شکست، بنا گذاشت تا جهان را معماری کند و پرچم توحید را در "درون" انسانها و در "جامعه" آنها و در "تمامی هستی" به اهتزاز در آورد، 1⃣ به خانه‌ای نیاز پیدا کرد که ام القری و مرکز توحید باشد این بود که "کعبه" را بنا کرد و بلد امن را تشکیل داد. 2⃣ و به معلمی اندیشید که توحید بیاموزد و موحد بسازد این بود که از خدا خواست: ✨«رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِم» ْ که خدا به او 🌷محمد🌷 را ارزانی داشت و به تداوم راهش فکر کرد که چگونه تا آخر هستی و تا پایان تاریخ از این توحید پاسداری کند و زبان صادقی برای او باشد که از پروردگارش خواست: ✨«وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرين‏» و خدا در چنین روزی در دل کعبه به او فرزندی به نام 🌷علی🌷 داد. و این فرزند به همراه آن معلم شدند 🌷پدران🌷 این امت: ✨«أَنَا وَ عَلِيٌ‏ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» که 3⃣ رسالتشان بالاتر از آب و نان "نجات امت از سوختن جهنم و تاریکی دنیا" و 🌱به عبودیت رساندن و 🌱موحد ساختن آنها و 🌱پیوند دادنشان به احرار و آزادگان از غیر حق بوده و هست: ✨«فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ- إِنْ أَطَاعُونَا- مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ، وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِيَّةِ بِخِيَارِ الْأَحْرَارِ» 🌷 پدری🌷 که خدا به او و آنچه زایش داشته، قسم می خورد: ✨ «وَ والِدٍ وَ ما وَلَد». 🌱 قسم به علیِ پدر و یازده فرزندش. 🌱قسم به علی همان که به جهان علم نموده شهدای کربلا را. 🌱 قسم به علی و آنچه از حکمت و موعظه و جدال أحسنی که تولید کرده است. 🌱 قسم به علی و ضربه های شمشیرش که تنها یک ضربه اش برتر از عبادت جن و انس است. و 🌱قسم به علی و به کسانی همچون مالک اشتر که در مکتبش متولد شدند و به رشد و اطاعت و عبودیت و صراط رسیدند. 🌷علی، پدری🌷 که بالاتر از و و در هستی نقش ایفا کرده است او پدری که به همه از خودشان و و است و همه‌ی آنچه انبیاء در طول تاریخ آورده‌اند یک‌جا تقدیم انسان ها نموده‌است. ⚡️اما امروزه ما فرزندان او هستیم و حق او بر ما از پدرانی که ما را به دنیا آورده اند عظیم تر و سنگین ترست: ✨« وَ لَحَقُّنَا عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ وِلَادَتِهِم»ْ باید چنین حقی را پاس داشت و ضایع نگرداند به اینکه با علی و شد و او را کرد و برای او شد: ✨ «كُونُوا لَنا زَيْناً وَلاتَكُونُوا عَلَيْنا شَيْناً فَانَّ وَلَدَ السُّوءِ يُعَيَّرُ بِهِ والِدُهُ‏»؛ شما زينت ما باشيد و ما را بد نام نسازيد. فرزند بد باعث سرزنش پدر مى‏‌شود. ✨✨امروز جهان 🌷پدری از فرزندان علی🌷 دارد که چون 🌤خورشید در پشت ابرها🌤 می درخشد و در انتظار 🌱بلوغ ما🌱 است تا ظهور نماید ☀️و همه ی خواسته های 🌷علی🌷 را تحقق بخشد ✨ «أ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريب‏» مدرس عالی در روز 🌷پدر🌷یاد کنیم از پدر این جمع و روحش را با نثار فاتحه‌ای و صدقه‌ای و خیراتی شاد کنیم🌱 رحمة الله علیه و طاب ثراه 🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از طرح «عریف»
8.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شنیدنی و عبرت آموز 👌 ع ولی خدا منتظر من و شما نمی‌ماند! کسالت علی ع هم مانع اجابت و نصرت او برای رسول ص نیست! 🌷🇮🇷🌷
فردی که در اوایل انقلاب تازه مسلمان شده بود، روزی به مرحوم آیت الله گفت: من زمانیکه گرایش چپ و مارکسیستی داشتم و بچه‌ها را به کوه می‌بردم ؛ آنجا دختران هم همراه ما بودند و حتی برخی از آنها موقع لغزیدن و افتادن بوسیله ما دستگیری می‌شدند. شب‌ها در پناهگاه مختلط می‌خوابیدیم و هیچ وقت احساس و وسوسه‌ای نداشتم. اما حالا که توبه کرده و مذهبی هستم و متاهل هم شده‌ام با کمترین برخوردها و حتی با شنیدن صدای پای دختری در راهرو، وسوسه می‌شوم. استاد صفایی خندید و با آن آرامش خاص فرمود: آن وقت تو ریشه‌ای نداشتی پس میوه‌هایت (عمل) در دست شیطان و تبلیغ حزب او بود و خوبی‌هایت هم به سود او بود. اصلا شیطان می‌گفت: تو از خود مایی، پس چه وسوسه‌ای؟ اما حالا ریشه‌ای یافتی! او می‌خواهد ریشه‌ها را بزند، اما نمی‌تواند. پس به میوه‌ها می‌پردازد، تا از این راه کم کم به ریشه‌ها برسد. تو حالا قیمت یافته‌ای و باید خرابت کند. این است که در حج بعد از مشعرالحرام که شعور به حرمت‌ها می‌یابی، بلافاصله رمی جمرات (سنگ انداختن نمادین به محل حضور شیطان) شروع می‌شود. پس تا شعور به حرمت‌ها نیافته‌ای، وسوسه ای نیست. اما به محض شناخت و ادراک است که باید شیطان را رمی  کنی آن هم دوبار و ... @mobini_110
🔥هیزم بیار آنش جهنم خودمان نشویم استاد ما حاج آقای هادی‌زاده روزی فرمودند: ✅ گاهی انسان یک کار و یا وضعیتی را بد می‌داند ولی نمی‌‌خواهد از آن دل بکند و از آن جدا شود. برای اینکه خودش را راضی کند چه کار می‌کند؟ هم آن را بد می‌داند و در احساسش سعی می‌کند عدم رضایتش را اعلام کند و هم اینکه از آن عمل جدا نمی‌‌شود. در سریالی نشان می‌داد فردی دستور داده که فلانی را بکُشید. بعد که به او خبر دادند که ماموریت انجام شد و او کشته شد، شروع کرد به اشک ریختن؛ که حیف بود و آدم خوبی بود. خیلی متأثر بود و به شخصی که او هم می‌دانست که خودش دستور کشته شدن را داده، گفت واقعا حیف شد نیروی خوبی را از دست دادیم و آدم خوبی بود. این صحنه یک فیلم بود، ولی واقعیت زندگی ماست؛ خیلی مواقع اینطوری هستیم. می‌دانیم نباید الان بنشینیم پای تلویزیون وقتمان را بگذاریم و این فیلم را ببینیم، ولی می‌نشینیم و بعد از آن می‌گوییم حیف است که وقتمان در حال تلف ‌شدن است. در ادامه‌ چطور؟ باز هم همینطور ادامه می‌دهیم و دوباره هم که تمام می‌شود، باز هم می‌گوییم البته حیف شد نباید پای این فیلم می‌نشستیم. این مدام در زندگی ما در حال تکرار است. خیلی از مواقع ما نارضایتی‌هایمان را در مرحله احساس نگه داشته‌ایم و نمی‌‌گذاریم به اقدام برسد. چون عوامل دیگری در وجود ما حاکمند که که پررنگ‌تر و خوشگل‌تر و موثرترند؛ اینها یک عامل فعال یا یک عشق فعال هم نیستند، بلکه عشق‌های مختلفی هستند. گاهی با اینکه می‌دانیم یک عشق برتر داریم و اگر عمل کنیم، نتیجه خوبی دارد، اما یک عشقِ نقدِ فعلی برایمان رجحان پیدا می‌کند. لذا این عشق نقد ما را نگه می‌دارد و نمی‌‌گذارد طبق آنچه بهتر می‌دانیم اقدام کنیم. این داستان همیشه زندگی ماست، و این یعنی خریدن هیزم برای جهنممان. می‌گویند عالمی سخنرانی می‌کرد، گفت: «من آمده‌ام که شما را جهنمی کنم.» گفتند: «چرا؟» گفت: «من برای شما حرف‌ها را می‌زنم و حجت‌ها را تمام می‌کنم، ولی شما در راه خدا نمی‌‌آیید و حرف زدن من شما را جهنمی می‌کند.» گاهی هدایت‌های پیامبران نتیجه‌اش این است که ما جهنمی می‌شویم. چگونه؟ با هدایت؛ چراغ هدایت را برایمان روشن می‌کنند و راه درست را نشانمان می‌دهند، ولی در فضای روشن آنچه را حق می‌بینیم انتخاب نمی‌کنیم! وقتی راه برایمان روشن می‌شود و حق را می‌بینیم، اگر همراه نشویم و هر قدمی برای هر کار دیگری برداریم، این قدم آتش ایجاد می‌کند. هر قدمی و نفسی و هر اقدامی در هر جای دیگر فقط آتش درست می‌کند، سعی کنیم هیزم‌بیار جهنم خودمان نباشیم! @mobini_110
یادم نمی رود شاید مدتها دعا می کردم و از خدا می خواستم که به فلان چیز برسم، ولی وقتی به آن می رسیدم ماه ها دعا می کردم که خدا آن را از من بگیرد! چون می دیدم که برایم فوزی نیست تا مبتهجم کند. وصولی نیست تا مرا دل خوش و راضی کند، پر کند و سرشار نماید. این حقیقتی است که باید بر روی آن تأمل کنید. 📚 فوز سالک، ص ۶۰
🎯و اما مرگ پایان نیست‏ آغاز دویدن ‏هاست‏ در این سو، پاى ما آماده مى ‏گردد، با رنج و فشار و درد در آن سو سخت می تازیم، تا آن مقصد بی مرز.. ⏪اکنون که مرگ حتمی است، بگذار مرگی را انتخاب کنیم که آبستن زندگی باشد و سازندگی هایی بیاورد و آگاهی هایی متولد کند و روح هایی را حرکت دهد. باید مرگی را انتخاب کنیم که زندگی را بارور کند. ⏪آن طور زندگی کن که «مرگ»، مزاحم «زندگی» تو نباشد! و آن گونه بمیر، که زندگی ساز باشی! شاید بتوانی، در کنار «فاطمه» باشی! ⏪بارها می گفت: من سالهاست که منتظرم! تشبیه زیبایی می کرد که : در جاده ی کمربندی دیده ای که بعضی با ساک به دنبال اتوبوس می دوند و می گویند:«روی بوفه هم سوار می شوم!» من اینطور با ساک دنبال مرگم! 🌱به راستی که مصداق این جمله امیر المومنین در خطبه متقین بود که فرمود : وَ لَوْ لاَ الأَْجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَي الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ 🌷پ.ن۱:خواستم متنی بنویسم که هم یاد مرگ را در درون خواننده سبز کند و سرشار از زندگی و حیات نیز باشد ، هر چه کردم دلم راضی به نوشتن و عقلم حاضر به همکاری نشد که با داشتن این جملات زیبای استاد درباره مرگ ، چیزی بنویسم ... 🌷پ.ن۲: امروز توفیق شد بر سر مزار استاد حاضر شدم و ادای دینی کردم ، احساس میکنم روح او هم نیز برای تربیت انسان ماموریت دارد ، و نشستن کنار قبرش نیز در وجودت موجی ایجاد میکند و نهیب او روحهای خمیده را به حرکت و رشد فرا میخواند ... روحش شاد و یادش گرامی باد ... احمد صابری تولایی
🔶 دوستى سؤال مى ‏كرد كه چرا ما احساس و حالى را در خود و اعمال خود نمى‏ بينيم⁉️ 🔶 به او گفتم: اگر تو در بيابان، ناگهان با شير بزرگى مواجه شوى و يا صداى آن را بشنوى، در اين شرايط، با اينكه خسته و بى ‏حال هستى، حال پيدا مى‏ كنى. 🔶 مى‏ ترسى و فرار مى‏ كنى، حال ترس دارى. حال خوف و فرار دارى، ولى اگر همين شير را در باغ وحش ببينى، باز هم حال پيدا مى‏ كنى، ولى حالِ كمترى است. 🔶 ممكن است بترسى، اما اين ترس خيلى كمتر است؛ چون حجاب وجود دارد. 🔶 پس اگر مى‏ خواهى حالى بدست آورى، دو چيز را بايد مراعات كنى: هم بايد قرب را بدست آورى و هم بايد حجاب‏ها را بردارى، كه كسى كه طالب حال است، آن را مفت نمى‏ دهند. 🔶 البته به اين نكته هم بايد توجه كنيم كه آدمى گيرِ حالت‏هاست. خيال مى ‏كند اگر حالى پيدا كرد و اشك و آهى داشت و گريه ‏اى كرد، خيلى خوب و مقّرب است و يا اگر حال خوشى نداشت و اشكى نيامد، خيلى بد است! 🔶 اين هر دو از بيچارگى اوست؛ چرا كه نه خشكى چشم، علامت بدى است و نه جوشش آن، علامت قرب و خوبى. 📚 اخبات، ص 113 @shagerd_Quran