eitaa logo
هدایت و رشد ● محمد حامد مبینی
109 دنبال‌کننده
104 عکس
13 ویدیو
5 فایل
🪔 اینجا مکانی است برای به اشتراک گذاشتن آنچه که در ذهنم می گذرد، یا باید بگذرد.... 🇮🇷باشد که ختم به شهادت شود🩸 فعال عرصه تبلیغ و تربیت اسلامی قائم مقام سازمان مدارس صدرا (https://sadraorg.ir/) پاسخگویی: @m_hamed_mobini
مشاهده در ایتا
دانلود
اینم املای روز ۱۳ دی ماه پسر گلم آقا محمد حسین، که معلم عزیزش خیلی خوب سعی کرده با جملات زیبایی یاد و خاطره رو برای بچه‌ها زنده نگه داره. ممنون از چنین معلمان خوش ذوق و فهیمی که می‌دانند وظیفشون علاوه بر تعلیم، انتقال معرفت هم به بچه‌ها هست. خداوند ان شاءالله نسل چنین معلمانی را برای انقلاب اسلامی زیاد کند. پ ن: آقا محمد حسین ما کلاس اوله و هنوز نوشتن برخی از حروف فارسی را یاد نگرفته، و این امر طبیعتا طراحی املا را برای این معلم عزیز سخت‌تر کرده. @mobini_110
⚠️ فاصله پایتخت با آرمان‌‌های جمهوری اسلامی و نقش ما دیروز و امروز در مناطق مختلف ، جلسه و کار داشتم. چون زمانم تقریبا خیلی فشرده نبود، سعی کردم مسیرها را با اتوبوس و یا با پای پیاده طی کنم تا بیشتر بین مردم تهران باشم. صحنه‌ها، افراد و رفتارها و سکنات و دغدغه‌هایشان، ساختمان‌ها، رابطه‌ها، و... البته شاید نکته جدیدی نسبت به سفرهای قبلی‌ام نداشت، ولی بازهم مرا بیشتر به فکر فرو بُرد. باید قبول کنیم پایتخت جمهوری اسلامی با آرمان‌هایی که برای تشکیل جمهوری اسلامی در نظر گرفته شده بود، فاصله‌های زیادی پیدا کرده و بعد از ۴۲ سال از تشکیل جمهوری اسلامی، اصلا نمی‌توان پایتخت را نمادی از جمهوری اسلامی دانست؛ نه ظاهر شهر را، نه دغدغه‌های اکثر مردم آن را، و نه حتی دغدغه‌های برخی از مذهبی‌های شهر را. باید اعتراف و باور کنیم، کار خیلی سخت است؛ از آنجا که جمهوری اسلامی در حال حاضر نماد جبهه‌ی حق در عالَم است، شیطان تمام تجهیزات و فنونش را برای زمین زدن آن به کار گرفته است و در عوض ما مبارزه را اصلا جدی نگرفته‌ایم و خودمان هم شاید مشغول به آنچه شده‌ایم که شیطان می‌خواهد و حتی آش آنقدر شور شده که برخی انقلابی‌ها برای به دست آوردن قدرت و مال دنیا و ... متوسل به رفتارهایی شده‌اند که مردم را از اصل انقلاب دور کرده است. غرضم اصلا آسیب‌شناسی وضعیت حال و حاضر فرهنگ و سبک زندگی مردم پایتخت نیست، بلکه تذکر به خودم و امثال خودم است که باید بدانیم "خیلی عقبیم، خیلی کار داریم" و امروز که در جبهه حق گام بر می‌داریم از همیشه بیشتر "در معرض شیطانیم" برای قوی‌تر شدن شاید لازم باشد هجرت کنیم؛ هجرت از خود، و هجرت از شهر خود. پ ن: در مورد در معرض شیطان بودن، توجه به داستان زیر خالی از لطف نیست. 👇👇👇 @mobini_110
فردی که در اوایل انقلاب تازه مسلمان شده بود، روزی به مرحوم آیت الله گفت: من زمانیکه گرایش چپ و مارکسیستی داشتم و بچه‌ها را به کوه می‌بردم ؛ آنجا دختران هم همراه ما بودند و حتی برخی از آنها موقع لغزیدن و افتادن بوسیله ما دستگیری می‌شدند. شب‌ها در پناهگاه مختلط می‌خوابیدیم و هیچ وقت احساس و وسوسه‌ای نداشتم. اما حالا که توبه کرده و مذهبی هستم و متاهل هم شده‌ام با کمترین برخوردها و حتی با شنیدن صدای پای دختری در راهرو، وسوسه می‌شوم. استاد صفایی خندید و با آن آرامش خاص فرمود: آن وقت تو ریشه‌ای نداشتی پس میوه‌هایت (عمل) در دست شیطان و تبلیغ حزب او بود و خوبی‌هایت هم به سود او بود. اصلا شیطان می‌گفت: تو از خود مایی، پس چه وسوسه‌ای؟ اما حالا ریشه‌ای یافتی! او می‌خواهد ریشه‌ها را بزند، اما نمی‌تواند. پس به میوه‌ها می‌پردازد، تا از این راه کم کم به ریشه‌ها برسد. تو حالا قیمت یافته‌ای و باید خرابت کند. این است که در حج بعد از مشعرالحرام که شعور به حرمت‌ها می‌یابی، بلافاصله رمی جمرات (سنگ انداختن نمادین به محل حضور شیطان) شروع می‌شود. پس تا شعور به حرمت‌ها نیافته‌ای، وسوسه ای نیست. اما به محض شناخت و ادراک است که باید شیطان را رمی  کنی آن هم دوبار و ... @mobini_110
گفت "وقتی بعد از دو بار ایست قلبی، منو احیا کردند، با پرستار دعوا کردم که چرا منو برگردونید؟ خیلی حالم خوب بود. داشتم تو یه تونل سفیدِ زیبا می‌رفتم، ولی هر دوبار نگذاشتند به انتهای تونل برسم‌ و با احیا منو برگردوندند." در مطب دکتر قلب نشسته بودم و مرد میانسالی داشت اینا رو تعریف می‌کرد. از این می‌گفت که قبل از این اتفاق، خیلی به خودش امید داشته و فکر نمی‌کرده در زندگی کسی جلودارش باشه، از این می‌گفت که بعد از این اتفاق دیگه همیشه مرگ رو همراه خوش میدونه و دیگه حرص زندگی دنیاییش رو نمیخوره. میگفت که از خدا خیلی متشکره. این اتفاق رو برای خودش محبت و تذکر خدا می‌دونست که حواسش تو زندگی جمع بشه، و دیگه سعی می‌کنه همیشه خودشو در محضر خدا بدونه. اینجا بود که یاد این آیه افتادم که به پیامبرش فرمود: "وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ" که چقدر از این تدکرها و لطف‌ها در زندگی من و شما هست و برایمان سودمند است و اصلا به آن توجه نداریم.... @mobini_110
"باید تربیتی زندگی کنیم، نه اینکه فقط از تربیت حرف بزنیم" 🖊 چند سالی بود که در جمع ما فعالیت می‌کرد. جمعی که متشکل از چندین استاد و پژوهشگر عرصه تربیت بود. یک روز به من گفت: اینجا خیلی حرف می‌زنيد ولی حرفاتونو عمل نمی‌کنید. تعجب کردم! پرسیدم چطور؟ گفت: تا حالا افراد مختلفی از خارج از این جمع اومدن اینجا و با عناوینی مثل کارمند یا سرباز، چند ماه یا چند سال با این جمع بودن، به نظرت روی چندتاشون اثرگذار بودید؟ چرا وقتی از اینجا رفتن، هیچ تغییری تو زندگیشون نسبت به قبل از اومدنشون پدید نیومده بود؟ همینجور ادامه داد: شاید شماها حرفهای خوبی بزنید، شاید از تربیت حرف بزنید، ولی تربیتی نیستید. تربیتی به اون آدمی می‌گن که وقتی باهاش حشر و نشر داری، یه اتفاقی تو زندگیت بیفته و تو مسیر درست‌تری راه بری. راستش حرفهای دیگری هم بین ما رد و بدل شد؛ از اینکه روی آن چند نفر اثرگذار بودیم یا نه، و اینکه اگر اثرگذار نبودیم، چرا نتوانستیم؟ ولی آنجا خوب این حرف را درک کردم که برخی از ما با حرفهایمان زندگی نمی‌کنیم. برخی از ما فقط حرفهای خوبی می‌زنیم و این دلیل موفقیت در عرصه تربیت نیست. آنجا بود که فهمیدم اگر می‌خواهیم در عرصه تربیت فعال و اثرگذار واقعی باشیم، به جای پژوهشگر و نویسنده و استاد و از این دست اسمها، اول باید مربی باشیم؛ "مربی" مربی بودن یعنی مصداق فرمایش شریف《کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم》 @mobini_110
"باید به خود جرأت داد..." یکی از رازهای موفقیت انقلاب و دفاع مقدس، باور این جمله بود. جمله‌ای که جوانان آن دوران باور داشتند و برای کمک به نجات بشریت با تشکیل حکومت اسلامی به عنوان مقدمه ظهور، در تاریخ ماندگار شدند. جمله‌ای که برخی از ما با "نمی‌شود" ها و "نمی‌توانیم" ها و "فایده ندارد" ها، در خودمان نابودش کردیم. جمله‌ای که برخی با سرکوفت زدن‌های نابجا در ما خفه کردند. و جمله‌ای که برخی با آن تا عرش الهی رفتند و زمینه ساز ظهور شدند. ما اگر بخواهیم گامی برداریم، یکی از مهمترین کارهایمان باور به این جمله است. ما تا باور نکنیم که در معادلات بشریت می‌توانیم نقشی ایفا کنیم، مشغول به سرگرمی‌های زندگی خواهیم بود و همیشه در جا خواهیم زد. ما باید به خودمان جرأت دهیم. پ ن: جمله مذکور، جمله شهید باقری است، شهیدی که در اوج جوانی توان خود را باور کرد و با طراحی واحد اطلاعات عمليات سپاه پاسداران، کمکی بزرگی به دفاع مقدس کرد. این جمله روی سنگ قبر این شهید بزرگوار حک شده است. @mobini_110
🔥هیزم بیار آنش جهنم خودمان نشویم استاد ما حاج آقای هادی‌زاده روزی فرمودند: ✅ گاهی انسان یک کار و یا وضعیتی را بد می‌داند ولی نمی‌‌خواهد از آن دل بکند و از آن جدا شود. برای اینکه خودش را راضی کند چه کار می‌کند؟ هم آن را بد می‌داند و در احساسش سعی می‌کند عدم رضایتش را اعلام کند و هم اینکه از آن عمل جدا نمی‌‌شود. در سریالی نشان می‌داد فردی دستور داده که فلانی را بکُشید. بعد که به او خبر دادند که ماموریت انجام شد و او کشته شد، شروع کرد به اشک ریختن؛ که حیف بود و آدم خوبی بود. خیلی متأثر بود و به شخصی که او هم می‌دانست که خودش دستور کشته شدن را داده، گفت واقعا حیف شد نیروی خوبی را از دست دادیم و آدم خوبی بود. این صحنه یک فیلم بود، ولی واقعیت زندگی ماست؛ خیلی مواقع اینطوری هستیم. می‌دانیم نباید الان بنشینیم پای تلویزیون وقتمان را بگذاریم و این فیلم را ببینیم، ولی می‌نشینیم و بعد از آن می‌گوییم حیف است که وقتمان در حال تلف ‌شدن است. در ادامه‌ چطور؟ باز هم همینطور ادامه می‌دهیم و دوباره هم که تمام می‌شود، باز هم می‌گوییم البته حیف شد نباید پای این فیلم می‌نشستیم. این مدام در زندگی ما در حال تکرار است. خیلی از مواقع ما نارضایتی‌هایمان را در مرحله احساس نگه داشته‌ایم و نمی‌‌گذاریم به اقدام برسد. چون عوامل دیگری در وجود ما حاکمند که که پررنگ‌تر و خوشگل‌تر و موثرترند؛ اینها یک عامل فعال یا یک عشق فعال هم نیستند، بلکه عشق‌های مختلفی هستند. گاهی با اینکه می‌دانیم یک عشق برتر داریم و اگر عمل کنیم، نتیجه خوبی دارد، اما یک عشقِ نقدِ فعلی برایمان رجحان پیدا می‌کند. لذا این عشق نقد ما را نگه می‌دارد و نمی‌‌گذارد طبق آنچه بهتر می‌دانیم اقدام کنیم. این داستان همیشه زندگی ماست، و این یعنی خریدن هیزم برای جهنممان. می‌گویند عالمی سخنرانی می‌کرد، گفت: «من آمده‌ام که شما را جهنمی کنم.» گفتند: «چرا؟» گفت: «من برای شما حرف‌ها را می‌زنم و حجت‌ها را تمام می‌کنم، ولی شما در راه خدا نمی‌‌آیید و حرف زدن من شما را جهنمی می‌کند.» گاهی هدایت‌های پیامبران نتیجه‌اش این است که ما جهنمی می‌شویم. چگونه؟ با هدایت؛ چراغ هدایت را برایمان روشن می‌کنند و راه درست را نشانمان می‌دهند، ولی در فضای روشن آنچه را حق می‌بینیم انتخاب نمی‌کنیم! وقتی راه برایمان روشن می‌شود و حق را می‌بینیم، اگر همراه نشویم و هر قدمی برای هر کار دیگری برداریم، این قدم آتش ایجاد می‌کند. هر قدمی و نفسی و هر اقدامی در هر جای دیگر فقط آتش درست می‌کند، سعی کنیم هیزم‌بیار جهنم خودمان نباشیم! @mobini_110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا