سلام خاطرەی من بر میگردە به 9 سال پیش، 16 سالەبودم و خیلی شیطون یە مدت عادت داشتم میرفتم پشت بوم خونەمون اطراف رو دید میزدم😬یە شب کەنشستە بودم سیب هم میخوردم
یک دفعە یە ماشین از کوچەمون رد میشد
منم سیبم رو کە خوردم آشغالش رو پرت کردم روی ماشین، ماشینش پراید بود
صداش بە نسبت اینکە سیب بود خیلی بلند بود😄 رانندە پیادە شد از ماشین، نگاهی بە اطراف انداخت، معلوم بود تنها نیست
چند نفر دیگە هم همراهش بودن توی ماشین هی میگفتن چی بود😆بعدش خیلی سریع سوار شد چنان گازی داد انگار جن دنبالش کردە🤣
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
چندسال پیش که بچه مدرسه ای بودم، یه بار صبح که بلندشدم برم مدرسه، چشم بسته رفتم دستشویی، که محکم پام سقوط کرد، افتادم روی سنگ دستشویی😂😂از اون موقع دیگه هیچ وقت خواب آلود نرفتم دستشویی😂😂
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
سلام، خواهرزاده ام سه سالش بود یک شب توی نوروز رفتیم خونه اقوام دیدنی تا برگشتیم دیر وقت شد، توی راه برگشت خواهرزاده ام گفت مامان بریم پارک بادی ؟
خواهرم حواسش نبود داشت با کسی حرف می زد من چون می دونستم خواهرم توی اون ساعت مخالف رفتن هست جواب دادم خاله جان دیر وقته عزیزم، یک دفعه گفت خاله با تو نبودم از مامانم پرسیدم و من چنان جلوی بچه کم آوردم که تا آخر سکوت کردم.
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
📚ای کاش زودتر رسیده بودم...
مردی که به قصد یادگیری علم سفر می کرد وارد شهری شد و نشان نزدیک ترین مسجد را گرفت و به آنجا رفت. عده ای در مسجد نشسته بودند و یک سخنران برای آنان سخنرانی می کرد. مرد به گوشه ای رفت و کوله اش را گذاشت و نشست. مرد کوله اش را باز کرد و خواست کمی نان بخورد اما با خود گفت : غذا خوردن دیر نمی شود اما ممکن است نکته ای را بگوید و من آن را از دست بدهم، پس در جمع مُستمعین نشست...
سخنران گفت: نکته آخرم را یادتان باشد،، بر طولانی بودن رابطه ها با هیچ کسی تکیه نکنید چون حتی دوستی های طولانی هم ممکن است روزی به دشمنی تبدیل شود... و دیگر آنکه، اگر در جمعی حاضر شدید برای حفظ بزرگی و احترامتان کم سخن گویید و زود مجلس را ترک کنید... و یادتان باشد آبرو چیزی است که نمیتوان بر آن قیمت گذاشت پس مراقب حفظ آن برای خود و دیگران باشید... مرد مسافر گفت: سؤالی دارم و در ادامه گفت : به نظر شما چطور میتوان انسان ها را شناخت؟؟
سخنران پاسخ داد: جوابش خیلی طولانی است اما همین قدر بگویم که؛ کسی که قبل از شناخت تو، در حقّت کوتاهی کند را سرزنش مکن و یادت باشد، حرف کسانی که زیاد قسم میخورند را باور نکن... مرد، با اینکه از دیر رسیدن به مجلس ناراحت بود اما خوشحال از اینکه مطالب آخر را از دست نداده، و با خود گفت باید همین نکات را در زندگی ام به کار ببرم...
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
سلام به کانال خوبتون، پسر عموی من کشتی کج و آزاد و فرنگی و زورو و پهلوانی و هر نوع کشتی بگی مهارت داره کلا هم هفت سالشه،
من یه روز اومدم با هم مبارزه کنیم، اومدم بهش فن بزنم که با آرنج زد توی فکم بعدشم اومد یه مشت زد توی چشمم مویرگ چشمم پاره شده و یه لکه خون افتاده توش هرکی هم می پرسید و میگفتم اون زده باور نمی کرد😔😔
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
💗صبحتون معطر به بوی مهربانی
🌸دلتون غرق عشق و محبت
💗لبتون خندون
🌸زندگیتون مملو از آرامش
💗دقیقههاتون بینظیر
🌸و لحظاتتون شیرین وناب
💗سلام صبحتون به خیر و نیکی
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
سلام و درود، دیشب همسرم سردرد داشت و ازم خواست یه مسکن براش بیارم، منم هر جا رو گشتم پیدا نکردم دیدم هی چشمش به دستمه، دیگه دست خالی برنگشتم یه بسته دیفنوکسیلات( باعرض پوزش ضد اسهال) براش آوردم 😂😂
نگاهش که سرشار از تاسف بود، سری تکان داد و روش رو برگردوند منم که دیگه ترکیدم😂 گاهی عمدا خودم رو میزنم به خنگی تا خانواده خوش باشن، مثل بهناز زیر آسمان شهر😂مثلا بعضی موقع ها به پسرم توی هر ساعت شبانه روز که باشه، میگم میشه بزنی کارتون باخانمان یا جومونگ یا... نشون بده😂😂
میگه مامان جان این تلوزیونه به دلخواه تو که نیست😂منم مثلا متعجب😳🤣
بعدش برای همدیگه تعریف میکنن میخندن🤣😆امتحانش ضرر نداره سرگرمی خوبیه😂
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
سلام فرزند یکی از اقوام فوت شده بود،من و خواهرم رفتیم دیدن خانواده ایشون، مادر خانواده شروع کرد و گفت که پسر مرحومش چند روز پیش چه پیامهایی به برادر بزرگترش داده 😔خواهر نابغه بنده هم برگشت گفت،قبل از فوتشون پیام دادن؟☺️مادر مرحوم اینجوری شد😳 گفت نه پس از فوتشون😏خدا شاهده یه نگاه عاقل اندر سفیهی کرد که من نمیدونستم الان دقیقا چیکار کنم😂
😳😢😄به این حالتها در اومدم.
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
سلام تولد نامزدِ دوست همسرم بود قرار بود خونه ما بگیریم، از هفته قبل کلی برنامه چیدیم کلی تدارکات و ترفندهای زیاد که خانمش نفهمه قرار بود همسرم کیک رو بگیره که متاسفانه با سفارشات زیادی که کردم باز یادش رفت و به دوستش گفت توی راه بگیرید اون بیچاره هم با هزار ترفند کیک رو گرفت و همسرشم نفهمید، خلاصه وقتی رسیدن همسرم رفت در رو باز کرد و ... چشمتون روز بد نبینه!!!به دختر گفت وای تولدتون مبارک😪😭ما یک هفته برنامه ریزی کرده بودیم...
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
مداحای معروف ایران اینجا میخونن‼️‼️
چرا همه از کانال حریم مدیا حرف میزنن؟⁉️
چون اینجا یه کانال معمولی نیست ؛ بلکه یه هیئت مجازیه که تولید کننده کلی مداحی و مناجاته👌
مثل مع امام منصور/شوریده و شدای توام/ خواب میدیدم /به خونه برگشتیم / همه ی امیدم و ...
🌙 شب های دلتنگی (شب جمعه)
🌤غروب آدینه ( مناجات های امام زمانی)
📖قرآنا ( با قرآنا قرآن را جذاب و کوتاه بشنو)
همین الان کلیک کن و عضوشو👇
https://eitaa.com/joinchat/2340750359C18a2c203d6
#حکایت
در زمان حضرت عیسی (ع) زنی بود که شیطان نمی توانست به
هیچ عنوان فریبش دهد. روزی این زن در حال پختن نان بود که وقت
نماز شد. دست از کار کشید و مشغول نماز شد.۱
در این هنگام شیطان کودک این زن را وسوسه کرد که به سمت آتش
برود.رفت و به درون تنور افتاد. بعد شیطان وسوسه کنان به طرف زن
رفت که بچه ات بدرون تنور افتاد نمازت را بشکن.
زیرا میدانست این از آن نمازهایی است که فایده دارد.( نمازهایی که
فایده ندارد شیطان آب وضوی آن را هم می آورد)
اما این زن توجهی به وسوسه شیطان نکرد. حال معنوی زن طوری شد
که نماز را نشکست.
شوهر آمد دید که صدای بچه از درون تنور می آید. و زن در حال خواندن
نمازاست. بچه سالم است و نمی سوزد. دست به درون تنور برد و
بچه را درآورد.
مرد این ماجرا را نزد حضرت عیسی تعریف کرد. حضرت عیسی به
خانه آنها آمد و از زن پرسید تو چه کردی که به این مقام رسیدی؟
زن پاسخ داد:
۱- همیشه کار آخرت را بر دنیا ترجیح می دادم.
۲- از وقتی خود را شناختم بی وضو نبودم
۳- همیشه نماز خود را در اول وقت می خواندم
۴- اگر کسی بر من ستم می کرد یا دشنامم می داد او را به خدا وا
می گذاشتم و کینه او را به دل نمی گرفتم.
۵- در کارهایم به قضای الهی راضیم
6- سائل را از در خانه ام مأيوس نمی كنم .
7- نماز شب را ترك نمی نمايم
حضرت عیسی فرمود اگر این زن ، مرد می بود پیامبر می شد چون
کارهایی می کند که فقط پیامبران می کنند.و بر چنین کسی شیطان
سلطه ندارد.
📚-منبع :عرفان اسلامي ، ص300؛ شيطان در كمينگاه ، ص 233
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
سلام تشکر از شما به خاطر کانال خوبتون
من سربازی راهنمایی رانندگی بودم،سال ۸۷ دقیقا روز اول که رفتم سر چهار راه ایستادم یه خانم با ۲۰۶ اومد کنارم ایستاد و با عصبانیت گفت بیا بینم! و رفت جلوتر از چهار راه ایستاد، من یکم مکث کردم، سرش را از ماشین آورد بیرون و دوباره با هیجان زیاد گفت بیا بی !
منم غریب و بچه سال با هزار ترس و لرز رفتم دم شیشه ماشینش دیدم به پسر بچش که کنارش نشسته بود گفت: ببین اگه دیگه شیطونی کنی میدم این آقای پلیس دستگیرت کنه!
میخواست بچه را بترسونه من داشتم سکته میکردم.
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
سلام پسر منم کلاس سومه، چند سال پیش که پنج سالش بود،یه روز خیلی ما رو اذیت کرده بود، منم از دستش خیلی عصبانی بودم زنگ زدم110گفتم آقا پسرم خیلی ما رو اذیت میکنه بیاین ببرینش مثلا خواستم بترسونمش پلیس هم تا سن پسرم رو شنید دعوام کرد خانم ببرش مشاوره، چرا زنگ زدی به ما، اون ور هم صدای خنده ی همکارانش میومد منم این ور داشتم التماس میکردم بیا با تلفن کمی بترسونش، که حرف گوش بده، قبلش هم یه بار ماه محرم بیرون بودیم پسرم حرفم رو گوش نمیداد دوباره مامور توی خیابون دیدم به پسرم گفتم الان به آقا پلیسه میگم دعوات کنه دوباره پلیسه اعتراض کرد خانم چرا بچه رو از پلیس میترسونی😂
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
خاطرات شیرین
سلام پسر منم کلاس سومه، چند سال پیش که پنج سالش بود،یه روز خیلی ما رو اذیت کرده بود، منم از دستش خی
اگه واقعا خدایی نکرده تو جامعه برای بچت اتفاقی بیوفته میترسه بره به پلیس بگه و ممکنه خطر بزرگی براش پیش بیاد!!
موندم چجوری بعضیا پدرومادر شدن😐😐
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
#ارسالی_مخاطب
سلام وقت بخیر، خواهرم برای دانشگاهش خوابگاه گرفته بود، میگفت یه روز با دوستم توی آشپزخونه خوابگاه داشتیم برای خودمون غذا درست میکردیم که چشممون افتاد به قابلمهای که کنار قابلمه ما بود، داخل قابلمه برنج و مخلفات دمپخت در حال جوشیدن بوده و به همراه این مواد یه نون هم توی قابلمه بوده و با غذا می جوشیده، وقتی از دختره که صاحبش بوده میپرسن که این چیه؟؟؟ میگه میخوام دمپخت بپزم اون نون هم ته دیگشه دیگه😕😂
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
هدایت شده از قاصدک
میخوای تو موبایلت یه داروخانه داشته باشی؟ کە نسخە همە بیماریها رو داشتە باشی و خودت بتونی خودت رو درمان کنی ؟
📢یه کانال داریم پراز مطالب #مفید_و_آموزنده
ک همە لازم داریم☺️
اینم لینک عضویتش👇😍
https://eitaa.com/joinchat/3108569448Cb027a4d4a9
هفت، هشت سال پیش نمایشگاه کتاب بود و جمعیت فراوان با جفت دختر خالەهام دو قدم میرفتیم هم رو گم میکردیم از بس از وسط دستامون رد میشدن مردم، ما هم هر سه تامون شالای سرمون رو بهم گره زدیم و با خیال راحت توی یه خط راه میرفتیم و هر کی میخواست از بینمون رد بشه با شکم توی تورمون گیر میکرد😂
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
💠👌نکته ناب امروز
#داستان_کوتاه
❤️ مهربانی
🌴فردى ازدواج کرد و به خانه جديد رفت، ولی هرگز نمی توانست با همسر خود کنار بیاید، آنها هرروز باهم جروبحث می کردند. روزی نزد داروسازی قدیمی رفت واز او تقاضا کرد سمی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد.
🌴داروساز گفت اگر سمی قوی به تو بدهم که همسرت فورأ کشته شود همه به تو شک میکنند پس سم ضعیفی می دهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم کم اورا از پای درآورى و توصیه کرد دراین مدت تا می توانی به همسرت مهربانی کن تاپس از مردن او کسی به تو شک نکند.
🌴فرد معجون را گرفت و به توصیه های داروساز عمل کرد هفته ها گذشت مهربانی او کار خود را کرد و اخلاق همسر را تغییر داد، تا آنجا که او نزد داروساز رفت و گفت من او را به قدر مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد او بمیرد دارویی بده تا سم را از بدن او خارج کند.
🌴داروساز لبخندی زد و گفت آنچه به تو دادم سم نبود، سم در ذهن خود تو بود
و حالا با مهر و محبت آن سم از ذهنت بیرون رفته است.
👌مهربانی موثرترین معجونیست که
به صورت تضمینی نفرت و خشم را نابود می کند...
#غلط_ننویسیم
🎬@khaterehay_shirin
هدایت شده از قاصدک
قبلا هر روز کلی فک میکردم چی بپزم😒
ولی چندوقته خیالم راحته😊
یه کانال پیدا کردم با غذاهای ارزون و خوشمزه😍
هرشب غذای فردامو انتخاب میکنم😌👇
http://eitaa.com/joinchat/1904934931Cc5422503cb
http://eitaa.com/joinchat/1904934931Cc5422503cb
😍1000دستور غذای فوری+فیلم رایگان☝️🏻
سلام خدمت کانال خوبتون، من دبیرستان درس می خونم مریض بودم حالم بد بود کلی به خانواده التماس میکردم امروز نرم مدرسه قبول نکردند، من رو فرستادن مدرسه، زنگ دوم حالم بد شد بالا آوردم که بعدش بردنم خونه، چند روز بعد دیدم پسر عموم به مامانش میگه خسته ام میشه نرم مدرسه مامانش گفت باشه😂🤕
#خاطرات_شیرین
🖊@ghalatnanevisim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛄️سلام به زندگى
🌲سلام به عطر دل انگیز محبت
⛄️سلام به معجزه لبخند
🌲سلام به عشق و مهربانی
⛄️و ســــلام
🌲به تـو دوست گرامی
⛄️صبح زیباتون به خیر
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
سلام من معلم هستم، دو سه روز پیش توی کلاس،وقتی یکی از بچه ها می خواست بیاد جلو، پاش گیر کرد به پایه ی نیمکت و سکندری خورد و نزدیک بود بیفته،😢که خدا رحم کرد، بچه های کلاس زدن زیر خنده، بعد از این که جو آروم تر شد، براشون توضیح دادم خیلی خوبه که شاد باشیم و ... اما زمین خوردن کسی، دلیل خوبی برای خندیدن نیست، این قسمت رو با خودم هستم👇کاش از یه جایی، سعی کنیم تغییرات مثبت ایجاد کنیم در مواردی که تا باحال اشتباه رفتار کردیم.اگه کسی زمین خورده،باید دستش رو گرفت نه این که خندید😢حالا بعدش، اگر بلند شد و هیچیش نشده بود،دوست داشتیم،دوتایی بخندیم😄
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
میخواهم زنده بمانم💔
🔹️هنوز حرفهایم تمام نشده بود که یکی از همان تیرها به آصفی خورد و او را در کنارم به زمین انداخت.
🔹️آصفی با صورتی نورانی به من نگاه میکرد و حرف میزد؛ ولی سر و صدا آن قدر زیاد بود که نمیشنیدم. بعد با دست مرا کنار زد گویا به جایی خیره شده بود؛ بعد تمام کرد و چه زیبا هم تمام کرد.
🔹️در حالی که صحنه جان دادن آصفی ذهنم را مشغول کرده بود، پیـکر پاکش را به گوشهای کشیدم تا سر راه نباشد.
🔹حالم خیلی گرفته بود. همهاش فکر بابایی، صابری، فروزانفر و آصفی بودم اما چه میشد کرد فعلاً وقت این حرفها نبود. شاید هم بود و من غافل بودم.
🔹️رفتم داخل کانال، تیر قناسه و تیربار تانکها فضای بالای کانال را پوشش داده بود. جنازه بچهها کنار هم لالهزاری را به تماشا گذاشته بودند. به زحمت پیکر بابایی را پیدا کردم آن هم از روی کلاه آهنی او که رویش نوشته بود: «میخواهم زنده بمانم»
🔹️واقعا هم زندگی جاوید و ابدی را به دست آورده بود. به بیرون کانال سر کشیدم. چند عراقی در دشت فرار میکردند. پشت دژ هم، جنازه عراقیها روی هم ریخته بود.
شادی روح شهدا صلوات🌹
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قورمه سبزیت آب میندازه و لعاب نمیده ؟😖؟
سیاه نمیشه و روغن نمیندازه؟😫
راز غلیظ شدن قورمه سبزی برات میگم تا همه دستورشو ازت بخوان☺️
https://eitaa.com/joinchat/4193976323Cdb50e9d329
ترفند قورمه سبزی سیاه و مجلسی با افزودن کدام سبزی خشک ...؟؟!!
سلام برادرزاده ام سه سالش بود کلا توی جملاتش حروف را جا به جا می گفت فقط خودمون متوجه حرفاش میشدیم مثلاً به (ک) می گفت (چ) به (گ) میگفت (ج) به ()ه می گفت (خ) و جالبه به (خ) می گفت (گ)دراز کشیده بودم اومده بود کنارم می خواست بپرسه خوابی می گفت عمه گاوی
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
هدایت شده از قاصدک
🔴 سازمان بهداشت : بهبود دیسک کمر بدون جراحی
🔹 روشی به تازگی کشف شده که با استفاده از پلاتینر تراپی امواج کِلاکْ پالْس میتواند کمردرد را (در منزل) بهبود بخشد !
✅ همین حالا وارد شوید و پرسشنامه درمان کمردرد را پر کنید تا بفهمید با چه روشی بهبود میشید👇🏻
https://medianashop.com/Landing/Intdbl/PL84?utm_medium=ghasedak&utm_term=1019eita
سلام یه خواستگار برام اومده بود توی ماه رمضان و تابستون هم بود بعد خواهرم با دوتا برادرام رفتن تحقیق توی محل، یه کم تحقیق کردن بعد موقع اذان میشه خواهرم میگه بریم از مسجدی ها هم بپرسیم نماز هم بخونیم یه کم خنک هم بشیم، خلاصه تا برادرام میرن سوال کنند، خواهرم که روزه و تشنه بوده، می بینه یه آب سرد کن گوشه حیاط مسجد هست میره یه دل سیر آب می خوره بر می گرده بره برای نماز می بینه همه یه جوری نگاهش می کنند،وسط سجده یادش میاد روزه بوده و توی خونه خدا روزه خواری کرده، می گفت اینقدر خجالت کشیدم تا نماز تموم شد فوری جیم زدم.
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
هدایت شده از قاصدک
میخوای تو موبایلت یه داروخانه داشته باشی؟ کە نسخە همە بیماریها رو داشتە باشی و خودت بتونی خودت رو درمان کنی ؟
📢یه کانال داریم پراز مطالب #مفید_و_آموزنده
ک همە لازم داریم☺️
اینم لینک عضویتش👇😍
https://eitaa.com/joinchat/3108569448Cb027a4d4a9
خونه همسرم بودم، مامانش داشت جاها رو جمع میکرد منم کمکش میکردم
اومد رویه ی تشکارو صاف کنه قدش نرسید به من گفت چهارپایه رو بیار از پذیرایی، منم رفتم آوردم، یهو صدای پدرشوهرم اومد که گفت الله اکبر الله اکبر، بوم🤣🤣نگو طفلی داشته با چهارپایه نماز میخونده مهرش روی میز بوده خودشم مینشست روی چهارپایه، تا سر پا بوده من نفهمیدم کشیدم بردم🤣🤣 اومده بشینه افتاده خلاصه که یک ساعت پخش زمین بودیم سه تایی🤣🤣🤣
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin