هدایت شده از جمعیت امام رضاییها
11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دهم_۱۰تومانی
🟢 فقط ۱۰ هزار تومن
لینک پرداخت مستقیم:
📍https://boon.emamrezaeeha.ir/payment?id=68
شماره کارت:
💳 5041-7211-1165-8358
کد دستوری
*۱*۸۸۸#
#جمعیت_بینالمللی_امام_رضاییها
@emamrezaeeha_ir
سلام دخترم کلاس اول بود آخرهای سال که جمله سازی رو یاد گرفته بودند معلم گفت با کلمه ی مدیر یه جمله بسازید دختر من هم نوشت مدیر با شتر به مدرسه می آید وقتی به گوش مدیر رسیده بود قیافه ی مدیر دیدنی بود😆😂
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
سلام، یه بار اون اول هایی که پیتزا اومده بود،من رفته بودم پیتزایی معروف شهر، شماره گرفتم، نشستم تا نوبتم بشه، بعد همینکه شمارم رو خوند رفتم جلوی پیشخوان اون دستش رو دراز کرد، من کودن نمی دونم اون لحظه تو مغزم چی گذشت که باهاش دست دادم😳🤦♂️طرف یه نگاه عاقل اندر سفیه کرد وگفت، نه آقا شمارت رو بده...🥴
یعنی نابود شدم نابوددددددد...😁😂
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
من امسال که امتحان نهایی داشتم رفتیم سر جلسه امتحان بعد یک دانش آموز با تأخیر اومده بود به مراقبت امتحان گفت امتحان چیه 😲 مراقب گفت علوم ولی متاسفانه اون دانش آموز مطالعات خونده بود، یعنی همه زل زده بدند تو چشمهای اون.
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
سلام ☺️آقا یک بار می خواستم نوبت دکتر بگیرم، از ۱۱۸ شماره یه دکتر رو گرفتم بعد زنگ زدم مطب گفتم سلام مطب دکتر پوست؟ گفتن بله بفرما گفتم ببخشید فامیل دکتر چیه😂گفت کوفت و قطع کرد فکر کرد مسخره می کنم اما بهخدا من فامیل دکتر رو نمی دونستم خب😑😂آخه فقط شماره داد
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
هدایت شده از قاصدک
🔸امام رضا علیه السلام :
در روز #غدیر، هر کس یک مومن را اطعام کند انگار تمام پیامبران و صدیقان را طعام داده است.
جهت برگزاری جشن بزرگ #عید_الله_الاکبر منتظر مهر علوی شما خیرین بزرگوار هستیم
✅ اطعام شب و روز غدیر
✅ نورافشانی و کاروان شادی در مناطق محروم
✅ قربانی عید قربان(مصرف گوشت در اطعام عید غدیر با نگهداری بهداشتی)
✅ هدایا و بسته های فرهنگی به کودکان و نوجوانان
✅ ایستگاه صلواتی از #قربان تا غدیر
لطفاً نذورات و هدایای غیرنقدی خود (عقیقه و قربانی) را به آیدی زیر اطلاع دهید👇
@Heatghadiriyeh110
🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊
شماره کارت جهت کمک های نقدی
👇
6037997750012768
بنام هیئت مذهبی غدیریه
•┈┈••✾••┈┈•
💠 @ghadiriyeh110 💠
مادر بزرگم تعریف می کرد یه روز از خواب بیدار شدم مادرم بهم گفت دیشب بابات با دوستش صحبت کردن و شوهرت دادن می گفت اصلا نه می دونستم اسمش چیه نه قیافه اش🙁اون موقع ها برای عروسی هر کسی خونه خودش به مهمون هاش شام می داد، یعنی حتی عروس و دوماد شب عروسی هم پیش هم نبودن😟بعد خانواده داماد میومدن خونه عروس و عروس رو پیاده با چراغ می بردن خونه داماد. توی راه هم همه دست میزدن و شعر می خوندن🥳می گفت شب عروسی یک جا ایستادیم که شعر بخونن می گفت من به احترام اون پیرزن که داشت شعر می خوند تو کوچه ایستادم شعر که تموم شد تو تاریکی دیدم هیچ کس پیشم نیست فقط من و اون پیرزن ایستادیم 🤭فکر کن همه رفته بودن عروس جا مونده بود😂حالا می گفت اون شب چند تا عروسی دیگه هم بود نمی دونستم کدوم خانواده من و داماد هستن که برم سمت شون😩خونه شون هم نمی دونستم کدوم هست که همون سمتی برم می گفت نزدیک دسته اول شدم ازشون پرسیدم عروسی دختر کی بوده؟ اسم یکی دیگه رو برد، دسته دوم که پرسیدم اسم بابام گفتن و فهمیدم عروس این دسته من هستم 🥴 و رفتم بین جمعیت و رفتم خونه بخت 🥰😇
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
چند روز پیش همسایه مون که مشرّف شده بود سفر کربلا و برگشته بود، برامون سوغاتی آورد که گذاشته بود داخل یه سینی استیل، سینی رو نگه داشتم تا داخلش شکلات بریزم و بهش پس بدم. سینی خوشگل و برّاق بود چشمم رو گرفته بود به دخترم گفتم خوبه آش رو با جاش برداریم و سینی رو بهش پس ندیم😌خلاصه ازش دل کندم و بردم پس بدم که ناراحت شد و گفت سینی جزء سوغات بوده مگه نپسندیدین؟😕من هم براش تعریف کردم و بیشتر از موقع گرفتن سوغاتی ذوق کردم😃
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
سلام... مامان بزرگم تعریف می کرد که یه بار وقتی داداشم کارنامه اش رو گرفته بود اومده به مامان بزرگم نشون داده و شاگرد اول کلاس شده 😃مامان بزرگم وقتی که فهمیده بود شاگرد اول شده کلی این بیچاره رو زده 😳😂و دعواش کرده که چرا شاگرد ۲۰ نشدی؟😡🤣(بیچاره فکر کرده بود که شاگرد اول ها تنبلن و باید شاگرد ۲۰کلاس بود اون هم وقتی دانش آموز زرنگی هستی😂)الان هم که این خاطره رو تعریف می کنه خیلی می خندیم 🤣😂
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
مامانم امروز بهم گفت خونه رو جارو برقی بکش مهمون داریم از اونجایی که من خیلییییی دختر خوبی هستم گفتم چشمم☺️هندزفری عزیزم ذو آوردم و جارو برقی رو هم آوردم و شروع کردم😂بعد از 2 دقیقه حس کردم یه نفر داره من رو نگاه میکنه برگشتم دیدم مامانم دست به سینه وایساده با یه لبخندی که از رو تاسف بود داشت نگاهم می کرد😂می دونید چی شد؟ جاروبرقی رو یادم رفت روشن کنم🤦♀😂مامانم اومد جارو رو ازم گرفت گفت نمی خواد خودم می کشم😂(آخه صدا آهنگ زیاد بود متوجه نشده بودم🤦♀)
یعنی قشنگ تو نگاهش این دیگه چه کاری بود من کردم مشخص بود🤦♀😂(مثلا خواستم به مامانم کمک کنم ولی خب مامانم واسه بابام تعریف کرده و به من دست و پا چلفتی میخندن) با کارم شادشون کردم دیگه 😂😂
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin
سلام یه خاطره داشتم ازجمله سازی، دبستانی که بودم چون پدر خدا بیامرزم خیلی دوست داشتم
همه چیز رو ربط می دادم به پدرم، یه روز معلممون گفت از ستم جمله بساز، نوشته بودم پدرم ستم
هست،تا الان سوژه خنده هستم، اما اون زمان پدرم ناراحت نشد متوجه شده بود من ازدوست داشتنم
همه چی رو به اون ربط میدم، روحش شاد.
#خاطرات_شیرین
🎬@khaterehay_shirin