روضه شد برپا.mp3
13.43M
روضه شد برپا لباس مشکی تن نوکر ها
▪️سبک زمینه
🎤با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
محرم 98 شب دوم روضه
⚫️کانال #ختم_چله 👇👇
🆔 @khatm_chele
26.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علینا بالعزا علینا بالبکا
▪️سبک تک
🎤با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
محرم 98 شب دوم تک
ویدیو
⚫️کانال #ختم_چله 👇👇
🆔 @khatm_chele
صدایی پر از غم.mp3
19.37M
صدایی پر از غم میچیده تو عالم
▪️سبک واحد
🎤با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
محرم 98 شب دوم واحد
⚫️کانال #ختم_چله 👇👇
🆔 @khatm_chele
السلام محرم الحرام.mp3
13.39M
السلام محرم الحرام
▪️سبک واحد
🎤با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
محرم 98 شب دوم واحد
⚫️کانال #ختم_چله 👇👇
🆔 @khatm_chele
سید رضا نریمانی_محرم 98 - شب دوم - شور - نفس اولیا ملیکت السماء نائبة الزهرا یا زینب-1567544461.mp3
13.67M
نفس اولیا ملیکةُ السماء
▪️سبک شور
🎤با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
محرم 98 شب دوم شور
⚫️کانال #ختم_چله 👇👇
🆔 @khatm_chele
سید رضا نریمانی_محرم 98 - شب دوم - شور - میگن روضه دل مردگیِ میگن گریه افسردگیِ-1567544610.mp3
13.41M
میگن روضه دلمردگیه
▪️سبک شور
🎤با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
محرم 98 شب دوم شور
⚫️کانال #ختم_چله 👇👇
🆔 @khatm_chele
50.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ ویدئو ]
میگن روضه دلمردگیه
▪️سبک شور
🎤با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
محرم 98 شب دوم شور
ویدیو
⚫️کانال #ختم_چله 👇👇
🆔 @khatm_chele
May 11
برنامه
◾️شب دوم محرم◾️👇👇👇
کانال ختم و چله
کپی با ذکر یاحسین حلال
استفاده با لینک خودتون ازاد ✅
⚫️علت عزاداری برای امام حسین علیه السلام از اول محرم👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2619
⏪تفاوت یاران امام زمان با یاران امام حسین (علیهما السلام)👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2620
مناجات👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2621
دوباره اومدم آقا، پیش تو زانو بزنم (روضه)👇👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2622
این زمین داغ به دل میدهد آخر برویم(روضه)👇👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2623
بیا خواهر از محملت پایین(سبک زمزمه)👇👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2624
روضه شد برپا لباس مشکی تن نوکر ها(سبک زمینه)👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2625
علینا بالعزا علینا بالبکا سبک تک (ویدیو)👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2626
صدایی پر از غم میچیده تو عالم سبک واحد👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2627
السلام محرم الحرام سبک واحد👇👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2628
نفس اولیا ملیکةُ السماء سبک شور👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2629
میگن روضه دلمردگیه سبک شور👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2630
میگن روضه دلمردگیه سبک شور(ویدیو)👇👇
https://eitaa.com/khatm_chele/2631
⚫️کانال #ختم_چله 👇👇
🆔 @khatm_chele
ختم و چله
🔴🔻 #قرار_عاشقی🔻 از امشب تا عاشورا هر شب ساعت 21 همگی باهم دعا فرج رو قرائت کنیم ازامشب به مدت چه
🔹 #قرار_عاشقی ساعت ۲۱
دعا فرج فراموش نشود
التماس دعا فرج
ختم و چله
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_سی_و_هفتم 💠 آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده و دیگر برای نجاتم ال
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_هشتم
💠 عقب ماشین من و مادرش در آغوش هم از حال رفته و او تا #حرم بیصدا گریه میکرد. مقابل حرم که رسیدیم دیدم زنان و کودکان آواره #داریا در صحن حرم پناه گرفته و حداقل اینجا خبری از #تروریستها نبود که نفسم برگشت.
دو زن کمی جلوتر ایستاده و به ماشین نگاه میکردند، نمیدانستم مادر و خواهر سیدحسن به انتظار آمدنش ایستادهاند، ولی مصطفی میدانست و خبری جز پیکر بیسر پسرشان نداشت که سرش را روی فرمان تکیه داد و صدایش به هقهق گریه بلند شد.
💠 شانههایش میلرزید و میدانستم رفیقش #فدای من شده که از شدت شرم دوباره به گریه افتادم. مادرش به سر و صورتم دست میکشید و عارفانه دلداریام میداد :«اون حاضر شد فدا شه تا #ناموسش دست دشمن نیفته، آروم باش دخترم!»
از شدت گریه نفس مصطفی به شماره افتاده بود و کار ناتمامی داشت که با همین نفسهای خیس نجوا کرد :«شما پیاده شید برید تو #صحن، من میام!»
💠 میدانستم میخواهد سیدحسن را به خانوادهاش تحویل دهد که چلچراغ اشکم شکست و نالهام میان گریه گم شد :«ببخشید منو...» و همین اندازه نفسم یاری کرد و خواستم پیاده شوم که دلواپس حالم صدا زد :«میتونید پیاده شید؟»
صورتم را نمیدیدم اما از سفیدی دستانم میفهمیدم صورتم مثل مرده شده و دیگر #خجالت میکشیدم کسی نگرانم باشد که بیهیچ حرفی در ماشین را باز کردم و پیاده شدم.
💠 خانوادههای زیادی گوشه و کنار صحن نشسته و من تنها از تصور حال مادر و خواهر سیدحسن میسوختم که گنبد و گلدستههای بلند حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) در گریه چشمانم پیدا بود و در دلم خون میخوردم.
کمر مادرش را به دیوار سیمانی صحن تکیه دادم و خودم مثل جنازه روی زمین افتادم تا مصطفی برگشت. چشمانش از شدت گریه مثل دو لاله پر از #خون شده بود و دلش دریای درد بود که کنارمان روی سر زانو نشست و با پریشانی از مادرش پرسید :«مامان جاییت درد میکنه؟»
💠 و همه دلنگرانی این مادر، #امانت ابوالفضل بود که سرش را به نشانه منفی تکان داد و به من اشاره کرد :«این دختر رنگ به روش نمونده، براش یه آبی چیزی بیار از حال نره!» چشمانم از شرم اینهمه محبت بیمنت به زیر افتاد و مصطفی فرصت تعارف نداد که دوباره از جا پرید و پس از چند لحظه با بطری آب برگشت.
در شیشه را برایم باز کرد و حس کردم از سرانگشتانش #محبت میچکد که بیاراده پیشش درددل کردم :«من باعث شدم...»
💠 طعم تلخ اشکهایم را با نگاهش میچشید و دل او برای من بیشتر لرزیده بود که میان کلامم عطر عشقش پاشید :«سیده سکینه شما رو به من برگردوند!»
نفهمیدم چه میگوید، نیمرخش به طرف حرم بود و حس میکردم تمام دلش به سمت حرم میتپد که رو به من و به هوای #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) عاشقانه زمزمه کرد :«یک ساله با بچهها از #حرم دفاع میکنیم، تو این یکسال هیچی ازشون نخواستم...»
💠 از شدت تپش قلب، قفسه سینهاش میلرزید و صدایش از سدّ بغض رد میشد :«وقتی سیدحسن گوشی رو قطع کرد، فهمیدم گیر افتادین. دستم به هیچ جا نمیرسید، نمیدونستم کجایید. برگشتم رو به حرم گفتم سیده! من این یکسال هیچی ازتون نخواستم، ولی الان میخوام. این دختر دست من امانته، منِ #سُنی ضمانت این دختر #شیعه رو کردم! آبروم رو جلو شیعههاتون بخر!» و دیگر نشد ادامه دهد که مقابل چشمانم به گریه افتاد.
خجالت میکشید اشکهایش را ببینم که کامل به سمت #حرم چرخید و همچنان با اشکهایش با حضرت درددل میکرد. شاید حالا از مصیبت سیدحسن میگفت که دوباره نالهاش در گلو شکست و باران اشک از آسمان چشمانش میبارید.
💠 نگاهم از اشک مصطفی تا گنبد حرم پر کشید و تازه میفهمیدم اعجازی که خنجرشان را از تن و بدن لرزانم دور کرد، کرامت #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بوده است، اما نام ابوجعده را از زبانشان شنیده و دیگر میدانستم عکس مرا هم دارند که آهسته شروع کردم :«اونا از رو یه عکس منو شناختن!» و همین یک جمله کافی بود تا تنش را بلرزاند که به سمتم چرخید و سراسیمه پرسید :«چه عکسی؟»
وحشت آن لحظات دوباره روی سرم خراب شد و نمیدانستم این عکس همان #راز بین مصطفی و ابوالفضل است که به سرعت از جا بلند شد، موبایلش را از جیبش در آورد و از من فاصله گرفت تا صدایش را نشنوم، اما انگار با ابوالفضل تماس گرفته بود که بلافاصله به من زنگ زد.
💠 به گلویم التماس میکردم تحمل کند تا بوی خون دل زخمیام در گوشش نپیچد و او برایم جان به لب شده بود که اکثر محلههای شهر به دست #تکفیریها افتاده بود، راه ورود و خروج #داریا بسته شده و خبر مصطفی کارش دلش را ساخته بود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
⚫️کانال #ختم_چله 👇👇
🆔 @khatm_chele