#غزل_پند
#عمر_ما
نقش چو بسيارشد بر دروديوارها
ناله بُرون شد بَسي از دل آوارها
اي بشراين عمرما ميگذرد همچو باد
عكسِ تو وجسمِ ما خاك شده بارها
زشت اگرچون مني ميگذرد روزگار
ميگذرد گر شوي يوسف رخسارها
گرتو چوقارون شوي ياكه كني سائلي
مرگ نويسد تو را جزو خريدارها
يك كفن ازمال تو بيش نيايدبه حشر
دل بكن اي بي خِرَد از زرو دينارها
گَر به گناهان ما دارِحساب آورند
حدس زنم بشكند پايهٔ اين دارها
گرچه حروف خدا جان الفباي ماست
نام علي ع ميدهد جلوه به گفتارها
كن نظري يا علي ع سوي منِ روسياه
بي تو،چه سازم من و،محشرو،اين،بارها
تاكه چو فرهادم و تيشه به دستم قلم
داد زنم روز وشب برسرِ بازارها
عاصيِ درمانده ام ناله چه كَس ميكند
لحظهٔ نقشِ من و سينهٔ ديوارها
#داودتيموري عاصي