یکی از مشکلاتی که تو مراکز درمانی مخصوصاً تو اتاق عمل وجود داره، اطلاعات نادرست یا ناکافی بیمار در پاسخ به برخی از سوالات هستش!
مثلا از بیمار یا خونوادهش میپرسیم چیزی خوردی یا بچهت چیزی خورده؟! میگن نه!
ولی موقع به هوش اومدن بیمار کلی غذا بالا میاره، آسپیره میکنه و خطرات بعدش!
یا از بیمار پرسیده میشه که رفتار پُرخطر داشتی تا حالا؟! میگه نه! و اگه داشته باشه و آلوده به hiv یا hcv باشه با یه قطره خون میتونه زندگی یکی دیگه رو به خطر بندازه و نابود کنه!
سوال میشه چیزی مصرف میکنید یا چیزی مصرف کردید؟! اینجا یا حقیقت رو نمیگن و یا مقدار رو کم و زیاد میکنن!
حالا چرا حقیقت رو نمیگن؟!
چون ممکنه جراحیشون چند ساعت یا چند روز عقب بیفته یا اینکه احیاناً اگه مصرف مواد مخدر دارن همچنان مخفی بمونه.
خلاصه اینکه که اطلاعات نادرست و ناکافی از سمت بیمار و همراهانش میتونه زندگی خود بیمار و یا پرسنل رو به خطر بندازه.
#شفاخانه
امشب یه بنده خدایی cpr شد و خدا رو شُکر برگشت. وسط ماساژ قلبی شکستن دوتا از دندههاش رو زیر دستام حس کردم! امیدوارم که از ماساژ دکتر شکسته باشن نه من! 🚶♂️🚶♂️🚶♂️
فیالحال الهی العفو...
#شفاخانه
شب شلوغی بود! هفتتا ترمیم پارگی که سعی کردم با خنده و شوخی انجامشون بدم تا مددجو درد کمتری بکشه! الحمدلله...
یک سال و ششماه از آخرین شیفت شبم تو اورژانس میگذره و امشب یه شیفت شب کاملاً تحمیلی بود! من از اینکه دردی از دردهای مردم کم کنم لذت میبرم، دوست دارم با کمترین هزینه کارشون راه بیفته و تا جایی که تونستم هم این کار رو کردم. همیشه تمام سعیم رو کردم تا کم نذارم! همهی اینا به کنار، بحث بیمار از بقیه جداست! خدا رو شکر که خدا بهم لطف کرده تا بتونم به بندههاش کمک کنم. مسئله اینه که من نمیتونم چشمام رو ظلمی که بهم شده و میشه ببندم! خیلی اذیتم کردن! خیلی! من از مترون، سرپرستار و هرکسی که تو آزار و اذیتم تو این چند وقت نقش داشته نمیگذرم! واگذار میکنم به خدا تا خودش انتقامم رو بگیره...
#شفاخانه