eitaa logo
دانلود
🌠 امید است بعد از چهل شب چهارشنبه در مسجد سهله به دیدارت برسیم...! مرتبه اولی که مرحوم آیت اللّه سید محمد شیرازی به محضر مبارک امام زمان "سلام‌اللّه‌علیه" مشرف شدند، سالی بود که قبل از ازدواجشان، چهل شب چهارشنبه، مسجد سهله می‌رفتند و خیلی هم به سختی این کار را انجام می دادند. یک بار چشم درد عجیبی گرفته بودند که در عمرشان سابقه نداشت، زمستان سردی هم بود و ماشین هم گیر نمی‌آمد و بعد هم هر کس از ایشان پرسید قضیه چه بود، چیزی نگفتند و فقط وقتی بعضی خیلی فشار می‌آوردند ایشان می‌گفتند: به آقا (پدر مرحومشان آیت اللّه العظمی میرزا مهدی شیرازی "قدس‌سره‌الشریف") گفته‌ام و به دیگری هم بنا ندارم بگویم! آن‌ها آمدند به مرحوم آقا فشار آوردند و ایشان هم به چند نفری گفتند و فرمودند: آن چیزی که آقا محمد می‌خواسته به دست آورده و دیده است، بیش از این هم چیزی نگفتند. مرحوم آیت اللّه سید محمد شیرازی بعد از فوت مرحوم پدرشان به یک مناسبتی نقل فرمودند: حضرت ولی عصر "سلام‌اللّه‌علیه‌ و عجل‌اللّه‌تعالی‌الفرجه‌الشریف" به من امر فرمودند که بنویس، تألیف کن. در آن وقت ایشان شبانه روز، بیست و چهار ساعت درس و تدریس و مباحثه داشتند. یک دفعه همه را قطع کردند که حوزه کربلا یک شکستی در این جهت خورد و مشغولِ نوشتن شدند. 📚 شیفتگان‌حضرت‌مهدی"سلام‌الله‌علیه"ج۳،ص۲۷۷ 🤲🏻 اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 📌 #️⃣ 📲 ایتا | تلگرام | اینستاگرام @serat_almahdi
🌠 زيارت امام زمان "سلام‌الله‌علیه" در مسجد سهله و عرضه حاجات نماز مغرب و عشا را به جماعت در مسجد سهله ادا كرديم و مشغول دعا و گريه شديم، يك مرتبه ملتفت شديم ساعت از دو گذشته، خوف مفرط بر من عارض شد كه چگونه با سه نفر زن، به تنهايى و با مكارى عرب غريب، در اين شب تاريك به كوفه برگرديم. يك مرتبه به مقام مهدى "سلام‌الله‌علیه" كه وسط مسجد است، چشم انداخته، آن مقام كريم را روشن‏تر از طور كليم ديديم و روانه شديم، ديديم سيد بزرگوارى، با كمال مهابت، وقار و نهايت جلال و بزرگى در محراب عبادت نشسته است.
پيش رفتيم، دست مبارك آن سرور را گرفته، بوسيديم. خواستم بر پيشانى نهم؛ دست خود را كشيد و نگذاشت. مشغول دعا و زيارت شدم.
چون به نام همايون امام صاحب الزمان سلام مى‏كردم، جواب مى‏فرمود: و عليكم السلام. سپس روى مبارك به ما فرمودند كه به اطمينان دعا بخوانيد. سفارش كردم شما را به مسجد كوفه برسانند. از او سه حاجت خواستم: يكى آن‏كه تنگدستيم رفع شود. دوم، خاكم كربلا باشد. سوم، فرزند صالحى خواستم. آن‏گاه عيالم پيش آمد و سه حاجت خواست: يكى، و سعت، ديگر آن‏كه زير دست من به خاك رود. سوم، آن‏كه مشهد مقدس يا كربلاى معلا مدفن او باشد. همه را اجابت فرمود و چنين هم شد. بعد از خارج شدن از مسجد، عيالم گفت: دانستى اين سيد بزرگوار كه بود؟ گفتم: نه! گفت: حضرت حجت "سلام‌الله‌علیه" بود! 📚 العبقري‌الحسان،ج۲،ص٤٨٤ 📚 جنات‌الفردوس،فصل‌دوم،ص۱۰٦ 📌 #️⃣ 📲 ایتا | بله | روبيکا | سروش | تلگرام | اینستاگرام @serat_almahdi
🌠 شنیدن اسرار ناگفتنی در مسجد سهله داخل مسجد سهله شدم، ولی دیدم از عُباد و زُوار خالی است و فقط شخص بزرگواری مشغول مناجات با خدای جبار است؛ با عباراتی که دل‌های قسی را نرم می‌کرد و چشم‌های خشک را از سیلاب اشک تَر می‌نمود. دلم به پرواز آمد، حالم دگرگون شد، زانوانم لرزیدن گرفت و از شنیدن آن کلمات که تا آن موقع نشنیده بودم، اشک چشمم به آرامی جاری شد و چشمم تاکنون این دعا را در بین ادعیه مأثوره ندیده بود. دانستم که آن شخص بزرگوار فی‌الحال آن دعا را انشاء می‌نمود، نه اینکه محفوظات ذهنی‌اش را قرائت کند! در جای خود مشغول استماع و لذت بردن میخکوب بودم، تا اینکه از مناجاتش فارغ شد. پس متوجه من شد و به زبان عجمی فرمود: مهدی بیا...! من چند گام به جلو برداشتم و ایستادم. فرمود: جلوتر بیا، کمی جلوتر رفتم و ایستادم. امر فرمود: باز هم جلو بیا که ادب در امتثال امر است. پس جلوتر رفتم، به حدی که دستم به او می‌رسید و دست مبارک او نیز به من می‌رسید، آنگاه کلامی فرمود! ... پرسیدند که آن بزرگوار در مسجد سهله چه مطالبی به شما فرمود؟! از روی انکار با دست اشاره‌ای کرد و گفت: این از اسرار ناگفتنی است! 📚 بحارالانوار،ج۵۳،ص۲۳٤ 📚 جنات‌الفردوس،فصل‌دوم،ص۱۰۲ 📌 #️⃣ 📲 ایتا | بله | روبيکا | سروش | تلگرام | اینستاگرام @serat_almahdi
🌠 روضه‌خوانی با امام زمان "سلام‌الله‌علیه" در راه مسجد سهله در کربلا بودم، برنامه گذاشتم که چند شب چهارشنبه به مسجد سهله بروم [برای بر آورده شدن حاجتم که امر ازدواج بود!]... در یکی از سفرها ناگاه شنیدم کسی پشت سرم در حرکت است و می‌گوید: یاالله یاالله..! او را در برابر خود دیدم، سلام کردم؛ جواب فرمود: علیک السلام و رحمة الله پیراهن بلندی داشت و صورتی جذاب! به عربی فرمود: حاجی صادق به سهله می‌روی؟ گفتم: بله بین راه شروع کردیم به خواندن مصائب... اول آن آقا شروع کرد به خواندن مصائب و مصیبت حضرت علی اصغر و آوردنش توسط امام حسین "سلام‌اللّه‌علیهما" به خیمه‌گاه؛ بعد من شروع کردم به خواندن... ناگاه دیدم آن آقا نشست روی زمین و فرمود بنشین و شروع نمود به گریه کردن و من هم گریه کردم؛ هر دو گریه مفصلی کردیم و بلند شدیم؛ حرکت کردیم. مقداری راه رفتیم، فرمود: این مسجد سهله است. تو برو و برنامه‌ات را انجام بده؛ من هم کاری دارم، دنبال کار و برنامه‌ام می‌روم، لکن از نجف که به کربلا برگشتی کارت درست شده..! خداحافظی کردیم و دوباره دعا فرمود و رفت. وارد مسجد شدم و یک مرتبه فهمیدم به فیض حضور ولی عصر "سلام‌الله‌علیه" مشرف شدم و آن حضرت را نشناختم! به کربلا برگشتم، اخوی خبر خوشی برایم آورد... قرار شد همان روز جلسه عقد باشد، به همان نحو که حضرت فرموده بود! 📚 شیفتگان‌حضرت‌مهدی"سلام‌الله‌علیه"،ج۱،ص٢٦٨ 📚 جنات‌الفردوس،فصل‌دوم،ص۱۰۰ 📌 #️⃣ 📲 ایتا | بله | روبيکا | سروش | تلگرام | اینستاگرام @serat_almahdi