اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
آن روزها من از #ابراهیم داغتر بودم
فکر می کردم اگر کسی بگوید بیا ازدواج کنیم توهین به من و فکرهام کرده⚡️ ترجیح می دادم آنجا توی آن منطقه ی خطرناک باشم و شهید💔 شوم تا اینکه در دنیا بمانم و ازدواج کنم. هرکس پا پیش می گذاشت جواب همیشگی را می شنید: نه😐یک ساعت تمام دلیل آورد من هم آوردم از جهاد گفتم و شهادت و اینکه من فقط می خواهم شهید شوم.☝️او هم جوش آورد گفت فکر کرده ای من خشکه مقدسم؟😒سکوت کردم گفت من هیچ وقت نمی خواهم زنم خانه دار باشد سکوت کردم گفت من اصلاً می خواهم زنم چریک باشد، پابه پام بیاید تفنگ دستش بگیرد بجنگد✌️سکوت کردم.گفت هرشرطی هم که داشته باشد قبول می کنم منظورم از هر شرطی یعنی واقعاً هر شرطی سکوت کردم.🙁گفت مطمئن باشید کنار من خیلی راحت تر از حالا می توانید به کارهاتان برسید من هم کمکتان می کنم قول می دهم😊سکوت کردم و خیلی محترمانه گفتم من اصلاً نمی خواهم ازدواج کنم😌اولین بار بود که خودش رودررو از من خواستگاری می کرد و من با تمام شهامتم نتوانستم بگویم ازش می ترسم. یا بگویم وقتی صداش را می شنوم بدنم می لرزد😣 یا بگویم کسی که از کسی می ترسد نمی تواند رابطه ی عاطفی داشته باشد و یقین ازدواج هم نمی تواند بکند. همه چیز با همان سکوت تمام شد😣
🌱نیت کردم چهل روز روزه بگیرم و دعای توسل بخوانم! بعد از چهل روز هر کسی آمد جوابم مثبت باشد شب سی و نهم یا چهلم بود که #ابراهیم آمد خواستگاری آمده بود بله را بگیرد😇 گفتم: من مهریه نمیخوام خانوادهم رو شما راضی کنید خیلی راحت گفت: من وقت این کارها رو ندارم از حرفش عصبانی شدم شما وقت ندارید چرا میخواید ازدواج کنید؟ گفت: درسته که وقت ندارم؛ ولی توکل که دارم.😊☝️
به روایت:همسر شهید
#محمد_ابراهیم_همت♥️
@kheiybar
🔴 مهم
نماز اخرین یکشنبه🌱 #ماه_ذی_القعده
هرکس قصد توبه دارد بخواند🌸
🌟در فضيلت نماز روزهای یکشنبه ماه ذی القعده بسيار از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روايت شده كه:
✨توبه اش مقبول و گناهش آمرزيده شود.
✨ با ايمان بميرد.
✨ دينش گرفته نشود.
✨ قبرش گشاده و نوراني گردد.
✨ والدينش ازاو راضي گردند.
✨ مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد.
✨ توسعه رزق پيدا كند.
✨ملك الموت با او در وقت مردن مدارا كند.
✨ به آسانی جان او بيرون شود.
الّلهُــمَّـ؏جــِّللِوَلیِّــڪَ الفــَرَج🙏
التماس دعای فرج♥️
#نشر_حداکثری
@kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
..
شما اگه اینجا جلوی ضریح حضرت ابالفضل (ع) بودی
از آقا چه حاجتی داشتی؟☝️
#اولش_بشه_زیارت♥️
#اخرش_بشه_شهادت🕊
.
#یا_باب_الحوائج
#یا_ابالفضل_العباس
#علمدار_حرم
@kheiybar
#کلامی_از_بهشت
| اطاعت از #ولی_فقیه |
شهيد در سخناني🎤
در جمع رزمندگان مي گويد :
امام [خمینی] مظهر صفا پاكي و خلوص و دريايي از معرفت است.♥️
فرامين او را مو به مو اجرا كنيد تا خداوند از شما راضي باشد☝️
زيرا او ولي فقيه است و در نزد خدا ارزش والايي دارد.🌱
پيام من فقط اين است
كه در زمان غيبت
«اطاعت محض از ولايت فقيه داشته باشيد... »🌹
#ولایت_فقیه
#شهید_ابراهیم_همت
#پشتیبان_ولایت_فقیه
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
🌸رمــــان #بـنـده_نـفــــس_تـا_بـنـــده_شـهـدا🌸
💖💐💕🔆
#داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ بیست ویکم
وارد پذیرایی شدم که صدای
پچ پچ شروع شد
لباسم یه کت و شلوار کاملا پوشیده با
روسری بلندی که لبنانی بسته بودم
و چادر
تا به خودم بیام پدرم با صورت قرمز جلو وایستاده بود
و با صورت گُر گرفته گفت : آبرومو بردی
بعد از این حرفش سیلی محکمی ب صورتم زد
با گریه به سمت اتاقم دویدم
نمیدونم کی خوابم برد صبح که بیدار شدم
تو آینه به خودم نگاه کردم
نصف صورتم بخاطر سیلی بابا قرمز شده بود
چشمها و دماغم بخاطر گریه
یه چمدون برداشتم همه لباسها و وسایل
شخصیمو توش جمع کردم و رفتم خونه شخصیم
وارد خونه شدم با وسواس چادر و لباسامو
عوض کردم رفتم اتاقم
مانتوهای که بیشتر شبیه بلوز بودن جمع کردم
ریختم تو یه نایلون مشکی و گذاشتم دم در ساختمان
بعد عکس خواننده ها و بازیگرای هالیوود از
در و دیوار اتاق جمع کردم
احساس میکردم این خونه غرق گناهه
مبلا را هم از تو پذیرایی جمع کردم تو یکی
از اتاقها گذاشتم
شلنگ کشیدم و کل خونه را شستم
تنها ذکری که بلد بودم همون صلوات بود
هرجا آب میگرفتم صلوات میفرستادم
ساعت ۱۲شب خسته و کوفته افتادم روی تخت
فردا یه عالمه کار دارم
پدرم الحمدالله حمایت مالیشو ازمن قطع نکرد
یه آژانس برای بهشت زهرا گرفتم
از ماشین پیاده شدم به سمت قطعه
سرداران بی پلاک به راه افتادم
یه مزار شهید گمنامی انگار صدام میکرد
چهار زانو نشستم پایین مزارش و باهاش حرف زدم
-شهید شما خواستید من اینجا باشم وگرنه خودم
ی لحظه هم به ذهنم خطور نمیکرد که یه
روزی اعتقاداتم و ظاهرم عوض بشه
اما از عوض شدن خوشحالم کمکم کن بهترم بشم
با محجبه شدنم خانواده ام تردم کردن
اکثریت دوستامم تنهام گذاشتن
تو و همرزمانت دوستم بشید
پاشدم به سمت درب خروجی حرکت کردم
بعداز ۲-۳ساعت رسیدم خونه
فرش های خونه را انداختم مبل ها را دوباره چیدم
یهو صدای تلفن بلند شد
زینب بود باهم سلام و علیک کردیم
زینب : حنانه میای بریم .....
#ادامه_دارد...
#نویسنده: بانو....ش
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_ بیست ویکم وا
💖💐💕🔆
#داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ بیست ودوم
زینب :حنانه میای بریم مشهد ؟
-آره عزیزم
زینب
زینب:جانم
-میگم میشه قم هم بریم ؟
زینب :إه من فکر میکردم تو زیاد ائمه را نمیشناسی
-دقیقا درست فکر کردی
زینب:خوب پس تو چطور میدونی قم
زیارتگاه خاصی داره ؟
-دیشب خوابشو دیدم
زینب : ای جانم عزیزم
-کی میریم ؟
زینب:پس فردا ۶صبح
-زینب میای خونه من
قبل سفرمون از امام رضا(علیه السلام )و
حضرت معصومه(سلام الله علیها بگی
زینب:آره حتما عزیزم
زینب که اومد براش شربت بردم اونم شروع کرد
به توضیح دادن
زینب: حنانه جون امام رضا (علیه السلام ) را
تحت فشار قرار دادن و ایشونم برای حفظ جان
خاندان و بالاخص اسلام از مدینه تبعید میشن
مشهد ایران
و تو غربت با سم مسموم میشن
از اونجا که تو این خاندان محبت خواهر و
برادری ریشه دارد
حضرت معصومه(سلام الله علیها)به شوق دیدار
برادر به ایران میان
که بیمار میشن و در قم دفن میشن
حنانه خفقان عصر امام موسی کاظم(علیه السلام )
خیلی شدید بوده به طوری که کمتر فرزندان
دختر امام ازدواج کرده بودن
روز ولادت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) روز دختره
حنانه
-جانم
زینب: میگم بیا عضو پایگاه بسیج بشو
-یعنی امثال منم میتونن عضو بشن
زینب: وا تو چته مگه، همه میتونن عضو بشن
فردای اونروز زینب منو برد پایگاه عضو کرد
بعد اون سفر شلمچه و تغییر عقایدم
خیلی تنها شده بودم
خانوادم ،دوستام تنهام گذاشتن
الان واقعا به دوستای امثال زینب احتیاج داشتم
شب چمدانم بستم البته خیلی
ذوق داشتم
آخه من همش یا ترکیه و دبی بودم
یا تو ایران کیش و شمال
#ادامه_دارد...
#نویسنده: بانو....ش
@kheiybar