eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
38.5هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••• [امروز بـه عشاق حسیـن زهـرا دهد مـزد عزا یک عده را درمان دهـد، یـک عده بخشـش در جزا یک عـده را برد، یک عده را دیدار حج باشد کـه مزد مـا شود تعجیل در امر فرج💚🖐🏼] حلول ماه بر همه مسلمانان جهان تبریک وتهنیت باد…🌙 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌ 🌸^^ @kheiybar
تو با خنده دوا ڪردے تمام درد هایم را🌱 ڪدام اڪسیر جاویدے درون خنده ات پیداست ...😍✨ 🌹 @kheiybar
✨حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: 🌸بهترين شما كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد، و من از همه شما براى خانواده ام بهترم، زنان را گرامى نمى دارد، مگر انسان بزرگوار و به آنان اهانت نمى كند مگر شخص پَست و بى مقدار.✨🍁 @Kheiybar
18.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت سید ابراهیم رئیسی از حضور در مراسم غبارروبی حرم (ع)💔 @Kheiybar
« به خیلے علاقه داشت و آنها را «دریا دل» می‌نامید او روی ڪارت شناسایی منطقه‌ی جنگی خود ، علامتی کہ او را عضو سپاه معرفی می‌کرد ، خط زده❌ و در مقابل بسیـج علامت ضربدر گذاشته بود »🙂 مادرش در همین ارتبـاط سخنی دارد پسرم می گفت « من خاڪ کف پای هم نمی شوم ، ای ڪاش یک و در سنگرهای خط مقدم بودم😊✌️ راوی:حاج صادق آهنگران 🌹 » 📚 صنوبرهای سرخ ص ۸۷ @kheiybar
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا بعد از شهادتشان صحبت میکنند! با مردم حرف میزنند! اما ما گوشمان سنگین است😞 ❌ اگر پیام شهدا به ما برسد ..!☝️ 🎙رهبر معظم انقلاب 📽 «پیامی دارم» ♨️ @Kheiybar
به همرزمانش گفته بود: «من سی و سومین شهید روستای بیشه سر هستم»✌️ 💬به اطرافیان گفته بود برای شهادتش دعا کنند🌹و به همه سفارش می کرد تا در قنوت🤲 نمازشان، دعای فرج بخوانند😎و شهادت📿او را از خدا بخواهند. 🎤میگفت ''گرچه به کمتر از شهادت راضی نیستم؛ولی از خدا می خواهم که اگر شهید نشدم، اجر شهید را به من بدهد''🎨🥇 @kheiybar
⁉️ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @Kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل هفتم قسمت7⃣2⃣1⃣ تیپ مستقل ۵۸ذوالفقار ،تیپ مستقل ۳۷زرهی ارتش و تیپ۲۷مح
😍 فصل هفتم قسمت9⃣2⃣1⃣ این همه جلسه ، پشت سر هم ، این همه کار ، حوصله ای دارید ماشاءالله...!🙊 ناهار هم که نخوردید ، شام هم که دیگر از وقتش گذشته، چه جوری طاقت می آورید حاج آقا ؟؟😬 همت خواب آلود نگاهش کرد و پرسید:رسیدیم؟🤔 نه هنوز نرسیدیم... و دوباره چرت می زد...😴 چند دقیقه بعد به دوکوهه می رسیدند... داخل سنگر که شدند، پس از احوال پرسی، باقرشیبانی به محمد عبادیان گفت: شام نخوردیما چیزی دارید؟🤔 حاجی تعارف کرد و گفت:خوردیم اما این بنده خدا ناهار هم نخورده! من خبر دارم...توی جلسه بود. بعدش یادش رفت😶 محمد عبادیان دو تا تن ماهی آورد و روی برنج ریخت... باقر شیبانی هول زده قاشق برداشت و بی بسم الله شروع به خوردن کرد...🤭 حاج همت اولین قاشق را که دم دهان برد ، نگاهی به عبادیان اداخت و پرسید :بچه ها شام چی داشتند؟🤔 محمد عبادیان گفت :از همین👌 حاج همت پرسید:جان من،از همین بود؟ عبادیان من و من کرد:همه اش که نه. برنجش همین بود .تنش را فردا ظهر می دهیم بخورند! حاج همت قاشق را توی بشقاب برگرداند... لقمه توی دهان باقرشیبانی خشک شد! عبادیان نگران شد و گفت: به خدا قسم فردا ظهر می دهیم به همه شان... حاج همت گفت:به خدا قسم من هم فردا ظهر می خوردم!🙃 فصل هفتم قسمت0⃣3⃣1⃣ در مرحله دوم عملیات فتح المبین ،حاج همت و برادرش ولی الله، خسته و خواب آلود ، خود را به جاده ی دهلران رساندند... پشت سر آن ها تعداد دیگری از رزمندگان اسلحه به دست و پیاده می آمدند...🚶‍♂ تلو تلو می خوردند و به سختی راه می رفتند...🤦‍♂ ولی الله به کنار جیپی که در اختیارش بود ، رسید و از شدت خستگی نشست... هنوز به درستی به بدنه جیپ تکیه نداده بود که خوابش گرفت.‌..😴 دو سه نفر از بسیجی ها🧔به سمت حاج همت می آمدند... او را که دیدند به هم ریخته و پریشان و زخمی از او کمک خواستند... حاج همت باآن ها صحبت کرد! آن ها سرهایشان را پایین انداختند و خسته تر از قبل از کنار جاده به راه خویش ادامه دادند...👌 حاج همت آهی کشید و خود را به جیپ رساند،ولی الله را که غرق خواب بود از خواب بیدار کرد و به او گفت: ولی بلند شو برو به امامزاده عباس! من ببینم چجوری می تونم مشکل این بچه های مظلوم رو حل کنم😓و به آن ها که کنار جاده افتاده بودند اشاره کرد...👈 ولی الله خواب آلود و گیج گفت:آن جا را بلد نیستم.به خدا نمیدونم باید کجا برم...🤭 و در حالی که دوباره خوابش گرفته بود همان طور خواب آلود و با حالت التماس گفت:باشه بعد ابراهیم... حاج همت بازوی ولی الله را گرفت ، تکانش داد و گفت:پاشو برو! مگه نمیبینی بچه های مردم دارن از بین میرن...🤨 بسیجی ها که آن سوتر روی زمین نشسته و بعضی ها خوابیده و چند نفر هم سرپا بودند انگار خیلی عجله داشتند یکیشان دوباره دوید کنارحاج همت و گفت:بچه ها توی تله افتاده اند...😟 حاج همت بیش از پیش ناراحت شد...😞باعجله رو به برادرش ولی الله که دوباره خوابیده بود گفت: بهت میگم پاشو... فوری باید بری امامزاده عباس...! ... @Kheiybar
🏴 ختم صلوات به نیابت از ✨💔 {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐 ☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️ تعداد صلوات خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii