eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
36هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
16 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3184461081Ce58d665619 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
بر اساس زندگی شهید ٣ ❤️يك جور زندگي❤️ يك سنگ را بردار و بينداز داخل آب لجن. لحظهاي بعد، آن را بردار و پس از شست و شو تماشايش كن. چه حالي دارد؟ سنگ را ميگويم. خوشـحال اسـت؟ ناراحت است؟ ميخندد؟ اخم ميكند؟... چه كار ميكند؟ يك شيشـه گـلاب يـا عطر روي آن بريز. باز هم تماشايش كن. حالا چه حالي دارد؟ اصـلاً او را بـزن، نوازشش كن، بر سرش داد بكش، رويش را ببوس، نفرينش كن و تا مـدتها بـا او قهر باش. آنگاه خوب تماشايش كن . آن وقت ببين چه تغييري ميكند...🍃 معلوم است كه هيچ. به قول بزرگترها؛ اصلاً كك هم نميگزدش. حالا همـين رفتار را با يك آدم انجام بده🙂؛ البتـه نـه همـهاش را. فقـط رفتـار بـيدرد سـر را ميگويم. مثلاً به پيراهن دوستت عطر بزن. آنگاه لبخند و تشكر او را ببين☺️. يا مدتي با او قهر باش. آن وقت ناراحتي و دلخورياش را تماشا كن😒. وقتـي مـيخـواهي نماز بخواني، برادر يا خواهر كوچكت يا هر بچة كوچكي را بياور تا نماز خواندن تو را تماشا كند. لحظهاي بعد، او هم مثل تو نماز خواهد خواند.👌 اينها را نوشتم كه بگويم آدمها با سنگ خيلي فرق دارند. اصلاً آدمها بـا همـه چيز فرق دارند. آدمها فقط مثل خودشاناند؛ مثـل آدم. امـا آدمهـا جـور واجـور هستند🍃، با دلهايي جور واجور. بعضي دلهـا كوچـك اسـت، بعضـيهـا متوسـط، بعضيها بزرگ. بعضي دلها فقط بدي را در خود جا ميدهند؛ بعضيها هم بدي و هم خوبي را و بعضيها فقط خوبي را.❤️ بعضي دلهاي كوچك در وجود هيكلهـاي درشت جا خوش ميكنند؛ در حالي كه در وجود يك پشه هم جا ميشوند. بعضي دلهاي بزرگ، خودشان را زوركي در وجود يك آدم لاغر و ضعيف و قلمـي جـا میکنند🍃
😍 این قسمت دشت های سوخته قسمت 1⃣ ابراهیم تمام بعد ازظهر را منتظرهمسرش مانده بود.😊😊 هوا سردبود وبرف جاده را پوشانده بود.ماشین هم توی راه دچار مشکل شده بود.😒😒 مه گرفتگی،لغزنده بودن جاده ونامیزان بودن وضع ماشین باعث شد که ماشین چندساعت دیرتراز زمان معمول به دزفول برسد.☺️☺️ اماهمین که به دزفول رسید ازچند خیابان عبور کردوسرانجام جلوی ساختمان سپاه پاسداران توقف کرد و همین که چشم ابراهیم به حمید قاضی افتاد ،به خنده وشوخی،به اوگفت:((خداشهیدت کنه بالاخره اومدی!))😃😃 وتا حمیدقاضی خواست حرفی بزند ،حاج همت بی توجه به او،به استقبال همسرش رفت وگفت:خوش امدی به شهر جدیدت!☺️☺️☺️ ژیلا خسته وکوفته ،اما شادمان ازدیدارابراهیم روبه او لبخندزنان به اوسلام کرد ابراهیم هم به اوسلام کرد وبعدپرسید:خسته شدی؟😊😊 ژیلا گفت:از دیر رسیدن اره،از راه نه،خسته نشدم.😊😊 و بعد اهسته تر ونزدیک تر به ابراهیم گفت:چون راهی بود که مرا به تو میرساند