❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
مخمل سپیدے را که سر بچــه بود بــا احتیــاط نار زد و لبهایــش را گذاشت دم گــوش او،زمــزمــه ڪرد«بابا!مےدونی چرا اســمت رو میذارم مــهدے؟»و اشڪ هایش تند تند ریخت😢. من دیدم قطره های درشت اشڪِ #حاجے روی صورت مهدی می افتد😢👶 فڪر ڪردم حالاست ڪه بےقرارے ڪنه😣. اما بچــه👶 سربه راه و ساڪت بود و تو دست های حاجی کم کم خوابش برد.☺️
راوے: #همســــرشهیــــد
@kheiybar
❤️🍃❤️
#عاشقـــانهشهـــــدا👇☺️
💠 #خستگے_مانع_محبت_نشود
✍ شب اومد خونه چشماش از بےخوابے شدید، سرخ بود.😣 رفتم سفره بیارم ولے نذاشت🙁. گفت: امشب نوبت منه☺️، امشب باید از #خجالتت در بیام. گفتم:تو بعد از این همه وقت خسته و ڪوفته اومدے..😒😞. نذاشت حرفم تموم بشه☹️ بلند شد و غذا رو آورد🍜. بعد غذاے #مهدے👦 رو با #حوصله بهش داد😍 و سفره رو جمع ڪرد☺️. بعد چایے ریخت و گفت: «بفرما».😍😌
#شهید_همت
راوے: #همســــرشهیـــد🍃
📙به مجنون گفتم زنده بمان، ص۲
@kheiybar
❤️از ابراهیمهمت+تاخدا💔🕊
❤️🍃❤️
#عـــاشقانـــهشهــــدا👌❤️
زنـــدگےبـــه سبڪ #همت😍
همــــهےڪارهاش رو حســـاب بود☺️👌
تصویـــر باز شود👆❤️
رواے: #همســـرشهیـــد
@kheiybar
❤️از ابراهیمهمت+تاخدا💔🕊
#عاشقـــانهشهـــــدا
#خستگے_مانع_محبت_نشود
شب اومد خونه چشماش از بےخوابے شدید، سرخ بود.😣 رفتم سفره بیارم ولے نذاشت. گفت: امشب نوبت منه☺️، امشب باید از #خجالتت در بیام. گفتم:تو بعد از این همه وقت خسته و ڪوفته اومدے... نذاشت حرفم تموم بشه☹️ بلند شد و غذا رو آورد🍜. بعد غذاے #مهدے👦 رو با #حوصله بهش داد و سفره رو جمع ڪرد. بعد چایے ریخت و گفت: «بفرما».😍😌
راوے: #همســــرشهیـــد
#محمـد_ابـراهيم_همـت❤️
📙به مجنون گفتم زنده بمان، ص۲
@kheiybar
هروقت حاجے از منطقه
به منزل مےآمد
بعد از اینکه با من
احوالپرسے مےکرد
با همان لباسخاکےبسیجے
به نماز مےایستاد...☺️
یڪروز به قصد شوخے گفتم:
تو مگر چقدر پیش ما هستے
که به محض آمدن نماز میخوانے؟!
نگاهےکرد و گفت:
هروقت تو را مےبینم
احساس مےکنم باید
دو رکعت نماز شکر بخوانم...😌
#همسرشهید°•
#شهیدابراهیمهمت ♥️
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar