eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
#پروفایل #درخواستی_اعضا ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313 】
#پروفایل #بین_الحرمین #درخواستی_اعضا ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313 】
Panahian-Clip-GholBede.mp3
1.46M
🎵 بیا همین روز اولی یه قولی به خودت بده.. 👌از این قول ضرر نمی‌کنی 🌟 @Panahian_ir 🌟 ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷 قسمت #سوم پدر مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کر
🌷 🌷 قسمت حسادت دویدم داخل اتاق و در رو بستم ... تپش قلبم شدید تر شده بود ... دلم می خواست گریه کنم اما بدجور ترسیده بودم ... الهام و سعید ... زیاد از بابا کتک می خوردن اما من، نه ... این، اولین بار بود ... دست بزن داشت ... زود عصبی می شدو از کوره در می رفت ... ولی دستش روی من بلند نشده بود... مادرم همیشه می گفت ... - خیالم از تو راحته ... و همیشه دل نگران ... دنبال سعید و الهام بود ... منم کمکش می کردم ... مخصوصا وقتی بابا از سر کار برمی گشت ... سر بچه ها رو گرم می کردم سراغش نرن ... حوصله شون رو نداشت ... مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه ... سخت بود هم خودم درس بخونم ... هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم ... و آخر شب هم بریز و بپاش ها رو جمع کنم ... سخت بود ... اما کاری که می کردم برام مهمتر بود ... هر چند ... هیچ وقت، کسی نمی دید ... این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم ... و محیط خونه رو در آرامش نگهدارم ... اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم ... از اون شب ... باید با وجهه و تصویر جدیدی از زندگی آشنا بشم ... حسادت پدرم نسبت به خودم ... حسادتی که نقطه آغازش بود ... و کم کم شعله هاش زبانه می کشید ... فردا صبح ... هنوز چهره اش گرفته بود ... عبوس و غضب کرده ... الهام، 5 سالش بود و شیرین زبون ... سعید هم عین همیشه ... بیخیال و توی عالم بچگی ... و من ... دل نگران... زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه می کردم ... می ترسیدم بچه ها کاری بکنن ... بابا از اینی که هست عصبانی تر بشه... و مثل آتشفشان یهو فوران کنه ... از طرفی هم ... نگران مادرم بودم ... بالاخره هر طور بود ... اون لحظات تمام شد ... من و سعید راهی مدرسه شدیم ... دوید سمت در و سوار ماشین شد ... منم پشت سرش ... به در ماشین که نزدیک شدم ... پدرم در رو بست ... - تو دیگه بچه نیستی که برسونمت ... خودت برو مدرسه ... سوار ماشین شد و رفت ... و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم ... من و سعید ... هر دو به یک مدرسه می رفتیم ... مسیر هر دومون یکی بود ... . . ادامه دارد... 🌷نويسنده:سيدطاها ايماني🌷 با ما همـــراه باشیـــــن 😊 ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313
💙 داســ📚ــــتان ☝️☝️☝️☝️
❣حضرت زهرا سلام الله علیها می فرمایند✨ تلاوت کننده سوره حدید و واقعه و الرحمن در آسمانها و زمین اهل بهشت خوانده می شوند 🌟(کنزالعمال ، ج‌ 1 ، ص582)🌟  ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313
b1ea92f14ec4ef92a03863152a5f78980572d4f0.mp3
2.3M
به به چه زیبا وخلاقانه نامگذاری شبهای دهه محرم رو تو این مداحی ذکر میکنه💔🕊 اول شب خادم ..🕊💚 ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313
#پروفایل #خاص #شب_اول🌙 ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313 】
°•°💚°•° #جانم_رقیه •|اینو بدون رقیه دامنش سوخته ولیکن[😭‌] •|با یه تیکه پارچه هم شده حجابشو نگه داشت☝️🍃 •|قول بده به رقیه و عقیله 🌱🌷 ‌‌•|بگو بانو دیگه حجابم تکمیله... تکمیله😔🖐 ‌#حجابت_و_نگه_دار ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313 】 °•°💚°•°
#والپیپر🕊 #ویژه_محرم ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313 】
خشتـــ بهشتـــ
#یک_قرار_عاشقانه[❤️💚] { #سرساعت8 } 💛هر جا هستی همین الان دلت راهی صحن و سرای حرم امام رئوف کن و سل
قرار عاشقی ۸ 💚☝️☝️☝️☝️ السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا ع یا امام رئوف خودت روجور کن💔😔