eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
خشتـــ بهشتـــ
خطبه ی1نهج البلاغه؛بخش نهم: بعثت پیامبران وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ، أَخَذَ
خطبه ی1نهج البلاغه؛بخش دهم: اهداف بعثت پیامبر اعظم إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [صلی الله علیه وآله] رَسُولَ اللَّهِ لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ، مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ كَرِيماً مِيلَادُهُ، وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ، بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ، فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ، ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله لِقَاءَهُ وَ رَضِيَ لَهُ مَا عِنْدَهُ وَ أَكْرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْيَا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ الْبَلْوَى فَقَبَضَهُ إِلَيْهِ كَرِيماً وَ خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِيَاءُ فِي أُمَمِهَا إِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلًا بِغَيْرِ طَرِيقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ. و خداوند سبحان، محمد رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوّت به پايان برد. در حالى كه از پيامبران برايش پيمان گرفته شده بود. نشانه هاى پيامبرى اش آشكار شد و روز ولادتش با كرامتى عظيم همراه بود. در اين هنگام مردم روى زمين به كيش و آيين پراكنده بودند و هر كس را باور و عقيدت و آيين و رسمى ديگر بود: پاره اى خدا را به آفريدگانش تشبيه مى كردند. پاره اى او را به نامهايى منحرف مى خواندند و جماعتى مى گفتند كه اين جهان هستى، آفريده ديگرى است. خداوند به رسالت محمد (صلى اللّه عليه و آله) آنان را از گمراهى برهانيد و ننگ جهالت از آنان بزدود.  خداوند سبحان، مرتبت قرب و لقاى خود را به محمد (صلى اللّه عليه و آله) عطا كرد و براى او آن را پسنديد كه در نزد خود داشت. پس عزيزش داشت و از اين جهان فرودين كه قرين بلا و محنت است، روى گردانش نمود و كريمانه جانش بگرفت. -درود خدا بر او و خاندانش باد-.  محمد (صلى اللّه عليه و آله) نيز در ميان امّت خود چيزهايى به وديعت نهاد كه ديگر پيامبران در ميان امّت خود به وديعت نهاده بودند زيرا هيچ پيامبرى امّت خويش را بعد از خود سرگردان رها نكرده است، بى آنكه راهى روشن پيش پايشان گشوده باشد يا نشانه اى صريح و آشكار براى هدايتشان قرار داده باشد.  @shahid_Ali_khalili_313 🍃🌺
ای داغـدارِ کـرب و بَـلا بـرگــرد « یا لَیـتنــا » بگـو و بیـا برگـرد صاحب عَـزای روضـه ی عاشـورا گریـه کـنِ حسـیـنیـه ها برگــرد اَلَّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیِڪـَ الفَرَج @shahid_Ali_khalili_313🍃
0062a82e63dee834ad8792aae3de1b28962484b9.jpg
48.6K
هرروزوشب که برمحنت گریه می کنم بر هر هزار زخم تنت گریه می کنم! یعقوب های چشم من از دست رفته اند از بس، برای #پیرهنت گریه می کنم! #السلام_علی_العطشان #صلی_علیک_یا_اباعبدالله #شب_پنجم_ماه_دلدادگی #شبتون_کربلایی 👉 @shahid_Ali_khalili_313 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💛·°·°·💛 مےپرم🕊 گِرد ڪوےو بام حسیـن تا بیفتم دمے بہ دام حسیـن♥️ با تواضع و دسٺ بر سیـنہ✋ رو بہ قبلہ بہ احترام حسیـن #السلام_علیڪ یاعطشـان♥️ تشنہ‌ام تشنہ‌ے سلام #حسیـن #صباحڪم_حسینے🌤 ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313 】 💛·°·°·💛
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۲۴ شهریور ۱۳۹۷ میلادی: Saturday - 15 September 2018 قمری: السبت، 5 محرم 1440 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 💠 اذکار روز: - یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹رسیدن حصین بن نمیر با 4هزار اسب سوار به کربلا، 61ه-ق 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا عاشورای حسینی ▪️20 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️29 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️44 روز تا اربعین حسینی ▪️52 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 قسمت چشم های کور من اون روز ... یه ایستگاه قبل از مدرسه ... اتوبوس خراب شد ... چی شده بود؛ نمی دونم و درست یادم نمیاد ... همه پیاده شدن ... چاره ای جز پیاده رفتن نبود ... توی برف ها می دویدم و خدا خدا می کردم که به موقع برسم مدرسه ... و در رو نبسته باشن ... دو بار هم توی راه خوردم زمین ... جانانه سر خوردم و نقش زمین شدم ... و حسابی زانوم پوست کن شد ... یه کوچه به مدرسه ... یکی از بچه ها رو با پدرش دیدم ... هم کلاسیم بود ... و من اصلا نمی دونستم پدرش رفتگره... همیشه شغل پدرش رو مخفی می کرد ... نشسته بود روی چرخ دستی پدرش ... و توی اون هوا، پدرش داشت هلش می داد ... تا یه جایی که رسید؛ سریع پیاده شد ... خداحافظی کرد و رفت ... و پدرش از همون فاصله برگشت... کلاه نقابدار داشتم ... اون زمان کلاه بافتنی هایی که فقط چشم ها ازش معلوم بود ... خیلی بین بچه ها مرسوم شده بود ... اما ایستادم ... تا پدرش رفت ... معلوم بود دلش نمی خواد کسی شغل پدرش رو بفهمه ... می ترسیدم متوجه من بشه ... و نگران که کی ... اون رو با پدرش دیده ... تمام مدت کلاس ... حواسم اصلا به درس نبود ... مدام از خودم می پرسیدم ... چرا از شغل پدرش خجالت می کشه؟... پدرش که کار بدی نمی کنه ... و هزاران سوال دیگه ... مدام توی سرم می چرخید ... زنگ تفریح ... انگار تازه حواسم جمع شده بود ... عین کوری که تازه بینا شده ... تازه متوجه بچه هایی شدم که دستکش یا کلاه نداشتن ... بعضی هاشون حتی چکمه هم نداشتن... و با همون کفش های همیشگی ... توی اون برف و بارون می اومدن مدرسه ... بچه ها توی حیاط ... با همون وضع با هم بازی می کردن ... و من غرق در فکر ... از خودم خجالت می کشیدم ... چطور تا قبل متوجه نشده بودم؟ ... چطور اینقدر کور بودم و ندیدم؟... اون روز موقع برگشتن ... کلاهم رو گذاشتم توی کیفم ... هر چند مثل صبح، سوز نمی اومد ... اما می خواستم حس اونها رو درک کنم ... وقتی رسیدم خونه ... مادرم تا چشمش بهم افتاد ... با نگرانی اومد سمتم ... دستش رو گذاشت روی گوش هام ... - کلاهت کو مهران؟ ... مثل لبو سرخ شدی ... اون روز چشم هام ... سرخ و خیس بود ... اما نه از سوز سرما ... اون روز .. برای اولین بار ... از عمق وجودم ... به خاطر تمام مشکلات اون ایام ... خدا رو شکر کردم ... خدا رو شکر کردم ... قبل از این که دیر بشه ... چشم های من رو باز کرده بود ... چشم هایی که خودشون باز نشده بودن ... و اگر هر روز ... عین همیشه ... پدرم من رو به مدرسه می برد ... هیچ کس نمی دونست ... کی باز می شدن؟ ... شاید هرگز ... . . ادامه دارد... 🌷نويسنده:سيدطاها ايماني🌷 ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313
🌷 🌷 قسمت احسان از اون روز به بعد ... دیگه چکمه هام رو نپوشیدم ... دستکش و کلاهم رو هم ... فقط تا سر کوچه ... می رسیدم سر کوچه درشون می آوردم و می گذاشتم توی کیفم ... و همون طوری می رفتم مدرسه ... آخر یه روز ناظم، من رو کشید کنار ... - مهران ... راست میگن پدرت ورشکست شده؟ ... برق از سرم پرید ... مات و مبهوت بهش نگاه کردم ... - نه آقا ... پدرمون ورشکست نشده ... یه نگاهی بهم انداخت ... و دستم رو گرفت توی دستش ... - مهران جان ... خجالت نداره ... بین خودمون می مونه ... بعضی چیزها رو باید مدرسه بدونه ... منم مثل پدرت ... تو هم مثل پسر خودم ... از حالت نگاهش تازه متوجه منظورش شدم ... خنده ام گرفت ... دست کردم توی کیفم و ... شال و کلاه و دستکشم رو در آوردم ... حالا دیگه نگاه متعجب چند دقیقه پیش من ... روی صورت ناظم مون نقش بسته بود ... - پس چرا ازشون استفاده نمی کنی؟ ... سرم رو انداختم پایین ... - آقا شرمنده این رو می پرسیم ... ولی از احسان هم پرسیدید ... چرا دستکش و شال و کلاه نداره؟ ... چند لحظه ایستاد و بهم نگاه کرد ... دستش رو کشید روی سرم ... - قبل از اینکه بشینی سر جات ... حتما روی بخاری موهات رو خشک کن ... . . ادامه دارد... 🌷نويسنده:سيدطاها ایمانی 🌷 ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313
ادامــه داســ📚ـتان نسل سوخته☝️💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خشتـــ بهشتـــ
خطبه ی1نهج البلاغه؛بخش دهم: اهداف بعثت پیامبر اعظم إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً
خطبه ی1نهج البلاغه؛بخش یازدهم: قرآن کریم كِتَابَ رَبِّكُمْ فِيكُمْ مُبَيِّناً حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ وَ مُحْكَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ مُفَسِّراً [جُمَلَهُ] مُجْمَلَهُ وَ مُبَيِّناً غَوَامِضَهُ، بَيْنَ مَأْخُوذٍ مِيثَاقُ عِلْمِهِ وَ مُوَسَّعٍ عَلَى الْعِبَادِ فِي جَهْلِهِ وَ بَيْنَ مُثْبَتٍ فِي الْكِتَابِ فَرْضُهُ وَ مَعْلُومٍ فِي السُّنَّةِ نَسْخُهُ وَ وَاجِبٍ فِي السُّنَّةِ أَخْذُهُ وَ مُرَخَّصٍ فِي الْكِتَابِ تَرْكُهُ وَ بَيْنَ وَاجِبٍ [لِوَقْتِهِ] بِوَقْتِهِ وَ زَائِلٍ فِي مُسْتَقْبَلِهِ، وَ مُبَايَنٌ بَيْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ كَبِيرٍ أَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ أَوْ صَغِيرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ وَ بَيْنَ مَقْبُولٍ فِي أَدْنَاهُ [وَ] مُوَسَّعٍ فِي أَقْصَاهُ.   محمد (صلى اللّه عليه و آله) نيز كتابى را كه از سوى پروردگارتان بر او نازل شده بود، در ميان شما نهاد، كتابى كه احكام حلال و حرامش در آن بيان شده بود و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخش روشن شده بود. معلوم داشته كه چه كارهايى مباح است و چه كارهايى واجب يا حرام. خاص و عام چيست و در آن اندرزها و مثالهاست. مطلق و مقيد و محكم و متشابه آن را آشكار ساخته. هر مجملى را تفسير كرده و گره هر مشكلى را گشوده است.  و نيز چيزهايى است كه براى دانستنش پيمان گرفته شده و چيزهايى است كه به نادانستنش رخصت داده شده. احكامى است كه در كتاب خدا به وجوب آن حكم شده و در سنت، آن حكم نسخ گشته و احكامى است كه در سنت، به وجوب آن تاكيد شده ولى در كتاب به تركش رخصت داده شده و نيز اعمالى است كه چون زمانش فراز آيد، واجب و چون زمانش سپرى گردد، وجوبش زايل شود.  و در باب امورى كه ارتكاب آن گناه كبيره است و خدا به كيفر آن، وعيد آتش دوزخ داده و امورى كه ارتكاب آن گناه صغيره است و مستوجب غفران و آمرزش اوست و امورى كه اندك آن هم پذيرفته آيد و هر كس مخير است كه بيش از آن هم به جاى آورد.   @Shahid_Ali_khalili_313 🍃🌺