#سلامآسماݧهشتم ✋🏻
ڪبوتر میگفت:
عاشق آسمان است!
اما همیشه روےگنبد تومینشست...
آسمانےتر ازشما مگر پیدامۍشود؟
سلامآسماݧهشتم
امامرضاجان! 💜••
#چهارشنبههایامامرضایی💚
#صبحتونپربرڪت 🌤
🌸[ @shohadae_sho ]🌸
#شهدایی_شو 💜👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
🌹 بهترین کار برای زمینه سازی ظهور چیست؟
🎙 #ابراهیم_افشاری
💚 #مهدویت
گوشه ای از وصیت نامه شهید بابک نوری هریس🙁
#شهادت
#شهید_بابک_نوری_هریس
🌸[ @shohadae_sho ]🌸
#شهدایی_شو 💜👆
خشتـــ بهشتـــ
#قسمت_هجدهم8⃣1⃣
#معرفی_شهید🌿
#زندگینامه_شهدا✨
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی
#مهمان_شام
برادرش می گفت: تو معاملاتش توکل ببعد از شهادت سید، این جمله علی آقا و داستان خوابش عینیت بیشتری برای ما پیدا کرد. اگر سید براحتی توانست از سیم خاردار دشمن عبور کند و شجاعانه به قلب دشمن سرسختی همچون داعش بزند و به مقام شهادت برسد، رازش این بود که سال ها در این دنیای وانفسا با نفس خود مبارزه کرد و خیلی خوب بلد بود که از راهکار اشک، خود را به مقام شهدا برساند. تو خلوت هاش خیلی اهل گریه بود...
کنار مزار علی آقا نشسته بودم. سید به من گفت همین جا بشین تا بیام. رفت سراغ دو سه تا از مزار شهدا و اون ها رو هم شست. گفت اگه لیاقت داشته باشم و فرصت کنم هر هفته میام مزار این عزیزان رو می شورم.
با شستن سنگ مزار شهدا دل خودمم رو از آلودگی و هوای نفس می شورم. حس عجیب و قشنگی داره و اون روز جزو یکی از خاطره انگیز ترین روزهای من با سید شد و رفاقت من با شهدا آغاز شد.
بارها شاهد بودم که از انجام هیچ کاری ابایی نداشت. توکل عجیبی داشت.به ما هم توصیه می کرد توکل داشته باشیم. مصداق عینی آیه قرآن بود که می فرمایند:» و علی الله فلیتوکل المومنین: مومنان باید فقط بر خدا توکل کنند.«
دورانی که خادم الشهدا بودیم با مینی بوسی که تحویل سید بود، برای بازدید مناطق رفتیم. نیمه شب بود، در راه برگشت ماشین خراب شد. از طرفی ما باید زودتر می رسیدیم چون زائر داشتیم و برای فردا باید صبحانه تدارک می دیدیم.
همه بچه ها پکر و ناراحت از ماشین پیاده شدند. تو ماشین هم هیچ آچار و انبردستی نبود. از طرفی هم اگر بود هیچ کدوم از ما از تعمیرات ماشین سر در نمی آوردیم.
سید آرامشی که داشت آدمو کفری می کرد!! با اون بذله گوئی اش گفت: بچه ها چرا نگران هستید؟! الان خود شهید درویشی درستش می کنه، ما صاحب داریم، هیچ وقت کم نمیاریم. بی حوصله حرف های سید رو گوش کردیم.
باورش سخته اما خدا می دونه چند دقیقه از حرف های سید نگذشته بود که توی تاریکی شب آقایی اومد و گفت: چرا اینجا وایستادید؟!
گفتیم ماشینمون خرابه، آستین هاش رو بالا زد، گفت نگران نباشید، من خودم راننده ماشین سنگین هستم. توکل به خدا دستی بهش بزنم انشاالله درست میشه.
بسم الله گفت و رفت سراغ ماشین. به یک چشم بهم زدن، با اولین استارت ماشین روشن شد!! با خوشحالی سوار ماشین شدیم و به سمت اردوگاه حرکت کردیم. اونجا سر توکل سید میلاد رو به شهدا فهمیدیم...
سر دیگ غذا هم کف گیر به دست دائم از بچه ها صلوات می گرفت. هر نفرمون به نیت یم شهید ذکر صلوات می گرفتیم. گاهی اوقات سید برامون مداحی می کرد. رسم هم بر این بود که بدون وضو دست به غذا نمی زدیم. حال و هوای خاصی بود. اعتقاد داشتیم که این ذکر ها و توسلات هم در روحیه خودمون و هم در روحیه زائرین شهدا اثر مثبتی خواهد داشت...
ه خدا داشت و سخت نمی گرفت. یه روز به من گفت: تو یکی از معاملاتم طرف مقابلم خیلی ضرر کرد. زمین خورد و نتونست جبران کنه. من چند میلیون تومان از حقم گذشتم. تو این دور و زمونه که مردمبرای به دست آوردن ریالی چه کارهایی انجام نمی دهند، این کار شبیه افسانه است.
#بایادش_صلوات ♥️
#ادامهدارد... ✅
🌿[ @shohadae_sho ]🌿
#شهدایی_شو💙👆
خشتـــ بهشتـــ
#قسمت_نوزدهم9⃣1⃣
#معرفی_شهید🌿
#زندگینامه_شهدا✨
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی
#مهمان_شام
شیدای شهادت
عشق و ارادت سید به شهدا بر هیچ کس مخصوصا دوستانش پوشیده نیست. من گاهی اوقات با صدای بلند می گفتم برای سلامتی شهید زتده سید میلاد مصطفوی صلوات.
سید ناراحت می شد، اما نمی دونم چه حسی بود که نه تنها من، بلکه خیلی از رفقا انتظار شهادت سید رو داشتند، سید رو خیلی وقت ها شهید زنده صدا می زدیم.
یادمه سال 89 بود که برای سید تولد گرفته بودیم، روی کیک نوشتیم:
فرزند زهرا (س) شهید سید میلاد تولدت مبارک!! روی کیک تولدش هم نوشتیم، اما باورمون نمی شد که به این زودی ها نام زیبای سید میلاد با شهادت همراه شود.
ده سال قبل از اینکه شهید بشه یه شب تو هیئت، سید میانداری کرد. شلوار شش جیب بسیجی پوشیده بود، فانسقه هم بسته بود. حال عجیبی داشت. وسط سینه زنی، سید یک دفعه داد زد: خدایا هر کس آرزوی شهادت تو دلش هست، آرزو به دل نمونه. خودش هم با صدای بلند آمین گفت. زمانی از شهادت حرف می زد که خبری از شهادت و جنگ در سوریه نبود.
تو جمع که بودیم یه دفعه می گفت: دعا کنید من هم شهید بشم، بارها به فرزندان شهدا می گفت: دعا کنید من به باباهاتون برسم. نمی خوام اون دنیا شرمنده وارد قیامت بشم. یه مدت ماشین پرایدی خریده بود. اولین چیزی که پشت شیشه ماشین نصب کرد جمله »شهدا شرمنده ایم« بود.
بعدها جمله دیگری پشت شیشه ماشینش می زد: نسال الله منازل الشهداء این جمله دعای معروف حضرت امیر (ع) در نهج البلاغه است »نسال الله منازل الشهداء و معایشه السعداء و مرافقه النبیاء... از خداوند جایگاه شهیدان و زندگی با سعادتمندان و همراهی با پیمبران را طلب کنیم.« (نهج البلاغه خطبه 23)
علاقه خاصی به شهید حسین قجه ای داشت. حسین قجه ای یکی از فرماندهان بزرگ جنگ بود که در عملیات فتح خرمشهر بعد از رشادت های بی نظیری که داشت در تاریخ 61/2/15 شهید شدند.
تاریخ تولد سید، سالروز شهادت شهید حسین قجه ای بود. بعد از شهادتش دست نوشته ای از سید دیدم که نوشته بود: خدایا من را به شهید حسین قجه ای برسان...
نشون می داد که سید چقدر با شهدا عجین شده که این قدر نکته سنج بود. از بین همه شهدا گشته بود شهیدی رو که روز تولدش مصادف با سالروز شهادتش بود رو پیدا کرده بود و به عنوان رفیق شهیدش انتخاب کرده بود.
یکی از رفقا خاطره جالبی رو برام گفت: یه بار تو مغازه نشسته بودم، سید وارد شد و سلام داد و گفت: داداش الان می دونی چه وقتیه؟!
گفتم نه!؟ برای چی؟! گفت درست 30 سال پیش تو این روز و این ساعت شهید زین الدین شهید شد! من تعجب کردم، خنده ام گرفت، گفتم: سید بابا تو دیگه کی هستی و... اما سید غرق در دنیای معرفت شهدا بود این قدر که زندگی اش با شهدا عجین شده بود.
هر وقت احساس می کرد از شهدا دور شده، می رفت منطقه برای راهیان نور. یه بار زگ زدم گفتم: سید جان کجایی؟
گفت دارم میرم منطقه. دلتنگ شهدا شدم. شب راه افتاد، فردا رسید منطقه. یه شب هم تو شلمچه خوابید. گفتم: بابا تو دیوانه ای 1500 کیلومتر راه رو بری و برگردی که چی بشه؟! گفت بذار به من بگن دیوونه، اما من دیوانه شهدا هستم و این برام افتخاره.
به جرئت می تونم بگم هیچ یادواره شهدا نبود که سید اونجا نباشه. نمی دونم از کجا می دونست که تو فلان شهر یا در فلان روستا یادواره است. زنگ می زد می گفت بچه ها می خوام برم جایی میایید؟!
ما قبل از اینکه بگه کجا، می دونستیم که یا یادواره شهدا یا دیدار با خانواده شهداست...
#بایادش_صلوات ♥️
#ادامهدارد... ✅
🌿[ @shohadae_sho ]🌿
#شهدایی_شو💙👆
هر چقدر به بالای قلهی ظهور نزدیک میشیم، هوا کم میشه! دیگه به شُشِ هر کسی نمیسازه! بی هوا میخرن، بی هوا میبَرَن. بی هوا میاد! خیلی حواستونُ جمع کنید؛ میزان، هوای نَفسه. دائم باید بری توی آپاراتیِ خدا؛ اگه غرور گرفتی، بادت خالی شه، اگه پنچر شدی، بادت کنن!
#حاج_حسین_یکتا
🌸[ @shohadae_sho ]🌸
#شهدایی_شو 💜👆
هدایت شده از POLICENOPO
[بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم]
⚠️ #اطلاعیه
سلام رفقا
یکی از اعضا به ما اطلاع دادند که شخصی از آیدی کانال سوء استفاده میکند .
برای جذب بیشتر و سوء استفاده از دیگر کانالها آیدی کاملا مشابه با کانال ما را ؛ روی کانال خودشون قرار دادند . صحت خبر فوق پیگیری شد ؛ شخص مورد نظر اسم کانال و محتوای کانالشون چیز دیگه ای هست و اصلاً نظامی نیست ولی با آیدی پلیس نوپو به فعالیت خودش ادامه میدهد .
در صورت مشاهده مجدد قطعاً رسیدگی میشود .
🚫 توجه کنید استفاده از آیدی و لوگو کانال #نوپو حرام است و پیگرد قانونی دارد 🚫
{اگه پایبند حق الناس هستید لطفا مجدد تکرار نشود (خودشون میدونن با چه کسی هستیم ؛ در صورت مشاهده مجدد آیدی کانالتون گذاشته خواهد شد.) }
خشتـــ بهشتـــ
[بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم] ⚠️ #اطلاعیه سلام رفقا یکی از اعضا
#اطلاعیہ❌
متاسفانه افرادی هستید که به چیزی به اسم حق الناس معتقد نیستند بنده به عنوان مدیر پلیس نوپو دوستانه به پی وی چنین افرادی رفتم تا متوجه کار اشتباهشون بشن اما ظاهرا نه تنها سو استفاده از نام کانالهای دیگه بلکه از نام شهید سلیمانی هم سواستفاده کردن تیم #پلیس_نوپو مجبور میشه طور دیگه ایی با ایشون #برخورد کنہ
#مدیریت ⛔️
#ومناللهتوفیق
🔴هوشمندی ؛ تنها ابزار افشا و هدم طایفه نقابدارن!!
♦️امام خامنه ای: این سفارش را به همه شما برادران عزیز میکنم که با پدیده نفاق ، هوشمندانه برخورد کنید
♦️پدیده نفاق از آن پدیده های خطرناک است ؛ و همیشه به یادداشته باشید که آن چیزی که در صدر اسلام توانست کوشش مجاهدین صدر اول اسلام و سربازان دور و بر پیغمبر و "خود نبی مکرم اسلام" و بهترین مؤمنان را در نهایت معطل بگذارد -نمیگوییم ضایع و باطل کند- نیروها و لشکرهای قداره کش و واضح نبود ؛ بلکه حیله ها و تکرارها و قدرهای"دشمنان نقابدار" بود.
♦️کسانی که در باطن مسلمان نبودند ، اما ظاهرا چهره اسلامی به خود میگرفتند!
#کلام_رهبری
فرازے از وصیت نامه شهید
خواهر عزیزم
هرگاه خواستی از حجاب خارج شوی☝️و لباس اجنبی♨️ را بپوشی به یاد آور که 👈
اشک امام زمانت را جاری میکنی،😔
به خونهای پاکی که ریخته شد برای حفظ این وصیت خیانت میکنی،😞
به یاد آور که غرب را در تهاجم فرهنگیاش یاری میکنی فساد را منتشر میکنی
و توجه جوانی که صبح و شب سعی کرده نگاهش را حفظ کند جلب میکنی،
به یاد آور حجابی که بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمی حفظ کند تغییر میدهی، تو هم شامل آبرویی،
⛔️بعد از همه اینها اگر توجه نکردی، هویت شیعه را از خودت بردار...
#شهیدعلاء_حسن_نجمه🌹
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
هدایت شده از ܦ߭ߊ̇ࡅ...ﻭسِ ܝܝ݅ܝࡅߺ߲🌙
📖• رمانِ پریوحش
🌾• #پارت_صد_بیست_یک
اولین باری بود که در چنین مراسمی شرکت میکردم. البته گهگداری مادرم به مراسمات همسایههای محل دعوت میشد اما من هیچگاه همراهی اش نمیکردم. در بین جمعیت نشسته بودم و مانند بقیه دست میزدم. مولودیخوان همچنان یک نفس میخواند و من بی توجه به او نگاه بیجانم را روی زهرا زوم کرده بودم. دوقلوهای رعنا از حیاط وارد خانه شدند، به سمت مادرشان که در حال تقسیم پیشدستی های حاوی کیک بود دویدن و دو تا گرفتند. مرا که دیدند کنارم نشستند.
_خالهجون کی اومدی؟ ما چرا ندیدیمت؟!
+حواستون نبود وروجکا. داشتید بازی میکردید.
_ماهان پرهامو بیاریم خاله ببینه؟
_نه! مامان دعوامون میکنه.
چرا باید رعنا بابت اینکار دعوایشان کند؟ شاید میترسد بچه از دستشان بیوفتد.
+مامانِ پرهام کجاست؟
_تو حیاطه.
نگاهی به اطراف انداختم. زهرا هم نبود. حالا دیگر از گمانم مطمئن شدم.
صرف نظر ازآشنایی با زهرا، مراسم خوب و دلچسبی بود. خصوصاً با رفتار گرم حاج خانم. مراسم به پایان رسیده بود و تعداد کمی از مهمانان که از بستگان نزدیکشان بودند برای کمک و جمعآوری مانده بودند. خیلی زود با همه گرم گرفته بودم و مشغول صحبت با دخترخالههای رعنا شدم. نگاهم به سمت زهرا که درحال نوازش موهای دختری که روی پایش خوابیده بود، کشیده شد. دخترک پنج...شش ساله شبیه به پدرش نبود.
یکی از پسرها که هنوز قدرت تشخیصشان را نداشتم دوان دوان به سمت حاج خانم آمد.
_مامانجون میشه پرهامو بیارم به خاله نشون بدم؟
پسر دیگر نگاه ملتمسش را به مادربزرگش دوخت.
_جون من! خواهش میکنم! حالا که مهمونا رفتند.
یعنی چه؟ نکند از آن دسته خانواده های خرافاتیاند که از ترس اینکه بچه چشم نخورد او را در جمع نشان نمیدادند!
زهرا به سمتشان سرچرخاند.
_عمه جون بزار بیارند حالا دلشون خوش بشه. هیچ کس نمیترسه.
#پریوحش
✍• هیثم
#کپےتنهاباذڪرنام_نویسنده_آزاداست
•┈┈••••✾•🌖•✾•••┈┈•
@shohadae_sho
•┈┈••••✾•🌔•✾•••┈┈•
#حدیثروزانه 🌞
#رزقمعنوی🌹🌹
🌷 امام رضا (علیه السلام) :
☘ هيچ يك از #شیعیان علی نيست كه روز مرتكب عمل زشتى يا گناهى شود ، مگر آن كه شب اندوهى به او می رسد كه آن #گناه را فرو ريزد.
📖 بحار ۶۸/۱۴۶/۹۴
🌸@shohadae_sho🌸
#شهدایی_شو💚👆