بهترین گره باز کن گره های کور زندگی چیست؟
✍🏻کافی است که در مقابل پدر و مادرمان کمر خم کنیم، تا خدا آسمانی مان کند.
🔹کتاب های مرحوم علامه شیخ مرتضی انصاری قریب نود سال است که در حوزه تدریس می شود، چون مادرش را بر روی شانه می گذاشت و به حمام می برد تا زن ها او را بشویند و مجدد بر روی شانه می گذاشت و به منزل می آورد. مردم از او می پرسیدند: در منزل قاطر یا الاغی نداری که او را روی آن بگذاری؟
✍🏻 فرمود: دارم.
نمی دانید وقتی مادرم را بر دوش گرفتم، زیر این بار سنگین چه گره هایی برایم باز شد. وقتی مادر ایشان از دنیا رفت، به پهنای صورت گریه می کرد، یتیمی سن بردار نیست. وقتی به او اشکال کردند، فرمود: گریه ام برای این است که از امروز به بعد، به چه شخصی خدمت کنم که خدا این همه گره هایم را باز کند؟ در عالم از مادر، سنگین وزن تر برای رسیدن به خدا داریم؟
👌🏻پس تا زنده اند احترامشان را داشته باشید.
هدایت شده از هیئتاُمِّاَبیھــٰا
Salavat.Emam.Ali_Audio.mp3
زمان:
حجم:
1.19M
🦋
صلوات خاص امامعلیعلیهالسلام✨
هدایت شده از هیئتاُمِّاَبیھــٰا
حاج محمود کریمی12-karimi(www.rasekhoon.net)-(5).mp3
زمان:
حجم:
6.57M
🦋
ساقے ڪوثر مدد حیـــــدر
مدد حیـــــدر
عشق پیمبـر مدد حیـــــدر
مدد حیـــــدر
#پیشنهاد_دانلود 👌
🍃🌹 امام خامنه ای (حفظه الله): عزیزان من این محبت دوطرفه است. من هم به عنوان پدر پیر شما دلم سرشار از محبت شما جوانان است
🇮🇷روزت مبارک پدر ایران من❤️
#کلام_رهبری
خشتـــ بهشتـــ
#قسمت_بیست_و_هفتم7⃣2⃣
#معرفی_شهید🌿
#زندگینامه_شهدا✨
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی
#مهمان_شام
روحیات
دفتر یاداشتی داشت و دلنوشته هاش رو توش می نوشت. خیلی مسائلی رو داخل دفترچه اش نوشته که بعد از شهادتش من اون ها رو دیدم و پیدبه خلوت و روح معنوی سید بردم. تهران می رفتیم مهمانیف نیم ساعت بعد می رفت! می گفتیم سید کجا؟
می گفت: فلان جا یادواره شهداست باید برم. حیفه اینجا برنامه هاشون خوبه، از مراسم که بر می گشت، می گفت جاتون خالی مراسم معنوی خاصی بود.
چندبار پی گیری کرد و با بچه های سپاه رفت تو منطقه مرزی پاوه، با اینکه بسیجی نمی بردند، اما برای سید کار نشد نداشت. رفقاش می گفتند که سید شب ها و زمان های خاصی می رفت سنگرهای مناطق مرزی، گوشه ای خلوت می کرد و گریه می کرد. داوطلبانه پست نگهبانی می داد و... گاهی اوقات به زور می آوردنش عقب. عاشق این طور مناطق بود. بوی شهدا رو تو این مناطق حس می کرد. وقتی که برگشت با شور و هیجان تعریف می کرد. نسبت به بچه ها جبهه و جنگ احترام خاصی داشت.
قبل از اعزام به سوریه می گفت دوست دارم برم عراق بجنگم، خیلی پی گیر شد اما شرایط مهیا نشد. از شهادت و گمنامی شهید مهدی باکری برامون می گفت. اینکه مهدی باکری در گوشه ای از وصیت نامه اش نوشته بود: دوست دارم پیکرم بر نگرده تا یک وجب از خاک این دنیا رو هم اشغال نکنم... دسوت داشت مثل مهدی باکری گمنام باشه.
به من می گفت: وقتی من شهید شدم هر وقت میای سر مزارم درسته که نمی تونم جلو پات بایستم، اما خوشحالم که خاک پای رفیق هستم. تکه کلام معروفی رو داشت همیشه می گفت:» تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.«
یک بار رفتیم طلائیه، سید شب تنها تو منطقه موند. صبح بود که برگشت. حال و روز خاصی داشت. اشک چشمانش جاری بود. گفتم سید تا الان کجا بودی؟! گفت حاجی شب رو تنها رفتم تو منطقه ببینم چند مرده حلاجم، تاریکی شب هراس آور بود. ترس وجودم رو گرفت. اینجا فهمیدم مرد جنگ بودن کار هر کسی نیست.
بعد ادامه داد: من خیلی از خدا و امام زمان (عج) دور هستم که ترس بر من غلبه داره، الان فهمیدم که نمازهام فایده نداشته! باید بیشتر روی خودم کار کنم.
به یاد دارم سید از نوجوانی نسبت به رعایت مسائل شرعی اش خیلی مقید بود. یک بار با سید داشتیم از کوچه ای رد می شدیم، از بالای دیوار منزلی آلبالوهای سرخ رنگی بیرون زده بود. من هوس کردم، دست درازی کردم، سید ممانعت کرد، اما گوشم بدهکار نبود. با کمک دوستم مشغول چیدن میوه ها بودم. یک دفعه دستی سنگین بر صورتم نشست! صاحب منزل بود. تا به خودم بیام چند تا کشیده آب دار خوردم.
***
بهش گفتم: سید وصیتی نداری، نمازی، روزه ای، گفت من حتی یک روز نماز و روزه قضا ندارم. خیالم راحته، مادرم ما رو از کودکی اهل نماز و روزه تربیت کرد.
یک بار حرف خیلی سنگینی به من زد که هنوز هم باورش برای ما مشکله. به من گفت: محمد رضا من 15 ساله که نماز صبحم قضا نشده!! من تو ذهنم حساب کردم دیدم سید 29 سالش بود. دقیقا هیچ نماز قضایی نداشت!!
برایم عجیب بود. این حرف عجیب سید درمورد نمزا صبح، یارها مرا به فکر فرو برد. ما هرشب ساعت ها برای تماشای فیلم و فوتبال و... مقابل تلویزیون می نشینیم، حتی گاهی تا دیر وقت در هیئت ها می مانیم بی آنکه به قضا شدن نماز صبح خودمان توجه داشته باشیم. بعد ادعای پیروی از راه و رسم شهدا هم داریم! بعدها در جایی خواندم: شخصی به نزد امام صادق (ع) آمد و برای یک سفر تجاری، استخاره کرد. استخاره بد بود. اما آن شخص به سفر رفت و سود خوبی به دست آورد. در بازگشت به نزد امام آمد و ماجرای خود را بیان کرد.
امام صادق (ع) در جواب این شخص فرمود: یادت می آید که در فلان منزل، به علت خستگی، نماز صبح شما قضا شد، اگر خداوند دنیا و آنچه در آن است را به تو داده بود، جبران آن خسارت (قضا شدن نماز صبح) نمی شد. (جهاد با نفس/ج1/ص66)
#بایادش_صلوات ♥️
#ادامهدارد... ✅
🌿[ @shohadae_sho ]🌿
#شهدایی_شو💙👆
🔻همسر شهید الله کرمی در گفتگو با حریم حرم از زندگی مشترک با شهید میگوید:
💢 شجاعِ نازک دل
آقا جواد خیلی روحیه حساس و لطیفی داشت. شاید باور این نکته سخت باشد که یک فرمانده شجاع و دلاور که در میدان نبرد هیچ ترس و باکی ندارد، در زندگی روزمره و در میان خانواده و اطرافیان تا این حد دلسوز، رئوف و دل نازک باشد. طاقت کوچکترین زخمی روی دست و پای بچهها را نداشت و از یک زمین خوردن ساده بچهها، دلش میلرزید و نگران میشد. اینجور مواقع من که یک خانم بودم از ایشان مقاومتر بودم.
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
🌴حضرت_محمد(ص)
🌺🍃عُنوانُ صَحیفَةِ المُؤمِنِ حُبُّ عَلیِّ بنِ ابیطالب علیهالسلام.
🍃🌺سرلوحه پرونده هر مؤمن (در روز قیامت) دوستی و محبت علی بن ابیطالب علیهالسلام است.
📗کنزالعمال، ج ١١، ص۶۱۵