eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
💞☀️💞 💞 حتما بخونید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌷 📚برشی از 🔸گاهی مزارش که میروم اتفاق‌های عجیبی می‌افتد که را حس می‌کنم، یک شب🌙 نزدیکی‌های اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت:《 خیلی دلم برات تنگ شده💔 پاشو بیا مزار》 🔹معمولا سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار🌷 شدم از نزدیک‌ترین مغازه به چندشاخه گل نرگس🌸 و یک جعبه خرما خریدم، می‌دانستم این شکلی راضی‌تر است👌 🔸همیشه روی رعایت تاکید داشت، سر مزار که میرم سعی می‌کنم از نزدیک‌ترین مغازه به مزارش که شهداست🌷 خرید کنم. 🔹همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم آمد و با گریه😭 من را بغل کرد، هق هق گریه‌هایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که 🔸گفت: عکس رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم که من شنیدم شماها برای پول💰 رفتید، حق نیستید❌ باهات یه میزارم 🔹 فردا میام سره مزارت، اگه همسرت💞 را دیدم میفهمم که اشتباه کردم📛 اگه به حق باشی از خودت به من یه نشون میدی، برایش را که دیده بودم تعریف کردم 🔹گفتم: من معمولاً غروب‌ها میام اینجا، ولی دیشب خواست که من اول صبح بیام سرمزارش🌷، از آن به بعد با اون خانوم دوست شدم☺️، خیلی رویه زندگی‌اش عوض شد، تازه فهمیدم که دست برای نشان دادن راه خیلی بازه👌 ╭❀❁❀─────╮ ||•🇮🇷 @marefat_ir ╰─────❁❀❁ ╯
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🔴شهیدی که ساعت روز و مکان شهادتش رادر وصیتنامه اش نوشته📝 بود. 🌷 نوجوانی ۱۶ ساله ای بود که پس از عبور از تاریکی های⚫️ دنیا به کراماتی دست یافت که حتی در خود ساعت، روز و مکان شهادتش را نیز نوشته بود. 🌷یه نوجوان ۱۶ ساله بود از محله های پایین شهر . چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود. خودش می گفت: نشد که من انجام ندم 😔تا اینکه یه نوار روضه (سلام الله) علیها زیر و رویش کرد. بلند شد، اومد جبهه. 🌷یه روز به فرمانده مون گفت: من از بچگی (علیه السلام) نرفتم. می ترسم بشم و حرم آقا رو نبینم یک ۴۸ ساعته به من مرخصی بدین، برم حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم. اجازه گرفت و رفت . دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه. 🌷توی وصیت نامه اش نوشته بود: 👈در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام، توی ماشین رو دیدم. آقا بهم فرمود: ! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت... 🌷یه قبری برای خودش، اطراف پادگان کنده بود. نیمه شبا تا سحر می خوابید ، گریه می کرد و می گفت: یا امام رضا علیه السلام وعده ام. آقا جان چشم به راهم نذار... 🌷توی وصیتنامه، شهادت، شهادت و شهادتش رو هم نوشته بود. شهید که شد، دیدیم حرفاش درست بوده. دقیقاً توی روز، ساعت و مکانی شهیـد شد که تو وصیت نامه اش نوشته بود. ╭❀❁❀─────╮ ||•🇮🇷 @marefat_ir ╰─────❁❀❁ ╯
🔻#معرفی_شهدا | #مدافع_حرم ▪️ به معنای واقعی👌 کلمه به مال دنیا#بی‌اعتنا بود. تعدادی از دوستان حاج#حمید از او تقاضا کرده بودند یک شرکت مالی اقتصادی🏭 تأسیس کرده و به‌طور شراکتی در آن فعالیت کنند و حاج حمید😍هم مدیریت آن را بر عهده بگیرد. او بارها به بهانه‌های مختلف از زیر این کار شانه خالی کرده بود😳، اما سرانجام که با اصرارهای فراوان دوستان روبه‌رو شد، به ناچار پذیرفت.✅ 🌟 او به دلیل مشغله کاری و تمایل نداشتن زیاد به این‌گونه افکار و فعالیت‌های#مالی، زیاد در جلسات مداوم و منظم حضور نمی‌یافت😊، اما به‌طور مداوم دوستان تماس گرفته و خواهان #حضور او بودند تا این‌که بالاخره حاج حمید در جلسه‌ایی که درباره موارد مالی💵 گروه بود شرکت کرد. ➖ هنگامی که شب🌚 به خانه برگشت، به خواب رفته بود که ناگهان با فریاد از خواب😴پرید. همه ما نگران شدیم و حالش را جویا شدیم. او گفت که خیلی حالش بد😶 است و مدام خواب‌های آشفته می‌بیند و دلیل این #خواب‌ها را رفتن به همین جلسات مالی و امور دنیایی می‌دانست. وقتی از حاج حمید پرسیدیم چه خوابی دیده؟🤗 📍گفت : دائماً خواب می‌دیدم که در جلسه هستم و عقرب‌های بزرگ😳 دور و بر میزم هستند. حاج حمید خیلی ناراحت بود و آن شب تا صبح نخوابید و خود را سرزنش می‌کرد که این مجلس‌های امور دنیایی به من نیامده است. من کجا و بحث بر سر مال دنیا کجا؟ ✍🏼 به روایت همسربزرگوارشهید #شهید_سیدحمید_تقوی‌فر🌷 ●ولادت : ۱۳۳۸/۱/۶ اهواز ‌●شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۶ سامرا ، عراق #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣