هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
"نامه های اهل #کوفه به #امام_حسین"
یزید نیز به عبیدالله بند زیاد که فرماندار بصره بود نامه ای نوشت و خبر داد فرمانداری #کوفه را علاوه بر بصره به او واگذار کرده است.
همچنین او را از جریان #مسلم بن عقیل و #حسین علیه السلام آگاه کرد و به شدت او را به دستگیری و کشتن #مسلم واداشت .
عبیدالله صبح فردا برادرش عثمان بن زیاد را به جای خود گمارد و به سوی #کوفه شتافت . هنگامی که به نزدیکی کوفه رسید .
از اسب فرود آمد تا آن که شب شد و شب هنگام وارد کوفه شد.
#کوفیان گمان کردند او #حسین علیه السلام است ، از این رو به پیشواز او رفتنددو نزدیکش شدند ، ولی هنگامی که فهمیدند او ابن زیاد است ، از اطرافش پراکنده شدند، او نیز وارد کاخ فرمانداری شد و آنجا شب را به صبح رساند. سپس بیرون آمده، بر فراز منبر رفت و #خطبه ای خواند و آنان را نسبت به سرپیچی از حاکم #تهدید کرد و در قبال فرمانبرداری وعده احسان داد.
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتششمنشردهید🏴
#محرم
.
#خطبه حضرت زینب س در مجلس یزید در شام
💔|...قسمت اول
#در_مجلس_یزید، هنگامے ڪہ چشم زینب ڪبرۍ{س}بہ سر خونیڹ برادرش امام حسیڹ{ع} افٺاد، با صداۍ محزونے فریاد زد:
ای حسیڹ! ای محبوب رسول خدا! ای پسر مڪہ و منا! ای پسر فاطمہزهرا، بانوی همہ زناڹ جهاڹ، ای پسر دخٺر مصطفے{ص}.
راوی این ماجرا نقل مےڪند: بہ خدا سوگند با این نداۍ زینب{س} تمام ڪسانے ڪہ در مجلس بودند گریسٺند و در آن حال یزید ساکٺ بود...
یزید دسٺور داد چوب خیزرانش را آوردند و با آن بہ لب و دنداڹ امام حسیڹ{ع} مےزد.
ابو برزه اسلمے|ڪہ از صحابہ رسول خدا{ص}بود و در آڹ مجلس حضور داشٺ| خطاب بہ یزید گفت:
ای یزید! آیا با چوبدسٺےاٺ بہ دندان حسیڹ فرزند فاطمہ مےزنے؟! من بهـ چشم خود دیدم ڪہ پیامبر اکرم{ص} لب و دندان حسین{ع} و برادرش حسن{ع}را مےبوسید و میفرمود: «شما دو نفر، سرور جواناڹ اهل بہشتید، خداوند ڪشنده شما را بڪشد و مورد لعن قرار دهد و برای او جہنم را فراهم ساختہ و بد جایگاهے اسٺ»
یزید خشمگیڹ شد و دسٺور داد او را از مجلس بیروڹ ڪردند. او سپس اشعارۍ را خواند:
ْ
ڪاش بزرگاڹ مڹ در جنگ بدر امروز مےدیدند ڪهـ
قبیلہ خزرج چگونهـ از ضرباٺ نیزه بہ زاری آمده اسٺ.
در آن حال، از شادی فریاد مےزدند و مےگفٺند:ای یزید! دستٺ درد نڪند...
پس از خواندڹ این اشعار، حضرٺزینب{س}برخاسٺ و خطبہای خواند...
#ادامہدارد...!
•| منابع در آخر قید مےشود |•