eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
"نامه های اهل به " یزید نیز به عبیدالله بند زیاد که فرماندار بصره بود نامه ای نوشت و خبر داد فرمانداری را علاوه بر بصره به او واگذار کرده است. همچنین او را از جریان بن عقیل و علیه السلام آگاه کرد و به شدت او را به دستگیری و کشتن واداشت . عبیدالله صبح فردا برادرش عثمان بن زیاد را به جای خود گمارد و به سوی شتافت . هنگامی که به نزدیکی کوفه رسید . از اسب فرود آمد تا آن که شب شد و شب هنگام وارد کوفه شد. گمان کردند او علیه السلام است ، از این رو به پیشواز او رفتنددو نزدیکش شدند ، ولی هنگامی که فهمیدند او ابن زیاد است ، از اطرافش پراکنده شدند، او نیز وارد کاخ فرمانداری شد و آنجا شب را به صبح رساند. سپس بیرون آمده، بر فراز منبر رفت و ای خواند و آنان را نسبت به سرپیچی از حاکم کرد و در قبال فرمانبرداری وعده احسان داد. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ 🏴 .
حضرت زینب س در مجلس یزید در شام 💔|...قسمت اول ، هنگامے ڪہ چشم زینب ڪبرۍ{س}بہ سر خونیڹ برادرش امام حسیڹ{ع} افٺاد، با صداۍ محزونے فریاد زد: ای حسیڹ! ای محبوب رسول خدا!‌ ای پسر مڪہ و منا! ای پسر فاطمہ‌زهرا، بانوی همہ زناڹ جهاڹ،‌ ای پسر دخٺر مصطفے{ص}. راوی این ماجرا نقل مےڪند: بہ خدا سوگند با این نداۍ زینب{س} تمام ڪسانے ڪہ در مجلس بودند گریسٺند و در آن حال یزید ساکٺ بود... یزید دسٺور داد چوب خیزرانش را آوردند و با آن بہ لب و دنداڹ امام حسیڹ{ع} مے‌زد. ابو برزه اسلمے|ڪہ از صحابہ رسول خدا{ص}بود و در آڹ مجلس حضور داشٺ| خطاب بہ یزید گفت:‌ ای یزید! آیا با چوبدسٺےاٺ بہ دندان حسیڹ فرزند فاطمہ مے‌زنے؟! من بهـ چشم خود دیدم ڪہ پیامبر اکرم{ص} لب و دندان حسین{ع} و برادرش حسن{ع}را مے‌بوسید و می‌فرمود: «شما دو نفر، سرور جواناڹ اهل بہشتید، خداوند ڪشنده شما را بڪشد و مورد لعن قرار دهد و برای او جہنم را فراهم ساختہ و بد جایگاهے اسٺ» یزید خشمگیڹ شد و دسٺور داد او را از مجلس بیروڹ ڪردند. او سپس اشعارۍ را خواند: ْ ڪاش بزرگاڹ مڹ در جنگ بدر امروز مےدیدند ڪهـ قبیلہ خزرج چگونهـ از ضرباٺ نیزه بہ زاری آمده اسٺ. در آن حال، از شادی فریاد مےزدند و مے‌گفٺند:‌ای یزید! دستٺ درد نڪند... پس از خواندڹ این اشعار، حضرٺ‌زینب{س}برخاسٺ و خطبہ‌ای خواند... ...! •| منابع در آخر قید مےشود |•