تو شهید زنده بودے
و حالا یارانت دورت را گرفته اند
قسم به حرمت حضرت مادر
برای هر قطره خونت باید هزینه ها بدهند
حاج قاسم، بشنو
"بسم الله القاسم الجبارین" را پشت بی سیم می گویند!
#علم بر روی زمین نمی ماند☝️🏴
سردار ایران آسمانی شد
صبح عجیبی بود.حال و هوایی دیگر داشت خبرشهادت سردار ایران باورکردنی نبود …آخرسردار هرکسی نبود
حاج قاسم به آرزوی دیرینه ای خود رسیده بود اما …
ایران سراسر رخت عزا به تن کرد اشکها بی اراده روی گونه ها چکید مردم حماسه ساز ایران ملت روزهای سخت فرمانده ای را از دست داده بودند که به آرامش نگاهش و یگانگی وجودش چشم دوخته بودند
ایران بارها رخت عزا به تن کرده بود اما اینبار جوردیگری شکست آنقدر که صدای شکستنش درسراسر ایران پیچید و درجای جای این خاک غوغا به پا کرد
باردیگر فقدان هجران امام و شهدا به چشم آمد اما هنوز چشم امید همه ی ملت به لبان سید علی دوخته شده است
آنان تحت فرمان فرمانده شان آماده ی برپایی حماسه ای عظیم و انتقامی سخت هستند .
سردار رفتی اما سربازانت هرشب به عشق شهادت سربه بالین میگذارند
حاج قاسم شهادتت مبارک
#نرگس
خشتـــ بهشتـــ
بسم الله القاصم الجبارین قصد داریم برای تعجیل در ظهور آقا صاحب الزمان (عج) و تسلای قلب ایشان و نائب
ختم قرآن داریم رفقا خواستید برای شهید جزء بردارید
#التماسدعا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه بجویم لبخندت را ؟!😭💔
#قاسم_سلیمانی
بسم رب الشهدا و الصدیقین
چگونه باور کنم رفتنت را
از دیروز صبح بغضی همراه با درد گلویم را گرفته است و رها نمی شود
نمیدانم کی این بغض کامل آزاد می شود،
تا هم اکنون دستم به نوشتن نمی رفت نمیتوانستم چیزی بنویسم از حال بد دلم که بدون سردار شده است؛سردار دلها
چهره ات در عکس ها پر از ابهت و اقتدار است
حاج قاسم به شما قول می دهم که راهتان را ادامه بدهم و ابهت چهره ات را در چهره خودم ترسیم کنم.
دست بنده حقیر رو بگیر سردار دلها.
حاج قاسم پسر بچهامون از وقتی ڪه داستانت را شنیده اند دارند داعش و سردار بازی می کنند😔
#قاسم_سلیمانی
#باورم_نیست
دو روز پیش بود که عکسی از ژنرال سلیمانی را میان انبوهی از عکسها در گالریام یافتم.
خم ابرو و خط چینخوردهی بالای کمان ابرویش جذابیتی داشت که آن روز در نظرم جلوهگر شد.
نگاهش...نگاهش؟ نافذ ..
برای پروفایل عکس زیبایی به نظر میرسید.
پروفایلم را تغییر دادم و همان عکس را برای همسرم فرستادم... آن هم با عنوان #پروفایل_خاص😎✌️
خوشش آمد(!)
حس غرور و بالیدن به صاحب عکس حسی بود که در دلم رخنه کرده بود و دست خودم هم نبود.
ست شدنهای این مدلی را دوست داشتم.
گذشت...
امروز نه و نیم صبح بود.. نان سنگک را از دست همسرم گرفتم، سفره را پهن کرده و نان را درونش نهادم.
+مصطفی؟ بیا سر سفره.
_....
سرش در گوشی بود.
قالب پنیر را از یخچال بیرون کشیدم.
نگاهش هنوز هم صفحهی موبایلش را نشانه رفته بود.
+نمیای؟
نگاهم کرد.. ساده و گذرا.
_میام.
صدایش میلرزید؟ یا... من اینگونه حس کردم؟
سنگک یخ شده بود.
+خب بیا دیگه.
سکوتش را که دیدم، تکه نانی به دست گرفته و طلبکارانه چشم به او دوختم.
+چی تو اون گوشیه که یه ساعته زل زدی بهش؟
_میخوای بدونی؟
گویی غباری از غم روی نگاهش کشیده بودند.
+آره.. بگو!
آب دهانش را قورت داد..
_عکس پروفایلت کیه؟
یک تای ابرویم را بالا دادم و با افتخار گفتم: ((حاج قاسم))
_شهید شد !!!
نان از دستم رها شد..
نگاهم مبهوت..
بهت..
ناباور...
و صدایی که در ذهنم فریاد میکشید که "دروغ است"
امکان نداشت روزی بیاید که او(!) نباشد.
+دروغه!
_رهبر پیام تسلیت فرستاده.
و این مهر باطل شدن تمام افکار نوپایم مبنی بر تکذیب خبر بود.
نگاهم؟ بی فروغ!
قلبم؟ ایستاد!
نفسم؟ بند امد!
ترک خوردم... شکستم!
مگر در خیالم قرار نبود قدس به دست او آزاد شود؟
نویسنده:✍ #دریایسرخ
#هیثم
||•🇮🇷 @marefat_ir
||•🌐 https://www.instagram.com/marefat_ir/
🏴✌️🇮🇷