خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_صد_وپنجاه_و_نه خداحافظی کردم و از دفترش اومدم بیرون رفتم
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_شصت
وقتی عاصف گفت یه خبر بد برات دارم، بهش گفتم:
+چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟
_امروز دکترافشین عزتی با نسترن دیدار داشته و قرار شده چندروز برای تفریح برن کیش. از ادارشون هم یک هفته مرخصی گرفته.
+عاصف حواستون باشه این زنه خیلی خطرناکه. احساس میکنم فراتر از این داره کار میکنه.
_میدونم. حواسم هست.
+کیش رفتن پیشنهاد کی بوده؟
_ نسترن.
+عزتی داره بدجور بازی میخوره.
_یعنی نمیدونه داره چه غلطی میکنه؟
+نمیخوام فعلا درموردش چیزی بگم. به زودی همه چیز مشخص میشه. نفسای آخر این پرونده هست. حرف دیگه ای یا کار دیگه ای هم داری؟
_نه، فقط خواستم گزارش بدم. اینارو هم نوشتم آوردم ببرم بدم دفتر حاج هادی.
+بده امضا بزنم یه دفعه ببر. ضمنا، 4412 زیاد این روزها کار خاصی نداریم.. طاها اونجا داره خاک میخوره.. بهش بگو بیاد سه روز به جای بهزاد شیفت بمونه. چون داره متاهل میشه فرستادمش مرخصی.
_به به. مبارک باشه.
بعد خندید گفت:
_میگم عاکف، بهزاد و دختر حاجی رو بفرستیم کیش هم تفریح کنن، هم کار رهگیری عزتی رو انجام بدن.
+ به جای گفتن این خزعبلات ازدواج کن. چهار روز با یکی نامزد بودی همه چیزو بهم زدی رفتی ! ما خوشحال بودیم که تو داری سر و سامون میگیری و آدم میشی اما... !!!
_داداش مجردی خیلی خوبه!
+حرف مفت نزن!!
برگه گزارشارو که امضا زدم دادم بهش گفتم:
+بیا اینم امضا زدم بگیر.
_تو چرا انقدر بی حوصله ای این روزا !! به زور میخندی ! به زور حرف میزنی !؟ چیزی شده خدایی نکرده؟ قدیما بیشتر با ما میپریدی؟
+کاری نداری؟
_باشه جواب نده، اما یادت باشه.
چیزی نگفتم ازش جدا شدم رفتم سمت دفترم، اونم رفت دنبال کارهای دیگه.
وقتی وارد دفتر شدم، دیدم گوشی شخصیم داره زنگ میخوره. گوشی رو از کشو آوردم بیرون دیدم شماره خانومم هست. فورا جواب دادم:
+سلام. جانم. امر کن فاطمه جان.
_سلام.. خوبی. خسته نباشی. اداره ای؟
+بلی.
_امشب چیکار کنیم؟
+دوست داری بریم؟
_من آره.. اما تو چی؟ میتونی بیای؟ مشکلی نداری؟
+نه مشکلی ندارم. کارام و رسیدم.. میام دنبالت باهم میریم.
_تو دیگه نمیخواد با این ترافیکی که هست این همه راه و بیای دنبالمون. من و مهدیس با ماشین من میریم خونه عمو کاظم. تو هم از اونطرف خودت و برسون. ضمنا، مادرت دعوت هست اما نمیاد. رفته خونه خواهرت حسنا چون خواهرزادت مریض شده.
+ان شاء الله خیره... میگم فاطمه، حالت خوبه؟ مشکلی نداری؟
_آره عزیزم خوبم.. خیالت جمع. داروهامم خوردم.
+خاطرم جمع باشه؟
_ خاطرت جمعِ جمع باشه!
+بسیار عالی.. پس تا دو ساعت دیگه توی مهمونی میبینمت.. کاری نداری؟
_محسن؟
+جانم ؟
_تو چرا انقدر ناراحتی؟ محل کارت اتفاقی افتاده؟
+نه فدات شم. چیزی نشده.. یه کم خسته ام فقط.. این روزا کارم زیاد شده.
_باشه. پس مواظب خودت باش. هر سه ساعت خوردن یه لیوان عرقیات کاسنی و آویشن هم فراموش نشه.
+چشم.
قطع کردم. سرم و تکیه دادم به صندلی با خودم گفتم «ببین عاکف کارت به کجا رسیده که باید به دوستانت و همکارانت و مقامات بالاتر بگی چیزیم نیست، به فاطمه بایدبگی چیزیم نیست کارم زیاده. به همه باید یه چیزی بگی تا از جواب درست دادن طفره بری. نه راه پس داری نه راه پیش. شدی اون آدمی که به در و دیوار میزنه فرار کنه تا کسی ندونه دردش چیه!
بعد یاد 3 بیت شعری افتادم که امام حسین شب عاشورا، شب آخر عمر شریفش زمزمه کرده بود. ماجرای اون شعر این بود که امام سجاد فرمودند در شب عاشورا داخل خيمه نشسته بودم. عمه ام زينب عليهاالسلام کنارم بود و از من پرستاري ميكرد. در همين موقع پدرم توی خميه ی مخصوصش بود وَ غلام آزاد شده ی ابوذر غفاری هم درهمونجا مشغول اصلاح و تميز كردن شمشير پدرم امام حسین بود.
پدرم شعری رو خوندن:
يا دَهر اُفِ لَكَ مِن خَليل
كَم لَكَ بِالاِشراقِ وَالأَصيل
من صاحب أو طالب قتيل
و الدهر لا يقنع بالبديل
و انما الأمر الي الجليل
و كل حي سالك سبيل
اي روزگار! اف باد بر توباد از دوستي، (كه تو بد دوستي هستي)؛ چه بسيار هستند كه هنگام طلوع و غروب آفتاب.
از ياران يا خواهان حق را كشته اي، (يعني چه بسياري از ياران خود را كشته اي)؛ و روزگار به عوض و بدل قانع نمي شود.
بازگشت همه ي كارها به سوي خداوند جليل است؛ و هر موجود زنده اي راه مرگ و آخرت را طي خواهد نمود.
زیر لب این و خوندم با خودم گفتم: « ای روزگار اف بر تو که پدرم و ازم گرفتی. بهترین رفیقام و ازم گرفتی و شهید شدند. حالا داری همسرم و ازم میگیری...»
بلند شدم وسیله هام و جمع کردم تا آماده بشم برم، گوشی شخصیم زنگ خورد. نگاه کردم دیدم حاج کاظم پیامک داده:
«عاصفم با خودت بیار. چون در جریان این ازدواج هست بیارش تا همه باهم باشیم و خوش بگذره.»
رفتم پارکینگ اداره زنگ زدم به عاصف. گفتم:
+کجایی؟
_کارم تموم شد، میخوام برم سمت پراید سفید.