خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهار اما همچنان سرم پایین بود.. ادامه داد گ
یه تیکه از مستند داستانی امنیتی عاکف سری سوم دیشب به طور نا خواسته حذف شد.
اونجایی که به حاج هادی گفتم، ببخشید حاج آقا، شما درست میفرمایید. حق باشماست و حاج هادی گفت زِکی، همین؟ و....
بعدش به حاج کاظم گفته بود:
بعد روش و کرد سمت حاج کاظم گفت:
« آقای حاج کاظم آقا. من گزارش ایشون و نوشتم، مستقیم دادم دست حفاظت برای بررسی..بعد از بررسی گفتم جوابشم بیارن خدمت شما. ضمنا تا زمانی که ایشون همین وضعیت و داره، از این پرونده میرن کنار..شما در غیاب بنده با رییس درمورد طرح ایشون صحبت کردید موافقت گرفتید من حرفی نزدم.. به سختی هم اطمنیان کردم، اما با خودم گفتم دیگه وقتی رییس تشکیلات داره میپذیره من کاره ای نیستم.. اما همین آقا که طرح ارائه میده در کمیته، یک هفته ست نصفه و نیمه میره 4412.. معلوم نیست کجا میره و چیکار میکنه. »
حاج کاظم گفت:
« هادی جان ای کاش این کارو نمیکردی. وقتی به من داری میگی، دیگه نباید برای حفاظت نامه میزدی.. و.... الی آخر
✅ از شما مخاطبان عزیز پوزش میطلبیم
💠 سرلشکر جعفری: دشمن اگر دست به عکسالعملی بزند با پاسخ کوبندهتری مواجه خواهند شد.
🔹سرلشکر محمدعلی جعفری فرمانده قرارگاه فرهنگی و اجتماعی بقیه الله اعظم در هرمزگان :
🔸 اگر آمریکا در برابر انهدام پهپاد جاسوسی دست به عکسالعمل میزد با پاسخ کوبندهتری مواجه میشد.
🔸 اگر امروزه ایران به این اقتدار رسیده حاصل حماسهآفرینیهای 8 ساله دفاع مقدس است .
✅ @kheymegahevelayat
🔻توصیه جدید رهبر انقلاب به نیروهای انقلابی: بچّههای مؤمن باید ثبات قدم پیدا کنند
🔹چندی پیش، رهبر انقلاب در جریان سفر به مشهد مقدس، به منزل شهید سیدرضا کیشبافان رفته و با خانوادهی این شهید بزرگوار دیدار کردند. در بخشی از این دیدار، رهبر انقلاب چنین میفرمایند:
🔹«از جملهی چیزهایی که روی آن تکیه میکنم این است که بچّههای مؤمن ما، بچّههایی که به این راه عقیده دارند و واقعاً از روی انگیزه دارند کار میکنند، باید ثبات قدم پیدا کنند. ما کم ندیدهایم افرادی را که یک روزی، چند صباحی در خطّ مستقیم بودند، بعد چشمشان به پول و مقام و مانند این چیزها که افتاد، از این رو به آن رو شدند.
🔹شما در محدودهی نفوذ خودتان هر مقداری که میتوانید تأثیر بگذارید - کاری کنید که بچّهها در راه مستقیم و صراط مستقیم ثابتقدم بمانند. اگر چنانچه در صراط مستقیم ثابتقدم ماندند و حرکت کردند، هر کسی جای خودش را پیدا میکند؛ هر کسی موقعیّتی را که میتواند مفید باشد، پیدا میکند و هیچ لزومی ندارد که من بگویم شما در فلان رشته کار کنید، در فلان قضیّه کار کنید؛ نه، وقتی ثابتقدم بودند در راه خدا، میفهمند چه کار باید بکنند؛ این توصیهی مؤکّد بنده است.»
🔹همچنین رهبر انقلاب در این دیدار، در سفارش به یکی از طلاب جوان حاضر در جمع فرمودند: «سفارش؛ آقاجان! درس را خوب بخوان؛ انشاءاللّه ملّای خوبی بشوی و بتوانی در لباس پیغمبر برای اسلام خدمت کنی. اگر شما روحانیِ فاضلِ ملّایِ متدیّنِ متقّیای بشوید، فایدهتان خیلی بیش از خیلی چیزهای دیگر است...» ۹۸/۶/۱۱
✅ @kheymegahevelayat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 وعدههای اروپا پوچ است
👈 راه تعامل با اروپا باز است اما مطلقا به کشورهایی که دشمنی علنی میکنند اعتماد نکنیم
🔻 رهبرانقلاب، امروز در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری:
🔹️ یک نکته درباره اروپاییها و مسائل سیاست خارجی؛ ما البته راه تعامل و مذاکره و نشست و برخاست با هیچ کشوری در دنیا جز رژیم صهیونیستی و آمریکا را نبستیم، عملاً هم مشغولیم، مشغول تلاش و فعالیت هستیم لکن همینطور که بارها گفتیم مطلقاً نبایستی اعتماد ما به غیرنیروی داخلی باشد؛ بخصوص به آن کسانی که عَلم دشمنی در برابر جمهوری اسلامی و نظام اسلامی بلند کردند که در رأس آنها بعد از آمریکا همین کشورهای اروپاییاند.
🔹️ همین چندتا کشور اروپایی، اینها صریحاً دشمنی میکنند با جمهوری اسلامی، انگیزههای آنها در مورد دشمنی با نظام اسلامی، با انگیزههای آمریکا تفاوت اصولی و جوهری ندارد، البته وضع آمریکا خب یک وضع ویژهای است.
🔺️ اینها نه توانشان آنقدر است، نه تسلطشان و امکاناتشان آنقدر است ولیکن تفکر در این اروپاییها همان تفکر آمریکا است؛ به عنوان میانجی وارد میشوند، #مذاکره میکنند، #تماس میگیرند، تلفن میکنند، حرفهای طولانی میزنند، وعده میدهند پوچ، همهاش پوچ. ۹۸/۷/۴
💻 @Khamenei_ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
⛔ اروپا به تحریمهای ثانویه آمریکا پایبند ماند و قدمی برنداشت
👈 به سران اروپایی هم گفتم اگر صادق هستید باید عمل کنید
🔻 رهبرانقلاب امروز در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری:
🔹 بعد از همین معاهدات هستهای که چندتا رئیس جمهور اروپایی آمدند داخل کشور، با ما هم ملاقات کردند، من همان وقت به چندتا از اینها گفتم، این رفت و آمدها فایده ندارد، عمل کنید اگر در اینکه میخواهید همکاری کنید با جمهوری اسلامی صادق هستید؛ اما عمل نکردند، ملاحظه کردید دیگر.
🔹️ و همین تحریمهای ثانویهای را که آمریکا اجرا کرد، همهی اینها پایبند به آن تحریمهای ثانویه ماندند و هیچ قدمی بر نداشتند.
🔹️ بعد از این هم بنده تصور نمیکنم، گمان نمیکنم که اینها کاری برای جمهوری اسلامی انجام بدهند، ما باید به کلی از اینها قطع امید کنیم؛ حالا ارتباط، تعامل و رفت و آمد ایرادی ندارد، قرارداد خواستند ببندند اشکالی ندارد، لکن مطلقاً به اینها نمیشود #اعتماد کرد و در همهی تعهدات خودشان اینها نقض عهد کردند.
🔺️ وزرای ذیربط هم گفتند اینها به تعهدات موجود در معاهدهی هستهای به هیچکدامش عمل نکردند؛ این حرفی است که خود آن کسانی که رفتند، #مذاکره کردند، امضاء کردند، آنها گفتند. ۹۸/۷/۴
💻 @Khamenei_ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | رهبرانقلاب، امروز: علاج مسائل کشور پافشاری بر شعارها و راه انقلابی است. ۹۸/۷/۴
💻 @Khamenei_ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | رهبرانقلاب، امروز: بایستی جوانها را وارد میدان کرد. ۹۸/۷/۴
💻 @Khamenei_ir
✅ حکم صادر گشت...
🔴رهبر انقلاب: امکان حضور نیروهای مومن انقلابی در #مراکز_حساس فراهم شود
🔹رهبر انقلاب: نیروهای مؤمن و انقلابی که مجموعه عظیمی از مردم را در برمی گیرند، باید در همه جا و در مقابل تعرضها حمایت شوند و امکان حضور آنها در مراکز حساس فراهم شود، چرا که آنها همان کسانی هستند که در قضیه ٩ دی ٨٨ و یا در قضایای سال ٩٦ با آن حرکت عظیم وارد میدان شدند و دشمنان را ناکام گذاشتند
🔹بنده به رؤسای جمهور در چند دوره گفته ام که برای پیشرفت کارتان از نیروهای وفادار به انقلاب استفاده کنید، زیرا آنها هستند که در هنگام خطر برای کمک به نظام به صحنه می آیند
🔹اتحاد نیروهای انقلاب نیز بسیار مهم است و اختلاف سلایق افراد با یکدیگر نباید به مخالفت و معارضه منجر شود
✅ @kheymegahevelayat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 رهبر انقلاب اسلامی در پیامی به مناسبت هفته دفاع مقدس و روز تجلیل از شهیدان و ایثارگران:
👈 نام شهید بر فراز کویها و برزنها موهبتی است که باید ادامه یابد
🔻 حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به مناسبت هفته دفاع مقدس و روز تجلیل از شهیدان و ایثارگران، تأکید کردند: نام شهید و عنوان شهادت بر فراز کویها و برزنها افتخار و موهبتی برای کشور است که باید ادامه یابد.
📝 متن این پیام که همزمان با مراسم غبار روبی، عطرافشانی و گلباران مزار شهیدان در سراسر کشور از سوی حجتالاسلام والمسلمین شهیدی محلاتی نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران قرائت شد، به این شرح است:
🔻بسمه تعالی
یاد و نام شهیدان مایهی سربلندی ملت و نشانهی راه به سوی پیروزی است. فداکاری شجاعانهی آنان است که عظمت ملتها و عمق مبانی فرهنگی و تمدنی آنان را به اثبات میرساند. همه وظیفه داریم نامهای نورانی شهیدان را تکریم کنیم و عظمت جایگاه آنان را در یادها ماندگار سازیم. افتخاری است برای کویها و برزنها که نام شهید و عنوان شهادت بر فراز آنها بدرخشد. این موهبت هماکنون در سراسر کشور وجود دارد و باید ادامه یابد.
سلام خدا و اولیائش بر شهیدان عزیز.
سیّدعلی خامنهای
۳ مهر ۱۳۹۸
💻 @Khamenei_ir
پاسخ فرمانده کل ارتش به تهدید وزیر خارجه عربستان
امیر سرلشکر موسوی:
🔹اگر کسی به آب و خاک این کشور نگاه چپ کند با راهبرد ۱۰ بر ۱ مواجه خواهند شد.
🔹در مورد عربستان سعودی و تهدیدات آنها، ما پاسخی برای یک کشور شکستخورده نداریم.
🔹آنها پاسخ و سیلیهای محکم خود را سالهای قبل از ما گرفتند.
✅ @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_صد_و_پنجاه_و_شش به همسرم فکر میکردم. به اتفاقات داخل ستا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_هفت
شب ساعت 10 بود دیدم حاج کاظم زنگ زد به موبایل شخصیم.. جواب دادم:
+سلام.. جانم حاجی.
_سلام جوان. خوبی؟
+شکر.
_کجایی؟
+سرکارم.. اما اداره نیستم!
_میتونی حرف بزنی؟
+قطع کنید خودم بهتون زنگ میزنم.
بلند شدم از اتاقم زدم بیرون رفتم پشت بوم خونه امن شماره حاج کاظم و گرفتم زنگ زدم بهش... وقتی جواب داد گفتم:
+سلام مجدد... جانم حاجی.. چیکارم داشتی؟
_بهتری؟
نفسی کشیدم و گفتم:
+ههههعیییی.. بگذریم.
_همچنان نمیخوای بهم بگی.
+همچنان نمیخوام بهت بگم.
_باشه. اصرار نمیکنم. خواستم بگم امشب بهزاد و خانوادش اینجا بودن. چقدر جای تو با فاطمه خالی بود.. چندبار حتی صحبتتون شد.
نمیدونم چرا تا اسم خانومم می اومد به هم میریختم. گفتم:
+ممنونم حاجی. نظر لطف شماست. ببخشید تورو خدا نتونستیم بیایم.
_تاریخ عقد و مشخص کردیم امشب.. البته قرار هست چندماهی محرم باشن تا رفت و آمد کنن و همدیگرو بیشتر بشناسن، اونوقت اگر مشکلی نبود، بعد از محرم و صفر عقد رسمی کنند.
+ ان شاءالله خوشبخت بشن.
_این هفته میخوایم بهزاد و خانوادش و به طور رسمی دعوت کنیم شام بیان خونمون. قرار هست حاج آقای محمدی که نفسش حق هست بین این دوتا جوون صیغه محرمیت جاری کنه ! دلم میخواد تو و فاطمه زهرا خانوم حضور داشته باشید. درسته داداشای فاطمه هستن، اما من یه پسرم شهید شده، میخوام حداقل جای برادر شهید دختر منو، همچنین جای خالی پدر بهزاد رو تو پر کنی!
آروم گفتم:
+چشم حاج آقا.. هرچی دستور بدید من مطیعم. نوکر شما و خانوادتونم هستم.
_فدای پسرم بشم. مزاحمت نمیشم.. برو به کارت برس.. یاعلی.
+چشم. یاعلی.
قطع کردم رفتم پایین کلتم و گرفتم وسیله هام و جمع کردم از خونه امن زدم بیرون. توی مسیر از یه داروخانه شبانه روزی داروهای خانومم و گرفتم رفتم سمت منزل.
وقتی رسیدم جلوی در پارکینگ اصلا دلم نمیخواست برم بالا و همسرم و در اون وضعیت ببینم، چون داشت روز به روز ضعیف تر میشد. اما باید میرفتم. با آسانسور رفتم بالا.. وقتی رسیدم جلوی درب واحدمون سوره قل هوالله احد رو به توصیه استاد اخلاقم سه مرتبه خوندم تا بلا از خونه و اهل خونه دور بشه.. کلید و انداختم در و باز کردم وارد خونه شدم دیدم فاطمه با خواهرش مهدیس نشستن.. سلام علیکی کردم و رفتم کنار خانومم نشستم باهاش شوخی کردم سر به سرش گذاشتم تا حالش بهتر بشه. از طرفی وقتی با خواهرش مهدیس بحث میکردم و سر به سرش میزاشتم فاطمه میخندید و خوشش می اومد. اونشب مهدیس رفت زودتر خوابید.. با فاطمه نشسته بودیم داشتیم تلویزیون میدیدم سر صحبت و باز کردم بهش گفتم:
+فاطمه جان.. این یکسال اخیر به سرت ضربه شدید خورده؟
کمی فکر کرد.. نمیتونست زیاد صحبت کنه چون بی حال بود. گفت:
_آره.. سر همون جریان ربایش من توسط عطا و دوستانش.. «رجوع شود به #مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_دوم» !
فاطمه ادامه داد گفت:
_اون پسره با اون زنه هردوتاشون به سرم چندبار ضربه زدند. یکبار هم اون پسره محکم هولم داد سرم خورد به دیوار !! بعدش چشام سیاهی رفت افتادم !!
وقتی اینارو گفت اعصابم به هم ریخت و پر از خشم و نفرت شدم از عطای نامرد... فاطمه گفت:
_چیزی شده محسن جان !!
+نه عزیزم.. خواستم بدونم دلیل سردردهای تو یه وقت اون نباشه!
_محسن! دکتر چی گفته بود؟
وقتی این و گفت دست و پام شل شد. یادحرفای دکتر افتادم که میگفت همسرت نهایتش تا چندماه دیگه زنده می مونه. چون لخته های خون داره مغزش و پرمیکنه و جمجمش ترک داره وَ از همه بدتر درگیر یک توده هم شده سرش. همه ی اینا داخل سر یه زن جوان که سنش به 28 هم نمیرسید جمع شده بود ! خودم و کنترل کردم.. گفتم:
+چیز خاصی نگفت.. داروهایی هم که از داروخانه گرفتم گفتن برای درمان میگرن های عصبی هست.
بعد برای اینکه بحث و عوض کنم گفتم:
+راستی بهزاد و مریم رفتند گروه خون. همه چیز ردیف شده.
خوشحال شد گفت:
_وای جدی؟؟ چقدر خووووب.
+آره... تو هم کم زحمت نکشیدی برای رسیدن این دوتا به هم! راستی فردا شب چندشنبه هست؟
_پنجشنبه!
+عه. جدی؟ حاجی دعوتمون کرده برای فرداشب خونشون.. گفت آخر هفته بیاید بافاطمه خونمون. بهزاد وخانوادش هم دعوتن.. برای اینکه پسر_دختر همدیگرو بیشتر بشناسن و بیرون میرن محرم باشن، میخوان صیغه محرمیت بینشون جاری کنن تا اگر ان شاءالله مشکلی نبود، چند ماه دیگه عقد بشن.. برای بعد از محرم و صفر میشه.
_ای جانم... عزیزم... مریم چقدر الآن خوشحاله.
داروهای فاطمه رو دادم بهش خورد بعدش رفت خوابید. منم نشستم به آینده فکر کردم.. باورش برام سخت بود.. یه قرآن گرفتم تا برای سلامتی امام زمان قرآن بخونم که سلامتی همسرم و بهش برگردونه.
همینطور که داشتم قرآن میخوندم از فرط خستگی و دو روز فشار کاری و استرس زندگی و... خوابم برد.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_صد_و_پنجاه_و_هفت شب ساعت 10 بود دیدم حاج کاظم زنگ زد به م
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_وپنجاه_و_هشت
وقتی صبح برای نماز بیدار شدم اول به همسرم رسیدم و داروها رو بهش دادم خورد و بعدش خوابید. خیالم که جمع شد، وضو گرفتم نمازم و خوندم رفتم سمت 4412.
ساعت شش و نیم صبح بود که رسیدم 4412.. با همکارا سلام و احوال پرسی کردم بعدش رفتم طبقه سوم داخل دفترکارم دیدم عاصف روی مبل خوابیده... وقتی احساس کرد یکی وارد اتاق شده فورا بلند شد..
سلام علیکی کردیم و نشستم پشت میزم. به عاصف گفتم:
+اگر خسته ای بگیر بخواب.. برقارو خاموش میکنم استراحت کن.. من توی تاریکی هم میتونم به کارام برسم.
_نه.. دوساعت خوابیدم بسه.
عاصف رفت دست و صورتش و شست اومد...گفتم:
+منوچهر با اون برهان بسیط افغانی رو مجددا بازجویی کردی؟
_عاکف جان، اینا چیزی برای گفتن ندارن. همه حرفاشون تکراریه.. تا الان 10 نوبت اینارو بازجویی کردیم. بگیریم پروندشون و تکمیل کنیم بفرستیمشون دادگاه. جاسوس که نیستن..کارشون قاچاق هست.
+گزارش بازجویی رو نوشتی؟
_همه رو نوشتم.. دیشب رفتم سراغ هردوتاشون. واقعا دیگه چیزی برای گفتن ندارن. همون حرفای همیشگی رو زدن و هرکدوم تا الان حدود 20 ساعت بازجویی شدن یعنی طی 10 مرحله هر بار به مدت 2 ساعت.
+باشه. میگم همین امروز بیان اسماعیل عظیمی و برهان بسیط و منوچهر و از 4412 ببرنشون. با اداره رایزنی کردم برهان و بگیریم زیر پرو بال خودمون تا برامون سمت پایگاه های آمریکا در افغانستان جاسوسی کنه! البته باید قبلش دونفری رو قرار بدیم تا عقیدش و عوش کنن و باورهای دینیش و زیاد کنند، اونوقت میتونیم ازش استفاده کنیم. این آدم با اینکه دوره های چریکی ندیده ولی یه پا چریک و منطقه شناسه.
داشتم همینطور برای عاصف صحبت میکردم و توضیح میدادم چیکار باید کنیم که گوشی کاریم زنگ خورد... جواب دادم:
+سلام. بفرمایید!
_سلام آقا عاکف. مهدی هستم. مسئول دفتر حاج آقا هادی.
+درخدمتم. بفرمایید.
_حاج آقا هادی گفتند بهتون خبر بدم تا یکساعت دیگه برای یه جلسه مهم با خودشون باشید اداره.
+باشه. میام.. یاعلی.
تماس که قطع شد از عاصف خداحافظی کردم رفتم سمت اداره.
یک ساعت بعد دفتر مدیر کل بخش ضدنفوذ «ضدجاسوسی» و ضد تروریسم.
+سلام حاج آقا.
_سلام بفرما بشین.
رفتم نشستم، اما باهام حرف نمیزد.. داشت کاراش و میرسید. منم سرم پایین بود و داشتم به اتفاقات روز قبل که حاج هادی اون رفتارو کرد فکر میکردم. به همسرم فکر میکردم، به اینکه الان حاج هادی چی میخواد بگه فکر میکردم. آماده هر نوع موشکی از سمت مدیر بودم تا بزنه من و بِچِزونه. چون حاج کاظم هم در این جمع نبود برای همین هادی بی ملاحظه تر از دیروز میتونست باهام رفتار کنه. سرفه ای کرد و یه لیوان آبمیوه خورد بعد بلند شد از پشت میزش اومد پشت سرم ایستاد. دوتا زد روی شونه هام بعد اومد روبروم نشست.
توی دلم گفتم «عاکف آماده شو که میخواد تورو ببنده به دری بری.»
وقتی نشست روبروم گفت:
_چطوری بچه ننه.
چیزی نگفتم و اهمیت ندادم. سرم و انداختم پایین، با گوشه لبم لبخند تلخی زدم. اما حاج هادی مگه ول کن بود؟ نه!! همچنان مشغول کنایه زدن بود. گفت:
_نمیشنوی؟
+درخدمتم حاج آقا. میشنوم.
_پس جواب بده ! دیروز چت بود؟
+مهم نیست. موضوع شخصی بود. یکساعت قبل به من گفتن بیام اینجا برای جلسه با شما. اگر امری دارید درخدمتم.
_پس نمیگی دیروز چت بود. عیبی نداره. آوردمت اینجا بهت بگم ممنون از گزارش دیشبت. ضمنا، طبق این خبر جدید برنامت برای دکتر عزتی چیه؟
+میخواد بره کربلا.. این نسترن بدجور مخ دکتر و زده.. به نظرم بزاریم کاراشون و انجام بدن، ما هم طبق برنامه پیش میریم. پیش بینی ما این بود به جای دیگه میرن، وَ کربلا رفتنشون دور از انتظار بود !
_خودت میتونی کنترل کنی؟
+بله... نمیزارم اتفاقی بیفته که باعث شکست بشه.
_ بسیارعالی. ببین عاکف خان، در مسائل اطلاعاتی_امنیتی باید نیروی مقابل رو واقع بینانه ارزیابی کنیم. اینا رو میگم چون طرح شما خطرات خودش و داره.
+بله. درسته !
_ به هر حال حاج کاظم آقا با رییس تشکیلات لابی کردند و با طرحت موافقت شد. اما بنده همچنان دست به عصا دارم میرم جلو ! ببین برادرم، اینطور نیست که حریف پخمه باشه. طرف مقابل هم شگردهای خودش رو برای ضربه زدن به ما داره ! اما خب، طبیعتا هرچه قوی باشه، ما به حول و قوه الهی میتونیم شکستش بدیم. همونطور که تا حالا این کارو کردیم.
+بله، قطعا همینطوره !
_من میخوام این ماموریت و شما تمام و کمال انجام بدید. اتفاقات اخیر رو هم فعلا نادیده میگیرم، اما به وقتش باید رسیدگی بشه. چون نامه رو دادم به حفاظت، برای همین نمیشه دوباره پس گرفت..
من همینطور که سرم پایین بود، اون خندید و بازم با کنایه گفت:
_امیدوارم که مثل دیروز به گریه نیفتی!
آروم سرم و آوردم بالا، چشمای خستم رو ریز کردم، نگاهی بهش انداختم، گفتم:
+امر دیگه ای دارید؟
_نه، میتونی بری.