eitaa logo
خوبان
647 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
8.9هزار ویدیو
21 فایل
ارتباط با ادمین:https://eitaa.com/Khoban7
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 و‌ امام‌ زمان علیه السلام 🌹🍃شهید جلال افشار رضوان الله علیه 🟢🍃شهید جلال افشار از شاگردان خاص آیت الله بهاءالدینی رضوان الله علیه بود؛ 🔺یک بار ایشان به جمع طلبه ها وارد شدند و فرمودند: 🌷🍃« بین شما یکی از سربازان عجل الله است و به زودی از میان شما می رود.» ⚪️🍃 بعدها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت استادش، 🟢🍃آیت الله بهاءالدینی رضوان الله علیه بی اختیار گریه کردند و طوری که اشک هایشان از گونه سرازیر می‌شد و روی عکس جلال می افتاد 🌷🍃فرمودند: امام زمان عجل الله از من یک سرباز می خواستند من هم آقای افشار را معرفی کردم، 🔺اشک من اشک شوق است... 🌟🍃از مزار جلال نور خاصی به سوی آسمان ساعد است... 🌷هدیه به روح این بزرگوار صلوات🌷 https://eitaa.com/khoban72
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزی پرسید جبهه چطور بود؟ گفتم : تا منظورت چه باشد . گفت: مثل حالا رقابت بود؟ گفتم : آری. گفت : در چی؟ گفتم :در خواندن نماز شب. گفت: حسادت بود؟ گفتم: آری. گفت: در چی؟ گفتم: در توفیق شهادت. گفت: جرزنی بود؟ گفتم: آری. گفت: برا چی؟ گفتم: برای شرکت در عملیات . گفت: بخور بخور بود؟ گفتم: آری . گفت: چی می خوردید؟ گفتم: تیر و ترکش وموجهای شدید انفجار گفت: پنهان کاری بود ؟ گفتم: آری . گفت: در چی ؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها . گفت: دعوا سر پست هم بود؟ گفتم: آری . گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین . گفت: آوازم می خوندید؟ گفتم: آری . گفت: چه آوازی؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل . گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آری . گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب گفت: استخر هم می رفتید؟ گفتم: آری ... گفت: کجا؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون . گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آری . گفت: کجا؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه. گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟ گفتم: آری گفت: کی براتون برمی داشت؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه . گفت: پس بفرمایید رژ لبم می زدید؟؟ گفتم: آری تا دلت بخواد خندید و گفت: با چی؟ گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان سکوت کرد و چیزی نگفت... ياد و خاطره شهدا و جانبازان و آزادگان ورزمندگان بی نام و بی ادعای این سرزمین گرامی باد یادو خاطرشان جاویدان و نثار روح بزرگشان صلوات 💠 نشر پیام‌های درست به سلامت جامعه کمک میکند✅🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 🌷🌷🌷هم خوانی بسیار خوشمزه 🔺گروه سرود رزمندگان دوران دفاع مقدس 🌹🍃به چپ چپ، به راست راست، ازجلو نظام خبردار 🔺قدر آش ننه مو حالا میدونم 🌷 ✌️ https://eitaa.com/khoban72
👆ازش پرسیدم این چیه سنجاق کردی رو سینه ات ؟ 🌷🍃لبخند زد و گفت : 🔺این باطریه نباشه قلبم♥️ کار نمیکنه شهید مدافع حرم 🌷🌷🕊 https://eitaa.com/khoban72
🔖 دست نوشته‌ تکان‌دهنده شهیدی که هنگام بمباران شیمیایی 🔺ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها داد 🛫🛫🛫 ۱۲ فروند هواپیما ساعت ۵ غروب منطقه را بمباران شیمیایی کردند 🔺که یکی در ۱۰ متری او افتاد. 🌹🍃 نعمت الله ملیحی ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها داد و خودش بدون ماسک مانده بود كه در عمل، دَم نايژک‌های ريه تاول می‌زد و در بازدَم تاولها پاره می‌شد ! 🔺به همین علت برای گفتگو کردن روی کاغذ مینوشت و کمتر صحبت می‌کرد. 💧 در بیمارستان به دلیل حاد بودن جراحت نعمت الله، او را ممنوع از نوشیدن آب کردند. ❤️♨️ او از شدت تشنگی و زجر کاغذی خواست و روی آن نوشت:" جگرم سوخت، آب نیست ؟! " 🔺و بعد از دقایقی به علت شدت جراحت به شهادت رسید.🌷🕊 🌹🍃شهید «نعمت‌الله ملیحی» از شهدای گردان حمزه سیدالشهدا (ع) لشکر ویژه ۲۵ کربلا؛ روز هشتم عملیات والفجر ۸ بر اثر حمله شیمیایی دشمن بعثی مصدوم شد 🔺و هشت روز بعد در ششم اسفند ماه ۱۳۶۴ در بیمارستان به شهادت رسید🌷🕊 🥀مزار: قائمشهر، امامزاده صالح 🌷 رضوان الله علیه🌷 https://eitaa.com/khoban72
🌹🍃 از راه که می‌رسید، پدر را می‌برد حمام. خودش لباس‌های پدر را می‌شست. می‌نشست کنار بابا، دست‌های چروکیده‌اش را نوازش می‌کرد و می‌بوسید. جوراب‌های پدر را می‌آورد و موقع پوشاندن، 🔺لب‌هایش را می‌گذاشت کف پای پدر. 🌸🍃 مادر هم که در بیمارستان بستری بود، از سوریه که آمد بی‌معطلی خودش را رساند بیمارستان. همین که آمد توی اتاق، از همه خواست بیرون بروند؛ حتی برادر و خواهرها. وقتی با مادر تنها شد، پتو را کنار زد. دستش را می‌کشید روی پاهای خستۀ مادر. حالا که صورتش را گذاشته بود کف پای مادر، 🔺اشک‌های چشمش پای مادر را شست‌وشو می‌داد. 🟢🍃 کسی از حاج‌قاسم توصیه‌ای خواسته بود. چند بندی برایش نوشت که یکی‌اش احترام به پدر و مادر بود: «به خودت عادت بده بدون شرم، دست پدر و مادرت را ببوسی. 🔺هم آن‌ها را شاد می‌کنی، هم اثر وضعی بر خودت دارد.» 📗 از کتاب | 🔺گذری بر زندگی و رزم شهید حاج‌قاسم سلیمانی رضوان الله علیه https://eitaa.com/khoban72
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃خاطره حاج حسین کاجی از حس و حال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه 🔺در کنار خانه کعبه 🌷🍃روایتگر دفاع مقدس در سالگرد تدفین شهدای گمنام دانشگاه آزاد اسلامی نیشابور: 🔺حاج قاسم در لباس احرام و در کنار خانه خدا هم شهدا را فراموش نکرد. https://eitaa.com/khoban72
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃خاطره‌گویی سردار حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه 🌷🌷🌷در بین رزمندگان مدافع حرم زینبی شهید مدافع حرم https://eitaa.com/khoban72
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 🔴🍃 8️⃣2️⃣ قسمت بیست و هشتم👇🏻 🌷گره گشايی ادامه... 🟢🍃يادم مي آيد که در دوران دبيرستان، بيشتر شبها در مسجد و بسيج بودم. جلسات قرآن و هيئت که تمام ميشد، در واحد بسيج بودم و حتي برخي شبها تا صبح مي ماندم 🔺و صبح به مدرسه ميرفتم. ⚪️🍃يک نوجوان دبيرستاني در بسيج ثبت نام کرده بود. او چهره اي زيبا داشت و بسيار پسر ساده اي بود. يک شب، پس از اتمام فعاليت بسيج، ساعتم را نگاه کردم. يک ساعت به اذان صبح بود. بقيه دوستان به منزل رفتند. 🔺من هم به اتاق دارالقران بسيج رفتم و مشغول نماز شب شدم. 🔴🍃همان نوجوان يکباره وارد اتاق شد و سريع در کنارم نشست! وقتي نمازم تمام شد با تعجب گفتم: چيزي شده؟ با رنگ پريده گفت: هيچي، شما الان چه نمازي ميخواندي؟ گفتم: نمازشب. قبل اذان صبح مستحب است که اين نماز را بخوانيم. خيلي ثواب دارد. 🔺گفت: به من هم ياد ميدهي؟ 📌به او ياد دادم و در کنارم مشغول نماز شد. اما ميدانستم او از چيزي ترسيده و نگران است. بعد از نماز صبح با هم از مسجد بيرون آمديم. گفتم: اگر مشکلي هست بگو، من مثل برادرت هستم. گفت: روبروي مسجد يک جوان هرزه منتظر من بود. او با تهديد ميخواست من را به خانه اش ببرد. حتي تا نيمه شب منتظرم مانده بود. 🔺من فرار کردم و پيش شما آمدم. 🟢🍃روز بعد يک برخورد جدي با آن جوان هرزه کردم وحسابي او را تهديد کردم. آن جوان هرزه ديگر سمت بچه هاي مسجد نيامد. اين نوجوان هم با ما رفيق و مسجدي شد. البته خيلي براي هدايت او وقت گذاشتم. 🔺خدا را شکر الان هم از جوانان مؤمن محل ماست. 🔻🔻🔻