📗کتاب «سکوت شکسته»
🌹براساس خاطرات حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۷علی ابن ابیطالب(علیه السلام) در دفاع مقدس
📝به قلم: سیدهادی سعادتمند 22 🔽
🌷🌷 ادامه قسمت بیست و دوم
⚪️این جا کاملا متفاوت بود با پادگانهای نظامی که تا آن زمان دیده بودم؛ بیشتر شبیه یک پایگاه نظامی بود؛ از پوشش گرفته تا فیزیک آدمهایی که آنجا بودند.
🌹طی فاصله یکی ـ دو ساعت، نیروهای یگانهای دیگر به ما اضافه شدند. ۱۳۰ نفر شدیم. فرمانده پادگان، یک سرهنگ بود که خودش را «انوشه» معرفی کرد و بعد «استوار رضایی» را که معاونش بود معرفی کرد. سپس شرح مختصری درباره برنامه دوره آموزش داد و گفت:«این جا یک پایگاه نظامیه. ما در منطقه جنگی قرار داریم و باید هر شب نگهبانی داشته باشید.»
در روزهای بعد با حدود چهل مربی آشنا شدیم که همه کلاه سبز بودند. هر کدام در زمینهای تخصص داشتند.
⚪️روز اول شروع دوره، حداقل دوازده کیلومتر دویدیم و روزهای بعد، میزان مسافت اضافه شد. دویدن همراه با نرمش و بدن سازی بعداز نماز صبح شروع میشد. هر چه زمان میگذشت، فشار برای بدن سازی بیشتر میشد. خیلی وقتها برنامه بدن سازی که بعد از نماز صبح شروع شده بود تا ساعت یازده ادامه داشت. نفس مان را میگرفتند تا برای خوردن صبحانه، آزاد بدهند.
🌹 روز سوم، نزدیک به نیمی از بچههایی که برای آموزش آمده بودند، حذف شدند. در مجموع، کمتر از هفتاد نفر برای ادامه دوره نگه داشته شدند. سرعت کار و شیوه آموزش آن چنان با ریتمی تند انجام میشد که سه ساعت خوابیدن متوالی در ۲۴ ساعت به یک آرزوی دست نیافتنی تبدیل شده بود.
⚪️به گروههای کوچک پنج نفره تقسیم میشدیم؛ هر مربی با گفتن داستانهایی از دوره آموزشی که گذرانده بود و تجربه مأموریتهایی که داشت، خودش را معرفی میکرد؛ یکی میگفت به فرانسه اعزام شده، یکی میگفت توسط مستشارهای کماندوی آمریکایی قبل از انقلاب آموزش دیده.
🌹 با شیوههای متنوع دفاع شخصی، مقاومت در مقابل عوامل طبیعی و غیر طبیعی آشنا میشدیم. آموزشها بر عملیات نفوذ متمرکز بود؛ هم تئوری داشت و هم عملی؛ جهتیابی با قطبنما و بدون قطبنما، شناخت انواع عوارض، نقشه خوانی، ترسیم کالک، ساخت ماکت و آشنایی با انواع سلاح، و توانایی استفاده بهینه از سلاح سنگین تا پرتاب نیزه.
⚪️ در بخش کار عملی، قرار شد در همان منطقه مهران، با گذشتن از موانع دشمن واقعی، مأموریت داشته باشیم؛ این که چقدر واقعیت داشت را نمیدانم.
🌹 اولین باری که قرار شد عملیات شناسایی و نفوذ انجام بدهیم، فرماندهی گروه شناسایی با یکی از مربی های کلاه سبز بود. گروه را برای انجام مأموریت، سازماندهی کرد. در این سازمان، من قاطرچی شدم. یک قاطر تحویلم دادند. از عنوان قاطرچی خوشم نمیآمد. من با فاصله از گروه، با قاطری که لوازم پشتیبانی بر روی آن بود، چند ساعتی راه رفتیم. باید با قاطر در پائین یک ارتفاع میماندم. مابقی گروه رفتند بالای ارتفاع.
⚪️ بیشتر از یک ساعت منتظر شدم. خبری از گروه نشد. قاطر را به بوتهای بستم و رفتم بالای ارتفاع؛ میخواستم ببینم چه کار میکنند. آنها را پیدا نکردم. برگشتم پائین، اما جای قاطر خالی بود. قاطر بوته را خورده و رفته بود.
🌹یکی از آموزشهایی که در این دوره دیده بودیم « رد زنی » بود یعنی از نشانهها برای پیداکردن رد پا استفاده میکردیم. قاطر به تنهایی نفوذ کرده و وارد منطقه دشمن شده بود با چه زحمتی پیداش کردم و با چه سختی برش گرداندم. من از داخل شیار به دنبال قاطر وارد منطقه دشمن شده بودم. گروه میخواست از مسیر دامنه ارتفاعات وارد منطقه دشمن شود. راه را پیدا کرده بودم و در حال برگشتن بودم که آن ها با دیدن من فکر میکردند دشمن آنان را دیده و دارد تعقیب شان میکند.
⚪️آنها برای برگشت باید خودشان را به روی ارتفاعات و بعد به پائین میرساندند. آنها به سمت پادگان میدویدند و من هم به دنبال شان. علاقهای نداشتند خیلی درباره عملیات ناموفق نفوذشان حرفی بزنند. از نشانیهایی که میدادند، متوجه شدم که من را با دشمن اشتباه گرفته و با دیدن من فرار کردند. من هم چیزی نگفتم.
🌷ادامه دارد....
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 روایت گری
🌹شهادت از نگاه امام خامنه ای حفظه الله
🌸ببینید بسیار زیبا
🌷#جهادتبیین
🌷#سلام_برشهیدان
#پای_کار_انقلاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#در_آرزوی_شهادت
#یازینب
🌹عکسی دیوانه کننده از سردار سلیمانی در ویرانه های سوریه!
⚪️بدون سلاح و محافظ در چند ده متری دشمنی سفاک و درنده!
🌹آن زمان که او در بیابان ها با جسم ناقص و مجروحش برای امنیت ما مردم ایران و شیعیان و انسان ها تلاش میکرد ما چکار می کردیم؟ ما کجا بودیم؟ ما به چه کاری مشغول بودیم...
زمانی که او مرگ را به سخره گرفته بود
📌داعشی های وطنی چکار می کردند؟ کجا بودند؟
🌹وقتی حاجی به خاطر ما دولا دولا میدوید زمین می خورد و زانوهایش زخمی میشد. وقتی سرما به استخوان هایش میزد
وقتی سوت خمپاره
می آمد و روی زمین میخوابید و سرش به زمین می خورد و محاسنش خاکی میشد
و سر من بر بالش نرم بود!
⚪️وقتی غم کودکان را می خورد
من در حال غصه خوردن برای چه بودم؟
🌹او هیچ گاه بر کسی منت نمیگذاشت
اصلا چیزی نمیگفت!
⚪️این اذیت میکند مرا
بغض گلویم را می فشارد
از این همه خدمت سلیمانی ها
📌و این همه خیانت، توسط داعشی های وطنی !
🥀فرازی از #وصیت نامه
🌹سردار شهید«حاج قاسم سلیمانی»
⚪️بدانید مهم نیست که دشمن چه نگاهی به شما دارد، دشمن به پیامبر شما چه نگاهی داشت و [دشمنان] چگونه با پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) و اولادش(علیهم السلام) عمل کردند،
📌چه اتهاماتی به او زدند،
چگونه با فرزندان مطهر او عمل کردند؟
⚪️ مذمت دشمنان و شماتت آن ها و فشار آن ها، شما را دچار تفرقه نکند.
🌷#روزشمار_عروجت
🌷#سردار_دلها
❤️یادت نرود هرگز از دل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀خبری در راه است!
🌹روحیه میخوای کلیپو ببین
🌷حاج حسین یکتا