🥀ستایش_خداوند
🌹امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
🌴 اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا تَأْخُذُ وَ تُعْطِي، وَ عَلَى مَا تُعَافِي وَ تَبْتَلِي، حَمْداً يَكُونُ أَرْضَى الْحَمْدِ لَكَ وَ أَحَبَّ الْحَمْدِ إِلَيْكَ وَ أَفْضَلَ الْحَمْدِ عِنْدَكَ، حَمْداً يَمْلَأُ مَا خَلَقْتَ وَ يَبْلُغُ مَا أَرَدْتَ، حَمْداً لَا يُحْجَبُ عَنْكَ وَ لَا يُقْصَرُ دُونَكَ، حَمْداً لَا يَنْقَطِعُ عَدَدُهُ وَ لَا يَفْنَى مَدَدُهُ.
⚪️ اى خداوند، سپاس باد تو را، چه آن گاه كه مى ستانى و چه آن گاه كه عطا مى فرمايى. يا آن گاه كه عافيت مى بخشى يا به بلا مبتلا مى سازى. ستايشى كه پسنديده ترين ستايش هاست و محبوب ترين آن ها و برترين آن هاست در نزد تو. ستايشى كه سراسر عالم وجود را پر كند و به آن پايه كه خواسته اى برسد. ستايشى كه از تو پوشيده نماند و در رسيدن به آستان جلال تو كوتاه نيايد. ستايشى كه شمار آن منقطع نگردد و افزون شدنش پايان نپذيرد.
🌷نهج_البلاغه خطبه_160🌷
📗کتاب «سکوت شکسته»
🌹براساس خاطرات حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۷علی ابن ابیطالب(علیه السلام) در دفاع مقدس
📝به قلم: سیدهادی سعادتمند 24 🔽
🌷🌷🌷🌷 ادامه قسمت بیست و چهارم
⚪️بعد شروع کردم شرح مفصلی دادم از آموزشهای تئوری و عملی که دیده بودم. چون آقای زینالدین گفته بود درباره آن درگیری حرفی جایی نباشد، چیزی نگفتم. خوب که گوش داد، آهنگ کلامش به یک باره تغییر کرد.
🌹پس از شهادتش فهمیدم که آن شب، زیر نور ملایم مهتاب، استادم نصیحت نمیکرد؛ داشت وصیت میکرد. گفت:
« پاک نژاد! آموزش و علم دو چیز رو همراه با خودش میاره یکیش خوبه، اما دومیش بیچارت میکنه و تمام عرق هایی رو که ریختی بیخاصیت میکنه. آموزش باعث میشه اعتماد به نفس پیدا کنی؛ این خیلی خوبه. اصلا می دونی تفاوت آدمهایی که میدونن و آدمهایی که نمیدونن چیه؟»
⚪️ فقط نگاهش میکردم. گفت:« هر دو گروه، درست یا غلط، کم یا زیاد، کار رو انجام میدن و هیچ فرقی در ظاهر با هم ندارن، اما اولی از کاری که میکنه لذت میبره و خسارت وارد نمیکنه، در حالی که دومی از کاری که میکنه لذت چندانی نمیبره و خسارت وارد میکنه.»
🌹مکثی کرد و گفت:« به مثالی که میزنم، خوب توجه کن. تصور کن یه منطقهای رو امشب میخوای برای شناسایی بری. روز قبل در روشنایی، ویژگیهای زمین رو شناسایی کردی و به وسیله کالک و نقشه با عوارض زمین آشنا شدی و میزان مسافت رو میدونی.»
⚪️ مثال قابل فهمی زد، اما در آن لحظه فقط میشنیدم.
🌹او گفت:« تو حالت دوم، منطقه رو بدون این که هیچ اطلاعاتی ازش داشته باشی، واردش میشی. در این حالت، در برخورد با یک بوته ساده، میترسی و زیر پات خالی میشه و باافتادن روی تیغ، کف دستها زخمی میشه.
تو حالت دوم، توی مسیر حرکت، یه کانال قرار داره. داخلش میافتی و آسیب میبینی، اما تو حالت اول، وقتی علم به این موانع داری، همون تبدیل میشه به فرصت. وقتی آگاهی نداری که چطور باهاش مواجه بشی، میشه تهدید. تو حالت اول که زمین رو میشناسی، وقتی شب وارد اون زمین میشی، همون بوتهای که توی حالت دوم تو را زخمی کرد، وقتی باهاش مواجه میشی، حال خوبی بهت میده. چون برات یک نشونه است که راه رو درست اومدی و همون کانال تبدیل میشه به یه جان پناه و اون جا استراحت میکنی.»
⚪️ گفت:« آره پاک نژاد! علم و آموزش باعث روشنی ذهن میشه و بدون علم و آموزش همیشه گیج و گم هستی. بدون علم و آموزش حتی اگر موفقیت هم به دست بیاری، چون بلد نیستی چطور حفظش کنی، بیخاصیت میشه.»
🌹 در آن لحظه فهم چندانی از آن حرف ها نداشتم، اما همه وجودم شده بود گوش برای شنیدن حرف های استادم. مکث کرد و سیگار دومش را روشن کرد. باز هم دور میدان چرخیدیم. شاید فهمیده بود که سردرگم شدم و داشت به من فرصت درک حرف هایی که زده بود را میداد.
⚪️ برگشت و نگاهم کرد. گفت:« من دعات میکنم. خودت هم از خدا بخواه که داشتههات باعث تکبرت نشه. همین آموزشی که رفتی، می تونه باعث تکبر بشه. کبر، حجابه و باعث میشه رابطهات با دوستانت قطع بشه و کسی باهات همکاری نکنه. یادت باشه، خوب جنگیدن، چندان فرقی با خوب زندگی کردن نداره، برای هر دوش لازمه کار جمعی رو خوب یاد بگیری. اگه نتونی خوب ارتباط برقرار کنی، هرچه توی آموزش عرق ریختی، بیخاصیت میشه.»
🌹وقتی از میدان فاصله گرفتیم، حال کسی رو داشت که میخواست همه آن چه را تجربه کرده، در یک فرصت محدود منتقل کند. ایستاد و به قلاویزان اشاره کرد که لشکر ۴۱ ثارالله روی آن با دشمن درگیر بود. از جایی که ایستاده بودیم هم آتش دشمن و هم آتش سلاحهای نیروهای لشکر ثارالله را میدیدیم. گفت:« بدون داشتن قلاویزان، مهران به هیچ درد ما نمیخوره؛ بلکه یک دام برای گرفتن تلفات از ماست. وقتی قلاویزان دست ما نباشه، دشمن هر وقت اراده کنه، مهران رو میگیره. تنها راه بدست آوردن قلاویزان، نفوذ از پشت ارتفاعاته.»
⚪️حرفش رو قطع کرد. بعد، انگار حرف مهمتری یادش آمده باشد، گفت:
🌹«طولانی شدن جنگ باعث شده دو طرف، تواناییهای یکدیگر رو بهتر بشناسیم. این که میگم رو به همه اطلاعاتی که توی آموزش یاد گرفتی و به دست آوردی، اضافه کن! دشمن رو باید غافلگیر کنیم.»
🌷ادامه دارد...
🥀 فرماندهان گردان #یازهرا..سلام الله علیها
🌹🌹يكي ديگر از خصوصيات مشترك بين شهيد تورجيزاده و شهيد مسلم خيزاب، ارادت و محبت هر دو شهيد به حضرت زهرا سلام الله علیها بود.
🌷شهيد تورجيزاده از فرط همين عشق و علاقه وصيت كرده بود روي سنگ مزارش كلمه يازهرا سلام الله علیها بنويسند. 🌷شهيد خيزاب هم به همرزمانش توصيه كرده بود بعد از شهادت براي او روضه حضرت زهرا یلام الله علیها را بخوانند.
🌹يكي از بچههاي لشكر 14 به نام جواد حيدر، روضه خانم را خيلي خوب ميخواند. شهيد خيزاب به همين واسطه علاقه زيادي به حيدر داشت و از او خواسته بود روضه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را برايش بخواند. با روحياتي كه از شهيد مسلم خيزاب سراغ داشتم، وقتي موضوع اعزام شان به سوريه پيش آمد، من در جمع بچههاي اعزامي گفتم اگر قرار باشد از جمع شما پنج نفر به شهادت برسد، يقين دارم يكي از آنها مسلم است. اين ها از همان بازماندگان دوران دفاع مقدس هستند كه تحت لواي رهبري امام خامنه ای حفظه الله برتريهايي هم نسبت به جوانان دوران دفاع مقدس دارند. شهيد خيزاب پيرو ولايت بود و لايق شهادت.
🌷#شهید محمد رضا تورجی زاده دفاع مقدس، فرمانده گردان حضرت زهراسلام الله علیها
درلشگر۱۴ امام حسین علیه السلام
🌷#شهید مسلم خیزاب مدافع حرم
فرمانده گردان حضرت زهرا سلام الله علیها درلشگر ۱۴امام حسین علیه السلام
🌷🌷هر دو #عاشق حضرت زهرا(سلام الله علیها)
🌷🌷هر دو پهلوهای شان ترکش خورد و مانند #حضرت_زهرا به آسمان پر کشیدند.
🌸 یازهرا سلام الله علیها 🌸
🌺الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌺