📚 خمس ارث
💠 سؤال: پدر فوت کردند و نمی دانم که ایشان سال خمسی داشته اند یا نه؛ آیا ارثی که از مرحوم پدر به ما رسیده، مشمول خمس می شود؟
✅ جواب: اگر نمی دانید که ایشان خمس بدهکار است یا اموالش متعلق خمس است، نسبت به خمس تکلیفی ندارید وگرنه باید بدهی خمسی او را مانند بقیه بدهی های پدر، از اصل مال او پرداخت کرده و سپس باقیمانده اموال را بین ورثه تقسیم کنید.
#احکام_خمس #احکام_ارث
🆔 @leader_ahkam
🌷شیعه دوست داشتنی
🌺عن الامام الصادق علیه السلام:
🌴《إِنَّا لَنُحِبُّ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ كَانَ عَاقِلًا فَهِماً فَقِيهاً حَلِيماً مُدَارِياً صَبُوراً صَدُوقاً وَفِيّا》
🌹من شیعهای را دوست دارم که:
🌷(۱) عاقل باشد.
🌸(۲) فهمیده باشد.
🌴(۳) فقیه و دانا به احکام باشد.
♥️(۴) حلیم و بردبار باشد.
🌿(۵) اهل مدارا با مردم باشد.
🌾(۶) صبور باشد.
🌷(۷) صدوق و راست گو باشد.
🌺(۸) وفادار باشد.
بحارالانوار، ج۶۶، ص۳۹۷
🌹داستان شهادت دردناک پاسدار شهید احمد وکیلی ناطق با نام مستعار سعید🌹 شهید احمد وکیلی که با پیروزی انقلاب نام مستعار سعید را برای خود انتخاب کرده بود، بچه شهر قم بود.
حضور در کردستان، ایمانی قوی و دلی چون شیر را می طلبید، در اردیبهشت سال 59 و در جریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. با لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت می کرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است.
بعد از مجروحیت و اسارت سعید، دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد:
حدود یك سال و چندی كه دردست کومله اسیر بودم همان اول اسارت كه به پایگاه منتقل شدم، گفتند هیچ اطمینانی در حفظ اینها نیست، به همین خاطر پاشنههای هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ كردند و برادران دیگر را هم نعل كوبیدند و با اراجیف و فحاشی بر این عملشان شادمانی می کردند. بعد از 18 روز قرار شد ما را به سبك دموكراتیك و آزادانه!! محاكمه و دادگاهی كنند.
روز دادگاه رسید، رئیس دادگاه، سرهنگ حقیقی را كه همان اوایل انقلاب فرار كرده بود شناختم و محاكمه بسیار سریع به انجام رسید. چون جرم محكومین مشخص بود - دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری آن و ندادن اطلاعات- و بالطبع حكم هم مشخص بود عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محكوم شدیم. حكم ما كه اعدام مان قسطی بود به صورت كشیدن ناخنها، بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن توسط كابل، نوشتن شمارهای انقلابی! توسط هویه برقی و آتش سیگار به سینه و پشت و تمامی اینها بی چون و چرا اجراء می شد. كه آثارش بخوبی در بدنم مشخص است.
مرسوم است به میمنت ازدواج نوجوانی، جلو پایش قربانی ذبح شود. این رسم را كومله نیز اجرا می كرد با این تفاوت كه قربانیها در اینجا جوانان اسیر ایرانی بودند. عروسی دختر یكی از سركردگان کومله بود پس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برایم قربانی كنید تا به خانه شوهر بروم، دستور داده شد قربانیها را بیاورند. ۱۶ نفر از مقاوم ترین بچههای سپاه و بسیج و ارتش و دو روحانی را كه همه جوان بودند، آوردند و تك تك از پشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پرپر می زدند و آنها شادی و هلهله می كردند.
بله، بزرگترین جرم همگی ما این بود كه می خواستیم دست اینان را از سر مردم مظلوم و مسلمان كُرد آن منطقه كوتاه کنیم. سعید وکیلی 75 روز زیر شكنجه بود، ابتدا به هر دو پایش نعل كوبیده و به همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری می بردند. پس از دادگاهی شدن محكوم به شكنجه مرگ شد بلكه اعتراف كند. اولین كاری كه كردند هر دو دستش را از بازو بریدند و چون وضع جسمانی خوبی نداشت، برای معالجه و درمان به بهداری خودشان بردند و این بهداری بردن و معالجه كردن هایشان به خاطر این بود كه مدت بیشتری بتوانند شكنجه كنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست. پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش را سوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شكنجه بود به این معنی كه مدتی می گذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شده و آن وقت همان پوستهای تازه را می کندند كه درد و سوزندگیاش بسیار بیش از قبل است و خونریزی شروع می شود و تازه آن وقت نوبت آب نمك است كه با همان جراحات داخل دیگ آب نمك میاندازند كه وصفش گذشت. تمام این مراحل را سعید وكیلی با استقامتی وصفناپذیر تحمل كرد و لب به سخن نگشود.
او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه می كرد. استقامت این جوان آن بیرحمها را بیشتر جری می كرد
او كه دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید كه خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگیام تنها برای تو باشد و بس.
خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محكوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز كردند و پس از آنكه با نمك مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همان جا مشهدش شد و با لبی ذاكر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان كه حتی از جسد بی جانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما كه هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند.درود بر شرف پاک این شهید و تمامی شهیدان
راوی: آقابالا رمضانی کتاب خاطرات دردناک,
🌹عکس شهیدان محمود، احمد، هادی وکیلی ناطق سه برادری که برای حفظ اسلام جانشان را نثار نمودند🌹
🌹وصیتنامه شهید احمد وکیلی ناطق🌹
بسمالله الرحمن الرحیم
این جانب احمد وکیلی ناطق فرزند حسین. پس از سلام و احوالپرسی خدمت پدر و مادر ارجمندم امیدوارم که مرا ببخشید, من به شما خیلی زحمت دادم و نمیتوانم زحمات شما را به جا آورم و پس از سلام حضور خواهر و برادران ارجمندم موفقیت شما را از درگاه متعال خداوند خواهان و خواستارم.
امیدوارم که ناراحت برای من نباشید, چون که من راه و هدف خود را انتخاب کردهام, که اگر خدا قبول کند آن راه را تا آخرین قطره خون خود ادامه خواهم داد و به هیچ فرد بیگانه و ضدانقلابی تا اندازه توانم اجازه نخواهم داد که حتی به یک وجب از خاک ما تجاوز کنند. به پدر و مادر ارجمندم میگویم, به بچهها بگویید که راه حسین (ع) و راه حق را ادامه دهند و فقط گوش به فرمان امام خمینی باشند. سر شما را بیش از این درد نمیآورم و از شما پدر و مادر خوبم و خواهر و برادرانم خداحافظی میکنم, امیدوارم مرا ببخشید.
والسلام علی من اتبع الهدی
احمد وکیلی –
محل نگارش, باختران, دو روز قبل از درگیری
🌹روحانیت در خط مقدم جهاد و شهادت🌹 حجت الاسلام و المسلمین حسینعلی وکیلی ناطق پدر سه شهید و یک جانباز به شرح زیر است:
یک) احمد وکیلی ناطق، در کردستان، سال ۱۳۵۹.
دو) محمود وکیلی ناطق، در جزیره مجنون، سال ۱۳۶۳.
سه) هادی وکیلی ناطق، در شلمچه، سال ۱۳۶۵.
چهار) مهدی وکیلی ناطق، جانباز.