🔳داستانهایی از دفاع مقدس
🌷🍃تک تيرانداز را صدا زدم؛
گفتم:
«اوناهاش،
اونجاست،
🔺بزنش!»
🟢🍃اسلحهاش را برداشت،
نشانه گرفت،
نفسش را حبس كرد،
🔺ولی ناگهان اسلحهاش را پايين آورد!
🔻گفتم:
⁉️«چرا نزدی؟»
🔻گفت:
⚪️🍃《داشت آب میخورد.
👆📷 #تک_تیرانداز
#جاده فاو - ام القصر
#اسفند ماه 1364
#تک تیرانداز گردان
https://eitaa.com/khoban72