💫🌹#شهید عباس امانی
💫🌷(آمل) #شهادت: ۲۵ #شهریور ۱۳۶۵_جزیره مینو __فرزند آخر #خانواده بود.
سر کوره کار میکرد. هفده #سالگی رفت #جبهه.#نوزده سالگی هم #بشهادت رسید.
🔻تو وصیتنامه ش نوشت:
.
💫🟢 خدایا مرا بسوزان؛ همراه سوختن گناهان من را هم بسوزان. خدایا چه بگویم که از بار گناهانم باخبری و میدانی در خلوت چقدر معصیت کردم. خدایا توبه کردم...قبول دارم عهد شکنم، قبول دارم بنده عاصی و گنه کارم،
💫⚪️خدایا دستم به دامان توست ، اول پاکم کن و بعد خاکم کن.خدایا در جوانی آمدم و در جوانی خودم را به تو سپردم...خدایا مرا ببخش که محتاج عفو و بخشش تو هستم.
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
https://eitaa.com/khoban72
🔺آن روز نمی دانم چقدر طول کشید که از فسا به روستای#جلیان آمدیم ما که آنچنان گرم صحبت بودیم که زمان هم از دستمان در رفته بود.
🌸🍃پس از مراجعت به روستا سفره ی مختصری در عصر آن روز پهن شد و جشن ساده و کوچکی با حضور گرم و پر شور خانواده های دو طرف برگزار کردیم و آن روز با شکوه و خرم هم گذشت و چند روزی در همین حال و هوا با هم زندگی#نامزدی را شروع کردیم.
🥀🤍 یک روز به منزل ما آمدند و عنوان کردند که من می خواهم به#جبهه بروم. تعجب کردم و به ایشان گفتم آقا مرتضی ما تازه با هم وصلت کرده ایم مدتی بمانید بعد می خواهید بروید آن وقت حرفی ندارم .
🌷🍃آقا مرتضی رو به من کرد و با همان چهره خندان همیشگی گفت: خودت می دانی که جبهه بیشتر به من نیاز دارد تا اینجا من یادم نمی آید جز همان صحبت اولیه حرفی پیرامون این موضوع به ایشان زده باشم بالاخره او هم بار سفر خود را بست و عازم جبهه شد و ما را برای اولین بار در تنهائیهای مادی زندگی قرار داد و راستش را بخواهید من آن انسان قبلی نبودم که نسبت به رفتن ایشان به ماموریت حساس نباشم او دیگر جزء من بود و من هم جزئی از او...
⬅️ ادامه دارد...