🌷 شهیدانه🌷
🌷🍃#شهدا_حواسشان_هست!
🌸🍃یکی ازدوستانم برایم نقل کرد؛ مدتی بود ازدواج کرده بودم، همسرم خوابی عجیب دید، او میگوید خواب دیدم در گلزار شهداء شیراز شما را گم کرده ام. پس از جستجو بسیار خسته و نگران بودم که شخصی نزد من آمد و علت نگرانیم را جویا شد. گفتم شوهرم را گم کرده ام و هرچه میگردم پیدایش نمیکنم. او گفت نگران نباش من میدانم او کجاست و مرا راهنمایی کرد و گفت
🔺به شوهرت سلام برسان و بگو بیمعرفت، مدتی است سراغی از ما نمیگیری!
🌹🍃وقتی همسرم خوابش را برایم تعریف کرد من که طی ۲ سال گذشته دائم به گلزار شهداء و سر قبر شهید موسوی میرفتم فوراً متوجه شدم مدتی است از رفتن به گلزار شهداء غافل شدهام. بلافاصله در اولین پنجشنبه به اتفاق همسرم به گلزار شهداء سر مزار شهید موسوی رفتیم. همسرم به محض دیدن عکس شهید با تعجب گفت
این همان شخصی است که در خواب دیدم و برایت پیغام داد.
🌷🍃خاطره ای بیاد شهید معزز سیدکوچک موسوی
🌷🍃#راوی: برادرحسن جنگی ذاکراهل بیت علیهم السلام
#شهیدانه
https://eitaa.com/khoban72
✾🌷 شهیدانه 🌷✾
⁉️مراقب_دستت_هستی...؟!
🌹🍃یک روز در فرودگاه، شهید حاج احمد کاظمی را دیدم. ایشان بعد از احوالپرسی از من پرسیدند: حاج مرتضی دستت چطور است؟ مواظبش هستی؟ گفتم: بله یک دست مصنوعی گذاشتهام که به عصبهای قطع شده دستم آسیبی نرسد
🔺و زیاد درد نکند.
🟢🍃حاج احمد گفتند: خدا پدرت را بیامرزد این را نمیگويم. میگويم مواظبش هستی که با ماشینی، درجهاى، پست و مقامی تعویضش نکنی؟ سرم را به پایین انداختم
🔺و سکوت کردم.
⚪️🍃ایشان ادامه دادند: اگر یک سکه بهار آزادی در جیبت باشد و هنگام رانندگی یک مرتبه به یادت بیفتد سریعاً دستت را از فرمان برنمیداری و روی جیبت نمیگذارى که ببینی سکه سر جایش هست یا نه؟!! آیا این دستی که در راه خدا دادهای ارزشش به اندازه یک سکه نیست که هر شب ببینی دستت را داری، دستت چطور است؟ سر جایش هست یا با چیزی عوضش کردهای؟
🔺پس مواظب باش با چیزی عوضش نکنی.
🌷🍃خاطره ای به یاد سردار شهید فرمانده
🔺شهید حاج احمد کاظمی رضوان الله علیه
🔻#راوى: آزاده سرافراز و جانباز قطع دست
🌷🍃 حاج مرتضی حاج باقری
https://eitaa.com/khoban72
⚫️🍃گاهی اوقات پیش میآمد که در کمربندی کوه که پایگاه ما بود، کوملهها شروع به تیراندازی میکردند و زیر بار شلیک آنها نمیتوانستیم حرکتی بکنیم، اما نمیگذاشتیم پیشروی کنند، البته بیشتر این حملات برای خستهکردن ما و برخی اوقات هم برای این بود که میدانستند ما نیروهای پشتیبانی از مهمات هستیم و میتوانند با از بین بردن ما به مهمات دست پیدا کنند. گاهی سولههایی زیرِ زمین پیدا میکردیم که به بعثیها و نیروهای کومله تعلق داشت. این سولهها بسیار مرتب بود و تختخوابهایی برای استراحت آنها وجود داشت. شاید برای شما باورکردنی نباشد در این سولهها نهتنها کنسرو، آذوقه، زاغه مهمات و.... پیدا میشد بلکه حتی وسایل بازی و سرگرمی
🔺وجود داشت.
🌷🍃#راوی: رزمنده دلاور حسین ظریف
🔺از نیروهای آتشبار ۸۹۷ پدافند هوایی دوران دفاع مقدس
https://eitaa.com/khoban72
🔳#قرعهکشی_برای_رفتن_به_قربانگاه_کومله!!
🌷🍃وقتی به سقز رسیدیم، صدای خواندن دعای کمیل ما را به سمت خود کشید. کسی که دعا میخواند، در بین دعا خاطرهای از آن منطقه تعریف کرد و گفت:
⭕️«کومولهها ده نفر از سربازهای ارتش را اسیر کردند و گفتند: ما به شرطی گروگانها را پس میدهیم که یک پاسدار به ما بدهید. یکی از برادران سپاه داوطلب شد و گفت: من حاضرم بروم. برادران دیگر اعتراض کردند و گفتند: ما هم میخواهیم برویم. قرعهکشی شدو قرعه به نام همان داوطلب اولی درآمد.
🔺او رفت و ما....
📌و ما با دوربین نگاه میکردیم. کوموله ها آن پاسدار را گرفتند و به غیر از یک سرباز، نه اسیر را آزاد کردند. با چشمانمان دیدیم که اول لباس فرم آن سپاهی را سالم درآوردند و بعد مثل وحشیها با چاقو بر سر او ریختند و هر کدام تکهای از بدنش را کندند.
💢هر کسی این منظره را با دوربین نگاه میکرد، حالش بد میشد. بعد کومولهها بدن تکهتکه شده را داخل پلاستیک گذاشتند و لباس سپاه را رویش قرار دادند و به آن سرباز گفتند:
🔺این هم پاسدار شما، حالا برو.»
🌷🍃#راوی: جانباز سرافراز سعید بلوری از رزمنده گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
📗کتاب "روزهای جنگی سعید"
❌❌ امنیت اتفاقی نبوده و نیست!!
https://eitaa.com/khoban72