🌷🍃 «اعجوبهی ریش خرمایی»
🌹🍃 فرماندهی قرارگاه نجف پرسید:
🔺«جوان ریش خرمایی کیه؟»
⚪️🍃 گفتیم:
🔺«مسئول اطلاعات و عملیات،
🔺یه اعجوبهایه توی کار اطلاعات.»
🌷🍃 و از او خواستم گزارش آخر رو بده.
🔺 مقابل نقشه ایستاد
🔺و انگشت روی جادهی زرباطیه به بدره گذاشت.
🟢🍃 و مفصل گفت که
🔺"فرماندهی تیپ عراقی کی میاد و کی میره و حتی اینکه تا کجا اونو با سواری میآرن
🔺و بقیهی مسیر رو تا خط با جیپ و نفربر فرماندهی".
🌹🍃 فرماندهی قرارگاه باورش نمیشد، که علی و بچههاش ظرف یک ماه،
🔺خطوط سه و چهار عراق را هم شناسایی کرده باشند!
🌷#شهید_علی_چیت_سازیان🌷
✍️ راوی: سردار شهید مدافعحرم
حاج حسین همدانی رضوان الله علیه
https://eitaa.com/khoban72
🌷روایت شهید چیت سازیان از آلبوم عکس شهدا🌷
🌸🍃 همسر سردار شهید علی چیت سازیان می گوید : صورتش سرخ شده بود و اشک توی چشمهایش برق میزد. آلبوم را گرفتم و خواستم آنرا کنار بگذارم.
🌹🍃 آلبوم را از دستم کشید و گفت: «گُلم! ولش کن؛ این آلبوم تمام زندگی منه؛ انگیزه ماندن و جنگیدن منه.»
🔺گفتم: «خودت رو اذیت میکنی.»
🟢🍃 اشکهایش دانه دانه می چکید روی گونه هایش و گفت: «فرشته؛! اینا همه عاشق آقا ابا عبدالله (علیه السلام) بودن. بخاطر آقا خیلی عرق ریختن؛ خیلی زخمی شدن؛ خیلی بیخوابی کشیدن؛ خیلی تشنگی و گرسنگی کشیدن؛ خیلی زیر آفتاب سوختن؛ اما یه بار نگفتن خسته شدیم؛ تشنه ایم؛ خوابمان میآد.
⚪️🍃 به این عکسها نگاه میکنم تا اگه خسته شدم، یادم نره شهید قراگوزلو شبها به جای خواب و استراحت، نماز شب و زیارت عاشورا میخواند و های های گریه میکرد.
🔴🍃 به اینا نگاه میکنم تا اگه یه وقت آرزو کردم کاش منم خانه و زندگی داشتم، یادم بیاد مصیّب میگفت: 'زیاد آرزو نکنین؛ چون مرگ به آرزوهای شما میخنده.'
🌹🍃 یادم باشه امروز زمان آرزو نیست زمان حرف نیست؛ باید عمل کنیم. هر کسی سَری داره باید هدیه بده؛ دست داره باید بده؛ اگه پیره و نمیتونه بیاد جبهه، باید از جبهه پشتیبانی کنه.»
🌷🍃 میدانستم خسته و غصه دار است. به قول خودش از اول جنگ، یک گردان از دوستانش شهید شده بودند. کنارش نشستم و باهم به عکسهای شهدا نگاه کردیم. او بدون رودربایستی از من، اشک می ریخت و من از گریه او بغض میکردم و میگریستم.
📗 برگرفته از کتاب « گلستان یازدهم»
🌸🍃به قلم بهناز ضرابی زاده / نشر سوره مهر
🌷#شهید_علی_چیت_سازیان🌷
https://eitaa.com/khoban72