@qomirib Shanbeye aram 9.mp3
زمان:
حجم:
6.24M
📚#کتاب_صوتی 🎧
🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
📗کتاب#شنبه_آرام
🕊🌹#شهید_محسن_فخریزاده
✍️ نویسنده: محمدمهدی بهداروند
🥀🤍انتشارات حماسه یاران
9️⃣#قسمت_نهم
📝 کتاب شنبه آرام، روایت زندگی دانشمند شهید محسن فخریزاده از کلام همسر او است.
✍🏼یکی از پنج شخصیت ایرانی که نامش در فهرست قدرتمندترین افراد جهان در فهرست ۵۰۰نفره نشریه های خارجی ذکر میشود.
🔰نام او تحت عنوان دانشمند ارشد وزارت دفاع و رئیس مرکز تحقیقات فیزیک (PHRC)در سال ۲۰۰۷ در فهرست تحریم شدگان ایران توسط شورای امنیت سازمان ملل قرار میگیرد.
🔰وشهید مظلومی که #صهیونیسم ۲۰سال به دنبال ترور ایشان بود.
⬅️ در این قسمت میشنویم:
🌷امنیت
🌷ماموریت
🌷تبلیغات سپاه
🌷دانشگاه اراک
🌷شهریور۱۳۶۳
🌷تولد حامد
🌷مرد مومن
🌷بی تابی
🌷نجوا
🌷قرار
#شهید_نخبه_هسته_ای
خار و میخك - قسمت ۹.mp3
زمان:
حجم:
7.3M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
📗#کتاب_خار_و_میخک
✍️نویسنده:#شهید_یحیی_السنوار
8️⃣#قسمت_نهم
💫🌹پیروزی در الکرامه
🥀🤍پیروزیهای اولیه امیدوارکننده بودند، اما شرایط کمکم تغییر کرد...
⬅️ در این قسمت میشنویم:
🔘اردن
🔘ام احمد
🔘اتحاد عربی
🔘فدائیان مسلح
🔘یگان ۱۰۱
🔘اهل روستا
🔘اهل شهر
🔘جمعه بعد از ظهر
🔘عید غفران
🔘مصر
🔘صحرای سینا
🔘منع رفت و آمد
🔘ارتش آزادیبخش
یادت باشد قسمت نهم.m4a
حجم:
11.53M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
👂«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
📗#کتاب_یادت_باشد
🕊🌹#خاطرات_شهید_مدافع_حرم_حمید_سیاهکالی_مرادی
✍️نویسنده: محمد رسول ملاحسنی
🎙راوی: جمعی از بازیگران نمایشی
9️⃣#قسمت_نهم
🕊🌹#یادت_باشد…" اثری است پیرامون زندگی "شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی" که "محمدرسول ملاحسنی" آن را به روایت همسر شهید به رشته ی تحریر درآورده است.
🥀🤍محمدرسول ملاحسنی با قلم جذاب خود توانسته روایت فرزانه درباره نحوه آشنایی، ازدواج، دوسال زندگی مشترک و در نهایت شهادت همسرش را به خوبی بنویسد.
🕊🌹اگر دوست دارید از زاویه دیدی جدید با زندگی یک شهید مدافع حرم و همسرش آشنا شوید و از علاقه مندان به ادبیات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی هستید، شنیدن این کتاب به شما توصیه میشود.
⬅️ در این قسمت میشنویم:
🌷دوران نامزدی
🌸دانشگاه
🌷آزمایش ژنتیک
🌸عقد
🌷لباس دامادی
🕊🌷 #زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی
📚پیشانی و بوسه (جلد ۶، شمع صراط)
📘#نیمه_پنهان_ماه
✍️ به روایت همسر شهید
9️⃣ #قسمت_نهم
🕊🌷... ساک و لباسش را به من داد تا آنها را بشویم وقتی درب آن را باز کردم دیدم یک دست لباس عراقی است. رو به آقا مرتضی کردم و با یک لحن تند گفتم: چرا این لباس های عراقی را به تن می کنی؟ ببین تا به حال دو مرتبه مجروح شده ای در حالی که هر دو بار این لباس به تن داشتی آقا مرتضی این لباسا نجس است خواهش می کنم دیگر این را نپوشید من دیگر طاقت ندارم آن را بشویم. الان پاره اش می کنم.
🥀🤍هر چه کردم که آن لباس را پاره کنم جلویم را گرفت و به من گفت: من با این لباس در جبهه خیلی موثرتر هستم از شما می خواهم که روی این تصمیمتان تجدید نظر کنید دیگر طاقت نیاوردم که روی حرف خودم بایستم, لذا لباس را برداشتم و داخل تشت آب انداختم تا مقداری خیس بخورد.
🕊🌷پس از گذشت ساعتی مشغول شستن آن البسه پر از خون شدم. آقا مرتضی به نزد من آمد پهلویم نشست و همان طور که مشغول شستن آنها بودم, عکسی آورد و به من نشان داد که در آن سوار یک جیپ بود که بقول خودش از عراقی ها به غنیمت گرفته بود
🥀🤍ادامه صحبتش این بود که من با همین لباس چندین بار به داخل عراقی ها رفته ام و با آنها نان و ماست خورده ام و مرا نشناخته اند. این جیپ هم که می بینی با بچه ها سوار آن می شویم و در منطقه گشت می زنیم مال عراقی هاست پس از اینکه لباس ها را شستم آقا مرتضی نگاهی به آنها انداخت و پس از کمی تامل رایش برگشت که دیگر آنها را نبپوشد چرا که اکثر جاهایش سوراخ شده بود آن لباس را به برادرش داد تا در کار بنایی آن را بپوشد.
🔻🔻🔻