#لاله_های_زینبی🕊🥀
🌸آخرین باری که مهدی به من زنگ زد
گفت: «مادرم ٬مولای من ٬ سرور من خیلی
دعایم کن...» همیشه با این الفاظ
صدایم میکرد.
🌹من گفتم خدا نگهدارت باشد و با
این جمله آخرین مکالمه ام با مهدی تمام شد.
🌼بعد من به برادرش زنگ زده بود و گفته
بود: «خیلی هوای مامان و بابا رو داشته باش.
هر وقت هم کارت گیر افتاد بیا قطعه ۲۶
خودم حلش میکنم...»
🌺روز قبل شهادتش به داداشش زنگ زد و
گفت: سال خمسیم رسیده، برو قم و خمسم
را بده . ۳۰۰ تومان هم به نانوایی لواشی
بدهکارم لطفا آن را هم بده.
🥀 به دایی اش پیامک داده بود که:
« سلام، من ماموریت هستم. وصیتنامه ام
دست شماست. اگه اتفاقی برایم افتاد یک
دستمال اشک و مقداری تربت و مهر کربلا
لای قرآن روی طاقچه، در قبر در
پهلویم بگذارید. حلال کنید. یا علی مدد .»
.
✍به نقل از:مادر شهید
#شهید_مهدی_عزیزی
هدیه به روح مطهر شهید والا مقام صلوات
💚الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💙
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#لاله_های_زینبی🕊🥀
🌸آخرین باری که مهدی به من زنگ زد
گفت: «مادرم ٬مولای من ٬ سرور من خیلی
دعایم کن...» همیشه با این الفاظ
صدایم میکرد.
🌹من گفتم خدا نگهدارت باشد و با
این جمله آخرین مکالمه ام با مهدی تمام شد.
🌼بعد من به برادرش زنگ زده بود و گفته
بود: «خیلی هوای مامان و بابا رو داشته باش.
هر وقت هم کارت گیر افتاد بیا قطعه ۲۶
خودم حلش میکنم...»
🌺روز قبل شهادتش به داداشش زنگ زد و
گفت: سال خمسیم رسیده، برو قم و خمسم
را بده . ۳۰۰ تومان هم به نانوایی لواشی
بدهکارم لطفا آن را هم بده.
🥀 به دایی اش پیامک داده بود که:
« سلام، من ماموریت هستم. وصیتنامه ام
دست شماست. اگه اتفاقی برایم افتاد یک
دستمال اشک و مقداری تربت و مهر کربلا
لای قرآن روی طاقچه، در قبر در
پهلویم بگذارید. حلال کنید. یا علی مدد .»
.
✍به نقل از:مادر شهید
#شهید_مهدی_عزیزی
هدیه به روح مطهر شهید والا مقام صلوات
💚الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💙
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#لاله_های_زینبی🕊🥀
🌸آخرین باری که مهدی به من زنگ زد
گفت: «مادرم ٬مولای من ٬ سرور من خیلی
دعایم کن...» همیشه با این الفاظ
صدایم میکرد.
🌹من گفتم خدا نگهدارت باشد و با
این جمله آخرین مکالمه ام با مهدی تمام شد.
🌼بعد من به برادرش زنگ زده بود و گفته
بود: «خیلی هوای مامان و بابا رو داشته باش.
هر وقت هم کارت گیر افتاد بیا قطعه ۲۶
خودم حلش میکنم...»
🌺روز قبل شهادتش به داداشش زنگ زد و
گفت: سال خمسیم رسیده، برو قم و خمسم
را بده . ۳۰۰ تومان هم به نانوایی لواشی
بدهکارم لطفا آن را هم بده.
🥀 به دایی اش پیامک داده بود که:
« سلام، من ماموریت هستم. وصیتنامه ام
دست شماست. اگه اتفاقی برایم افتاد یک
دستمال اشک و مقداری تربت و مهر کربلا
لای قرآن روی طاقچه، در قبر در
پهلویم بگذارید. حلال کنید. یا علی مدد .»
.
✍به نقل از:مادر شهید
#شهید_مهدی_عزیزی
هدیه به روح مطهر شهید والا مقام صلوات
💚الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💙
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#لاله_های_زینبی🕊🥀
🌸آخرین باری که مهدی به من زنگ زد
گفت: «مادرم ٬مولای من ٬ سرور من خیلی
دعایم کن...» همیشه با این الفاظ
صدایم میکرد.
🌹من گفتم خدا نگهدارت باشد و با
این جمله آخرین مکالمه ام با مهدی تمام شد.
🌼بعد من به برادرش زنگ زده بود و گفته
بود: «خیلی هوای مامان و بابا رو داشته باش.
هر وقت هم کارت گیر افتاد بیا قطعه ۲۶
خودم حلش میکنم...»
🌺روز قبل شهادتش به داداشش زنگ زد و
گفت: سال خمسیم رسیده، برو قم و خمسم
را بده . ۳۰۰ تومان هم به نانوایی لواشی
بدهکارم لطفا آن را هم بده.
🥀 به دایی اش پیامک داده بود که:
« سلام، من ماموریت هستم. وصیتنامه ام
دست شماست. اگه اتفاقی برایم افتاد یک
دستمال اشک و مقداری تربت و مهر کربلا
لای قرآن روی طاقچه، در قبر در
پهلویم بگذارید. حلال کنید. یا علی مدد .»
.
✍به نقل از:مادر شهید
#شهید_مهدی_عزیزی
هدیه به روح مطهر شهید والا مقام صلوات
💚الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💙
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•