✨﷽✨
#پندانه
✅بپرهيز از ظلم به كسی كه ياوری جز خدا ندارد
✍زمانی كه ازدواج كردم، كادوی ازدواجم تابلويی بود كه پدر با دست خود به عربی و با اين مضمون نوشته بودند:
بپرهيز از ظلم به كسی كه ياوری جز خدا ندارد.
اين جملهای است كه اباعبدالله(علیهالسلام) در لحظه آخر زندگی بر لب آوردند.
یکی از علما وقتی اين تابلو را ديدند، گفتند: اين را حاجآقا بهخاطر همسرشان نوشتهاند كه هميشه در ذهنشان باشد، چون يک زن در منزل شوهر، همه داشتهاش را میآورد و بايد بدانيم جز خدا پناهی ندارد و نبايد به اين زن بگوييم بالای چشمت ابروست وگرنه مستقيم وارد جنگ با خدا شدهايم.
خداوند در هيچچيزی شتاب نمیكند مگر ياری به مظلومان.
👤 استاد فاطمینیا
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#پندانه
✅از چشم خدا افتادهایم یا خیر؟
✍یکی از علما میگفت اگر میخواهی ببینی از چشم خدا افتادهای یا نه، یک راه بیشتر ندارد...
هروقت دیدی گناه میکنی و بعد غصه میخوری، بدان که از چشم خدا نیفتادهای.
اما اگر گناه میکنی و میگویی: مهم نیست؛ بترس که خط دورت کشیده شده باشد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
🔴 گوزنی که به شاخهایش مغرور شد
✍گوزنی بر لب آب چشمهای رفت تا آب بنوشد.عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد، غمگین شد اما شاخهای بلند و قشنگش را که دید، شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخهایش به شاخه درخت گیر کرد و نتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند، سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ، پاهایم که از آنها ناخشنود بودم، نجاتم دادند اما شاخهایم که به زیبایی آنها میبالیدم، گرفتارم کردند.
چه بسا چیزهایی که از آنها ناشکر و گلهمندیم پله صعودمان باشند و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم، مایه سقوطمان باشند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
🌼دنیایی که جز انسان قضاوتش نمیکند
✍هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست.
هیچ گرگی، گرگ دیگر را بهخاطر اندیشهاش نمیکشد.
هیچ کلاغی به طاووس، رشک نمیبرد.
و قناری میداند قارقار هم شنیدن دارد.
هیچ موشی به فیل بهخاطر بزرگیاش حسادت نمیکند.
و زنبور میداند که گل، مال پروانه هم هست.
رودخانه به قورباغه هم اجازه خواندن میدهد.
کوه از مرگ نمیترسد و هیچ سنگی به سفر فکر نمیکند.
زمین میچرخد تا آفتاب بهسمت دیگری هم بتابد و خاک در رویاندن، زشت و زیبا نمیکند.
هیچ موجودی در زمین، بیشتر از انسان همنوعانش را قضاوت نمیکند و همنوعانش را به خاک و خون نمیکشد!
ای انسان!
دنیا، فقط برای تو نيست...
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
🔴 بیصبری و شِکوه تو را از محبوبت دور میکند
✍عارف بزرگ و صاحبدلی بود که وقتی نماز میخواند در نماز کاملا خشکش میزد. اصلا تکانی نمیخورد و چون مردهای بیش نبود.
روزی شاگردش از او علت را جویا شد.
عارف گفت:
زمانی در خانه دو گربه داشتیم که یکی همیشه سیر بود و دیگری همیشه گرسنه و برای تکهای استخوان همیشه ناله میکرد.
چشم گذاشتم دیدم گربۀ سیر ساعتها بدون حرکت و در تمنای موشی در جلوی درب خانۀ موش صبر میکند و بههیچوجه تکانی نمیخورد و ساعتها امیدوار به بیرون آمدن آن موش، بست مینشیند.
من نیز از آن پس یاد گرفتم برای رسیدن به وصال محبوب، باید رنج تن و بدن بکشم. ساعتها در برابر او تکانی نخورم و در مقابل او شِکوه و شکایتی نکنم و صبر از دست ندهم، تا شاید وصال محبوب را توفیق شکار پیدا کنم.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔅 #پندانه
✍ همیشه بهانهای برای شکرگزاری هست
🔹حاجاکبر استادکار پدرم در جوانی بود. مردی بسیار مؤمن و صاحب سخاوت که زمین خانهای که ساکن آن هستیم هدیه او به پدرم بود.
🔸اکنون حاجاکبر در پیری بر اثر بیماری دیابت دچار نابینایی شده است.
🔹عید نوروز برای عید دیدنی به زیارت او میرویم. در را که میزنیم دقایقی طول میکشد تا حاجاکبر دم در بیاید و در را بر روی ما باز کند.
🔸پدرم با دیدن چشمهای نابیناشده اربابش در سکوت اشک میریزد.
🔹ارباب متوجه میشود و میگوید:
هرگز بر من اشک مریز، من خدا را شاکرم که در اواخر عمرم بینایی خود را از دست دادهام و چه منتی بر من نهاد که من اکنون چهره فرزندانم را به یاد دارم.
🔸من رنگها را میشناسم. امروز نعمت خدا را فهمیدهام که نابینایان مادرزادی چه میکشند؟
🔹آری! انسان بخواهد شاکر باشد همیشه برای شکر خویش بهانهای دارد.
━━━━⪻✿⪼━━━
@khoban_ir
✨﷽✨
#پندانه
✍ به خدا تکیه کن
🔹مردی در میانسالی روی به پسر خود کرد و گفت:
پسرم! حسرتی در دل دارم و ترسی از آینده!
🔸پسر پرسید:
آن چیست؟
🔹پدر گفت:
ترس دارم آیا وقتی من به سن پیری رسیدم تو نیز مرا مراقب خواهی بود؟
🔸پسر سکوت کرد.
🔹مادر در این هنگام روی به پدر کرد و گفت:
تو را چه سِزد به عمر پسر خود چنین امیدوار شوی؟
🔸به کسی تکیه کن که یقین داری هرگز نخواهد مُرد و اگر تو پیر و ناتوان شوی در او پیری و ناتوانی برای مراقبت از تو راهی ندارد.
━━━━⪻✿⪼━━━
💕join ➣ @khoban_ir
#پندانه
✍ به خدا تکیه کن
🔹مردی در میانسالی روی به پسر خود کرد و گفت:
پسرم! حسرتی در دل دارم و ترسی از آینده!
🔸پسر پرسید:
آن چیست؟
🔹پدر گفت:
ترس دارم آیا وقتی من به سن پیری رسیدم تو نیز مرا مراقب خواهی بود؟
🔸پسر سکوت کرد.
🔹مادر در این هنگام روی به پدر کرد و گفت:
تو را چه سِزد به عمر پسر خود چنین امیدوار شوی؟
🔸به کسی تکیه کن که یقین داری هرگز نخواهد مُرد و اگر تو پیر و ناتوان شوی در او پیری و ناتوانی برای مراقبت از تو راهی ندارد.
@Gizmiz00
━━━━⪻✿⪼━━━
⚜ ذکر صالحین ⚜
🔅 #پندانه
🔸 همیشه بهانهای برای شکرگزاری هست
🔹حاجاکبر استادکار پدرم در جوانی بود. مردی بسیار مؤمن و صاحب سخاوت که زمین خانهای که ساکن آن هستیم هدیه او به پدرم بود.
🔸اکنون حاجاکبر در پیری بر اثر بیماری دیابت دچار نابینایی شده است.
🔹عید نوروز برای عید دیدنی به زیارت او میرویم. در را که میزنیم دقایقی طول میکشد تا حاجاکبر دم در بیاید و در را بر روی ما باز کند.
🔸پدرم با دیدن چشمهای نابیناشده اربابش در سکوت اشک میریزد.
🔹ارباب متوجه میشود و میگوید:
هرگز بر من اشک مریز، من خدا را شاکرم که در اواخر عمرم بینایی خود را از دست دادهام و چه منتی بر من نهاد که من اکنون چهره فرزندانم را به یاد دارم.
🔸من رنگها را میشناسم. امروز نعمت خدا را فهمیدهام که نابینایان مادرزادی چه میکشند؟
🔹آری! انسان بخواهد شاکر باشد همیشه برای شکر خویش بهانهای دارد.
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
@khoban_ir
✨﷽✨
#پندانه
✍ چه اهمیتی دارد که بدنمان کجا خاک شود
🔹عارفی را گفتند:
بدن ما به چه مانَد؟
🔸گفت:
باید بدن ما شبیه به یک بیل باشد که تا 40سالگی دنیای خود و فرزندان خود میسازد و بعد از آن، دنیای خود در سرای دیگر را (با کار نیک) میسازد.
🔹گفتند:
آیا از مرگ نمیهراسی؟
🔸گفت:
اگر بنای خود را در سرای دیگر ساخته باشم، دیگر بیل (بدنم) مرا چه کاری آید؟! چون هیچکس بعد از ساختن خانهاش بیل را داخل اتاق نمیگذارد و نیازی به بیل ندارد.
🔹اگر خانۀ خود در سرای دیگر با بیل وجودم در دنیا ساخته باشم از اینکه این بیل (تن) را کجا بیندازند (خاک سپارند) مرا ملالی نیست.
#منبرهای کوتاه و جذاب #داستان های مذهبی #خاطرات مشاهیر و بزرگان #گلچین کلیپ های مذهبی#مداحی و ...
همه در خوبان عالم ؛ شما هم دنبال کنید 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3821666398C3a7954ba65
🔅#پندانه
✍ کار خوبه برای رضای خدا باشه
🔹راننده آمبولانسی که بازنشسته شده، تعریف میکند سالیان دور تماس گرفتند و آمبولانسی برای حمل جسد درخواست دادند. تماس از منطقه ارمنینشین شهر بود.
🔸وقتی به آدرس رسیدم نزدیک درب منزل متوفی تراکم جمعیت با خودروی پلیس را شاهد بودم. پلیس مرا با دست به درون خانه راهنمایی کرد. بوی بدی در داخل حیاط خانه بود که با نزدیکترشدن به ساختمان این بو شدیدتر و تهوعآورتر میشد.
🔹جسد را دیدم چند روز از مرگش گذشته و به دمر بر روی زمین خوابیده بود، در حالی که لباسهایش بر اثر تورم بدن پاره شده بود.
🔸به پلیس گفتم:
من مأموریت حمل جنازه با ماشین را دارم. حمل جنازه تا ماشین، با صاحب میت است و این فرد گویی بیوارث است.
🔹پلیس نگاهی به نماینده دادستان کرد و نماینده دادستان هم کلام مرا تأیید کرد. با شهرداری تماس گرفتند، کارگری برای این امر بفرستد.
🔸در این زمان من برای رضای خدا مانع شدم و داوطلب شدم جنازه را در آمبولانس قرار دهم ولی نیاز به یک نفر برای کمک داشتم. از شدت بوی تعفن جسد کسی حاضر به کمک نشد.
🔹برای رضای خدا و حفظ آبروی میت دستمالی بر دماغ و دهان خود بستم و داخل خانه شدم.
🔸تا خواستم جنازه را بلند کنم ناگاه کیسه پلاستیکی سفیدی که با چسب بههم پیچیده شده بود توجه مرا جلب کرد. از صدایش فهمیدم محتوای آن سکه است.
🔹برای اینکه کسی را متوجه امر نکنم، بیرون آمدم و از سر خیابان به منزل زنگ زدم و از همسرم خواستم خود را به آدرس برساند.
🔸به همسرم وقتی وارد منزل شد، گفتم:
طوری خم شو چادرت دید پشتسرت را بپوشاند تا از بیرون چیزی دیده نشود.
🔹با مهارت تمام بدون اینکه از تماشاگران کسی به آن بسته در زیر شکم جنازه پی ببرد، بسته را همسرم در درون پیراهن خود جای داد و با کمک او جنازه را به آمبولانس انداختیم و من سمت گورستان شهر حرکت کردم.
🔸شب که به منزل رسیدم دیدم بسته بیش از ۱۰۰ سکه طلا دارد. در حلالوحرامبودن آن ماندیم و منتظر شدیم تنها ورثه پسر او از خارج از کشور به ایران برگردد.
🔹دو ماه بعد داستان را به ورثه گفتم و سکهها را به او تقدیم کردم و امید داشتم چند سکه به من از آنها برگرداند، اما داستان بهتر از انتظار من پیش رفت.
🔸پسر مرحوم گفت:
میدانی چرا پدرم روی سکهها خوابیده بود؟! این از طمع او نبود، بلکه میدانست ممکن است بعد از مرگش وقتی پیکر او متعفن شده است به جنازه او دسترسی پیدا کنند و کسی حاضر به نزدیکشدن و بلندکردن او نباشد.
🔹پس قبل از جاندادنش روی این سکهها افتاده بود تا پاداشی دهد بر کسی که جنازه او را از زمین بلند میکند، و تمام این سکهها پاداش اخلاص تو از نزد خدا برای کاری است که برای رضای او کردی.
🔸راننده میگوید: در آن روز در جلوی منزل دوستی داشتم که خیلی فقیر بود. هر کاری کردم حاضر نشد مرا کمک کند که اگر کمک میکرد بیتردید ۵۰ سکه خدا به او رسانده بود که بهراحتی میتوانست برای خود خانه جمع و جوری بخرد و از مستأجری برای ابد رها شود.
💢آری! گاهی آدمی یک بار برای رضای خدا کاری میکند و خداوند آن بنده را با بخشش خود از دنیا برای ابد راضی میگرداند.
➢ @khoban_ir ❤️
🔅 #پندانه
✍️ از ثروت عظیمی که خدا بهت داده، درست استفاده کن
🔹از مردی که صاحب گستردهترين فروشگاههای زنجيرهای در جهان است، پرسيدند:
راز موفقيت شما چیست؟
🔸او در پاسخ گفت:
من در خانواده فقیری به دنيا آمدم و چون خود را بهمعنای واقعی فقير میديدم، هيچ راهی جز گداییکردن نمیشناختم.
🔹روزی بهطرف يک مرد متشخص رفتم و مثل هميشه قيافهای مظلوم و رقتبار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم.
🔸وی نگاهی به سر تا پای من انداخت و گفت:
بهجای گدايیکردن بيا باهم معاملهای کنيم.
🔹پرسيدم:
چه معاملهای؟
🔸گفت:
ساده است. يک بند انگشت تو را به ۱۰ پوند میخرم!
🔹گفتم:
عجب حرفی میزنيد آقا. يک بند انگشتم را به ۱۰ پوند بفروشم؟
🔸گفت:
۲۰ پوند چطور است؟
🔹با ناراحتی گفتم:
شوخی میکنيد؟!
🔸مصمم گفت:
برعکس، کاملا جدی میگويم.
🔹گفتم:
جناب من گدا هستم، اما احمق نيستم.
🔸او همچنان قيمت را بالا میبرد تا به ۱۰۰٠ پوند رسيد.
🔹گفتم:
اگر ۱٠هزار پوند هم بدهيد، من به اين معامله احمقانه راضی نخواهم شد.
🔸گفت:
اگر يک بند انگشت تو بيش از ۱۰هزار پوند میارزد، پس قيمت قلب تو چقدر است؟ درمورد قيمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه میگويی؟
🔹لابد همه وجودت را به چندميليارد پوند هم نخواهی فروخت!؟
🔸گفتم:
بله، درست فهميدهايد.
🔹گفت:
عجيب است که تو يک ثروتمند حسابی هستی،
اما داری گدايی میکنی! از خودت خجالت نمیکشی!؟
🔸گفته او همچون پتکی بود که بر ذهن خوابآلود من فرود آمد.
🔹ناگهان بيدار شدم و گويی از نو به دنيا آمدهام، اما اينبار مرد ثروتمندی بودم که ثروت خود را از معجزه تولد بهدست آورده بود.
🔸از همان لحظه، گدايیکردن را کنار گذاشتم و تصميم گرفتم زندگی تازهای را آغاز کنم و رسیدم به این جایی که الان هستم.
مطالب بیشتر ↩️ @Ganje_arsh