فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شد شب هفتم و شد گل پسرم شش ماهه
هر شب آراسته تر در نظرم شش ماهه
طفلکم خواستنیتر شده بود از وقتی
مادرش خواست لباسی بخرم شش ماهه
برنمیداشت از او تا دم در مادر چشم
بغلم داد: بیا، این جگرم، شش ماهه
صاحب آن شب هیئت گره ها وا میکرد
آن جگر گوشهی آقای کرم، شش ماهه
گوشه گوشه همه جا دور و برم شش گوشه
ورد لب ها شده بود آب، حرم، شش ماهه
روضهخوان خواند سهشعبه، و سه نقطه، و سپس
کرد با نالهای آسیمهسرم شش ماهه
چشمم افتاد به دستم، علی اصغر را دید
صورتش روی دل شعلهورم شش ماهه
شد نگاهم به لب کوچک و خشکش مواج
تا شود غوطهورِ چشم ترم شش ماهه
نازِ انگشتم اثر روی گلویش که گذاشت
باز باران شدم و نوحهگرم شش ماهه
عصمت خندهی بیجان نگاهش ناگاه
دست را برد به روی کمرم شش ماهه
داغ، آن قدر که از پای بیندازد، هست
چه نیاورد از این غم به سرم شش ماهه
خواستم روضه بخوانم، ولی از مقتلها
غیر از این یک کلمه میگذرم؛ شش ماهه
#حسن_صیاد
🌷
#شعر_هیئت
#حضرت_علی_اصغر
#شش_ماهه
#شعر_عاشورایی
#شب_هفتم_محرم
#انجمن_شعر
#روابط_عمومی_سازمان_بسیج_هنرمندان_استان_قزوین