eitaa logo
دغدغه های یک طلبه
887 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
35 فایل
دغدغه ی های بزرگ را روح های بزرگ دارند... روحت را آزاد کن که بزرگی ش را ببینی برای بیان دغدغه هاتون... 👇👇👇👇 @khodaparast313
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سوم را تقدیم دل های پر از عشق و چشم های آماده بارش میکنیم... باشد که دل ما هم دل شود و چشم ما هم چشم.. آمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دغدغه های یک طلبه
#داستان_یک_قطره_آب ♨️قسمت اول 🔹تمام شد حالا که از این همه راه پر فراز و نشیب گذشته‌یی و طلوع و غر
♨️قسمت سوم 🔹تو که باشی گوش می‌دهی چه می گویم؟ این موج های کوچکی که راه می اندازی علامت چيست؟ کمترینش این است که بفهمم زنده یی! هر چیز زنده یی موج دارد؛مردگان را چه به کار موج و ناآرامی یا موج انداخته یی که از اینجا خلاص شوی و بروی... درست همانی که من فکر کرده ام گوش بسپار آنچیزی را که به فکرم آمده بازگو کنم. از وقتی به ذهنم آمده؛مثل پرنده ی ست که نوک میزند؛ و می‌خواهد از قفس سینه م پرواز کند؛ بفکرم رسید که میتوانم تو را به سمت کاروان هدایت کنم بلکه لااقل جبران مافات کنی و آرام بگیری. خوب است این کار را بکنم؟ تو که میگفتی از مادر آن طفل شیرخوار خیلی خجالت زده یی،الان تو باشی کمی دردهایش تسکین پیدا می کند،مگر جز این است؟ تو که باشی دختران یتیم عوض این چند روز و آن چند ساعت قیامت صغری دمی آرام می گیرند. تو که باشی لب های بی گناه کودکان دیگر ترک ترک بر نمیدارند و جگرها نمیسوزند. توکه باشی؛می شود فهمید یک قطره آب به جایش چه کارها که نمی کند تو که باشی؛ظلم نبودن هایت را که ظالمین رقم زدند آشکار می‌شود. مگر آب را هم می‌شود؛به روی دخترکان ناز و لطیف بست؟ مگر می‌شود به بچه گفت آب نیست..صبر کن؛زبان بگیر..طفل زبان بسته! آدمِ بزرگش تحمل ندارد؛چه برسد به کودکان سرما و گرما نچشیده... وقتی تشنه باشند و گرسنه..چه ها که نمی کنند! خدا می داند حسین در آن ساعات چه کشید... بودند دیو و دَد همه سیراب و میمَکید خاتم ز قحط آب؛سلیمانِ کربلا
اول صبح به سمت حرمت رو کردم دست بر سینه سلامی به تو دادم ارباب سر صبحی شده و باز دلم دلتنگ است السلام ای سبب سینه تنگم ارباب... 💚 ❤️
آقای رستمی صفا هستند. ۲۰ سال بود میلیون‌ها یورو، میلیون‌ها دلار، بیش از ۱۵۰۰ میلیارد ین ژاپن و ۱۹۰۰ میلیارد تومان پول گرفته بود و ‌پس نمی‌داد. حکمش صادر شده، هم زندان دارد، هم رد ‌مال. پول‌ها را که برگرداند ‌بیش از ۲۰ هزار میلیارد تومان به شبکه بانکی تزریق خواهد شد.
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید امسال بیایم حرمت، یا شاید سر و کار دل من هست فقط با شاید
بعضیابهشون‌میگن‌ '' '' بغضیامیگن '' '' بعضیام‌مثلِ‌برادراۍِ‌لبنان‌ وسوریہ‌ وعراق‌ میگن '' '' مام‌بھشون‌میگیم '' (:♡ آقاروازهرطرف‌بخونـے‌آقاس . . فدایـےزیاددارھ . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️چرا و آمریکا با هم دشمن هستن؟ این فیلمو نشون آمریکا دوست ها بدید..! فقط یکی از دلایل دشمنی ما با آمریکا.. بعضیا در این حد هم مطالعه نمیکنن. ماجرا از زبون مجری آمریکایی👆👆👆
بابت تاخیر در این قسمت داستان عذر خواهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دغدغه های یک طلبه
#داستان_یک_قطره_آب ♨️قسمت سوم 🔹تو که باشی گوش می‌دهی چه می گویم؟ این موج های کوچکی که راه می اند
♨️قسمت چهارم 🔹آتش تو که باشی....باشد اصلا نباید می گفتم. اینگونه نیز نگاهم مکن می دانم اشتباه بود گفتن این پیشنهاد؛دست خودم نیست زبانم بی اختیار می چرخد؛ یک جا نمی‌تواند بند شود مثل ماهی دور از آب میچرخد مگر لااقل لحظاتی زنده بماند.. لعنت بر این زنده ماندنِ جهنمی.. هزاران بار میخواهم بمیرم جای این چند لحظه زندگی.. کاش لال بودم و این زبان می توانست جُم نخورد و یک جا بماند...نمی ماند..اصلا نمی ماند از دست این زبان لاکردار چه ها که نکشیدم اگر آن روز نمیجنبید و من را از حسین جدا نمی‌کرد الان بجای همنشینی با تو...با یک قطره آب که دیوانه یی مثل من فقط می‌داند زبانش را...؛ با حضرت رسول در بهشت بودم؛و سر بلند در پیش مادرش زهرا الان این همه آتش نمی گرفتم هم آتش این دنیا را دیدم هم آخرت را خواهم دید.. آتش از قلبم دارد شعله ور می کشد و می سوزاند؛از همه کناره گرفته م؛فکر می کنند؛دیوانه شده ام آری شده ام. سخنم را کسی نمیفهمد؛ آخر زبان ما سوختگان فرق می‌کند؛لعنت بر این زبان ..چه سوخته ش چه دوخته ش... جز تو همدمی نیافتم؛آمدم کنار تو لااقل مرحمی بر این آتش دلم باشی وای بر من وای بر من و این همه سوختن.. تو مرحم که نبودی هیچ... خود شعله یی شدی بر شعله های دل من؛ آتشی زدی بر جان سوخته م.. چه می کنی با خودت چه می کنی با من نگاهت پر از گریه هست چرا؟دیگر تو هم گریه کنی و مشخص شود نوبر است والله! روی برمگردان و گریه مکن فهمیدم منظورت را؛خجالت زده یی و نمی خواهی خودت را به کاروان برسانی یا عباس افتادم؛شنیده ام وقتی آبِ مشکش توان ماندن در دوش عباس را از دست داد... عباس هم خجالت زده شد و تصمیم بر جنگ گرفت.. او هم دست داد...