eitaa logo
خدایی در همین نزدیکی
1.8هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
42 فایل
سعی ما بر این است که بشرط توفیق جرعه ای از نور قرآن، جامی از نهج البلاغه و رقعه ای از صحیفه سجادیه را با اهداء به اهلبیت در روح و جان خود تثبیت کنیم به انضمام یادآوری اوقات نماز و کلیپ های مذهبی ارتباط با ادمین @Ya_mahdii40 @khodaye_man313
مشاهده در ایتا
دانلود
سفرعشق ؛ قسمت سوم : عطری روحانی : صبح حدودای ساعت هشت و نیم بود که با صدای هق هق گریه خودم از خواب پریدم در حالی که مشامم پر شده بود از عطری روحانی !!! هاج و واج از خوابی که دیده بودم ؛ بهت زده و هیجان زده ، هم خوشحال بودم هم گریان ، صورتم خیس اشک بود و بدنم در حال لرزش ، بوی عطری که حس می کردم برایم غریب نبود ، بوی عطری روحانی که در حرم امام رضا نیز به مشام می رسد ... بوی عطر در اتاق هم پیچیده بود ... ماتم برده بود ، خواب می دیدم یا بیدارم ؟!! نگاه می کردم دیدم پسرکوچکم در کنارم خوابیده... تازه به خودم آمدم ، هراسان بلند شدم دویدم توی سالن پذیرایی ، بعد آشپزخانه ، دیدم آنجا دیگر بویی جز بوی خورشی که صبح برای ناهار بار گذاشته بودم ، چیزی به مشام نمی رسد . دویدم به طرف اتاق ، هنوز اندکی از بوی روحانی به مشام می رسید ، زبانم بند آمده بود ، دخترم مدرسه بود و پسر بزرگترم هم توی اتاق خودش خواب بود . از خوشحالی می خواستم جیغ بکشم و بیدارش کنم ولی نتوانستم و فقط مات و مبهوت خوابی که دیده بودم ، خشکم زده بود ، چندین بار آن را در ذهنم زیر و رو کردم تا فراموشم نشود ، خواب می دیدم ... @khodaye_man313
سفر عشق ، قسمت چهارم : رویای صادقه : خواب می دیدم در حرم امام حسین ع هستم ، خودم و همسرم و چند نفری که نمی شناختم ، فقط مرد مسنّی از محله قدیمی امان هم در بین آنها بود و با شور عجیبی مداحی می کرد( البته این مرد واقعا روضه خوان مسجد محل کودکی ام بود ) او را می دیدم مطالبی در مدح امام حسین ع می خواند ، نمی دانم شاید هم روضه بود ، درست متوجه نبودم . فقط از لابه لای سخنانش فهمیدم امروز ششمین روزی است که در کربلا هستیم و فردا باید حرکت کنیم و برویم ، گویا داشتیم از حضرت خداحافظی می کردیم ، حالم خراب بود و دستم به حرم بود . در گوشه ای از حرم خیمه های کوچکی بسته شده بود که همگی به رنگ سفید بود . حرم ساده بود و بی آلایش ، مثل امامزاده های معمولی که در ایران زیاد نمونه آنها را داریم . برایم هم عجیب بود هم از آن همه سادگی و غربت دلم به درد آمده بود ، کنار خیمه ها رفتم ، دستم به خیمه بود و اشک می ریختم و مولا را صدا می زدم . همسرم را دیدم که به ضریح چسبیده وگریه می کند . مرد مسنّ مداح هم مرتب تکرار می کرد امروز روز آخر سفر است و من هق هق گریه می کردم و برای آمرزش پدر ومادرم دعا می کردم خیلی هم با عجله یک یک افرادی که یادم بود نام می بردم ، مثل اینکه در آن شش روز هیچ دعایی نکرده بودم ! آنچنان هق هق می کردم و همراه همسرم اشک می ریختم که گویا دیگر مهلتی نبود... بوی عطر حرم مستم کرده بود و از خود بیخود شده بودم . وقتی با صدای گریه خودم از خواب پریدم تا لحظاتی نیز بوی عطری که استشمام کرده بودم در فضای اتاق احساس می کردم ...😥 @khodaye_man313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلنگر قرآنی : سوره لقمان - آیه ۷ وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِ ءَايَٰتُنَا وَلَّىٰ مُسْتَكْبِرًۭا كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِىٓ أُذُنَيْهِ وَقْرًۭا ۖ فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ و هنگامی که آیات ما بر او خوانده می‌شود، مستکبرانه روی برمی‌گرداند، گویی آن را نشنیده است؛ گویی اصلاً گوشهایش سنگین است! او را به عذابی دردناک بشارت ده! @khodaye_man313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا