8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 آن شب را فراموش نمیکنم...
آن شب که نماز خانه سپاه کربلا ، کربلا شده بود...
آن شب که مسافران خان طومان بعد چند سال با چند تکه استخوان برگشتند
و خانواده هایشان به استقبالشان آمدند...
شب نفس گیری بود !!!
.
#خان_طومان
#اردیبهشت_مقاومت
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🕊┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم🌷
🇮🇷اللّهمَّ عَجَّل لِوَلیّکَ الفَرَج 🤲
🇮🇷اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) 🤲
🌐https://eitaa.com/khodayi
لطفا به این کانال ارزشمند در ایتا بپیوندید ...
💠 #دیدار_سید_مجتبی_با_علامه_حسن_زاده_آملی
.
▪️یک روز سیدمجتبی بچههای هیأت را به روستای ایرا، (از توابع شهر آمل) که منطقه ای ییلاقی و باصفا بود، برد.هدف، زیارت و دیدار با حضرت علامه حسن زاده آملی بود. یکی یکی بچهها را فرستاد داخل اتاق. خودش هم، همان پایین مجلس در کنار درب ورودی نشست.
.
▪️حضرت علامه در بالای مجلس نشسته بودند. علامه قبل از شروع صحبت نیم خیز شد و درب اتاق را نگاه کرد. بعد اشاره کرد که سید جلو برود و نزد ایشان بنشیند.سید هم رفت و در کنار علامه نشست. علامه، روی شانهی او زد و چیزی گفت. از دور دیدم سید سرش را به حالت ادب پایین گرفته. بعد از اتمام دیدار، به سید گفتم:«علامه به شما چی گفت؟»
.
▪️سید جواب درستی نداد. هرچه اصرار کردم پاسخی نشنیدم. این اخلاق سید بود. همیشه کمتر از خودش حرف میزد. از نفری که جلوتر نشسته بود، ماجرا را پرسیدم. گفت:«وقتی علامه روی دوش سید زد به او گفت: بنده در چهره ی شما نوری میبینم. بیشتر مواظب خودتان باشید.»وقتی برای برگشت، سوار ماشین شدیم، سید دوباره به حضور علامه رسیده بود.
( راوی: حمید فضل الله نژاد)
#شهید_علمدار
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🕊┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم🌷
🇮🇷اللّهمَّ عَجَّل لِوَلیّکَ الفَرَج 🤲
🇮🇷اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) 🤲
🌐https://eitaa.com/khodayi
لطفا به این کانال ارزشمند در ایتا بپیوندید ...
💢 #آخرین_عکس_یادگاری
.
▪️ بهار ۱۳۶۶ بود.آخرین روز که میخواست بره جبهه گفت مامان بیا باهم یه عکس بگیریم!گفتم پسر ؛ من سر زمین کشاورزی بودم لباسم داغونه ؛ فردا متاهل شدی این عکس و زنت میبینه بهم میخنده ها !!!!گفت کی جرات داره به مادر من بخنده.هر کس هست پدرش و در میارم😁.خلاصه عکس و گرفتیم و یوسف فرداش رفت جبهه و تو عملیات کربلای ده ماووت سرش بر اثر اصابت ترکش قطع شد و بشهادت رسید و امروز من موندم همون عکس یادگاری با پسرم.
.
📩 تو وصیتش دو بیت شعر نوشت :
▪️اگر باشد قرار آخر بمیرم
▪️نمیخواهم که در بستر بميرم
▪️دلم خواهد سرم از تن شود دور
▪️در این ره چون حسین بی سر بمیرم
.
💢بیاد #بسیجی #شهید یوسف رضا رضایی🌷 از #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا ...شادی روحش #صلوات.
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
✾🍃🌺🍃✾
🕊┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌷
🇮🇷 اللّهمَّ عَجَّل لِوَلیّکَ الفَرَج 🤲
🇮🇷 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) 🤲
🌐https://eitaa.com/khodayi
لطفا به این کانال ارزشمند در ایتا بپیوندید ...