eitaa logo
🌷بوی عطر خدا🌷
1.8هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
11.1هزار ویدیو
39 فایل
#فوروارد‌یادت‌نره #اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئن‌القُلُوب #آگاه‌باش‌با‌یاد‌خدا‌دلهاآرام‌میگیرد #کپی‌آزاد‌بشرط‌صلوات‌برای‌سلامتی‌وظهورامام‌زمان‌عج #جمعه‌هاختم‌صلوات‌وهرماه‌یک‌ختم‌کامل‌قرآن 💖منتظر‌نظرات‌خوبتون‌‌هستیم📱 👈جهت‌هماهنگی‌تبادل‌وتبلیغ‌👇 @Yousef_14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5841187541541192937.mp3
8.73M
دکتر علیرضا آزمندیان واقعه كربلا و مديريت چالش هاى زندگى. @khooooodaaaaa 🌸🦋🌸🦋🌸🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سـلام 💖صبحتون بخیر و نیکی 🌸شنبه تون شاد و زیبا 🌸زندگیتون پر شـور 💖و پراز رحمت الهی 🌸دلتـون پراز 💖نغمه های شـادی 🌸وپراز حس خوشبختی 🌸 لحظه های زندگیتون 💖 پراز سلامتی و کامیابی @khooooodaaaaa 🌸🦋🌸🦋🌸🦋
خوش بین باش مهم نیست الان چیو میگذرونی... @khooooodaaaaa 🌸🦋🌸🦋🌸🦋
امروز صبح نگاهت را رو به آسمان کن بابالهایی از عشق و آزادی پرواز کن زندگی مال توست برای نگاشتن تو بر بوم زندگی بودنت را با دستانت، با گامهای استوارت، و با اراده ات بنگار امروز مال توست کائنات همراه توهستند اگر همانند آب زلال باشی @khooooodaaaaa 🌸🦋🌸🦋🌸🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اندوهت را بتکان...🌺🍃 جهان منتظرت نمی‌ماند تا حالت خوب شود.  جهان صبر نمی‌کند تا غصه ات سر آید.  جهان برای هیچکس منتظر نمی‌ماند و برای هیچکس صبر نمی‌کند.  جهان می‌رود چه تو غمگین باشی و چه شادمان، چه سوگوار باشی و چه رقصان. می‌دانی این جهانی که می‌رود نامش چیست؟ نامش عمر است و تو ناگزیری که دنبالش بروی حتی اگر سینه خیز .  تو ناگزیری که اندوهت را بتکانی و غمت را بشویی و بروی وگرنه جهان می‌رود و عمر می‌رود و تو جا می‌مانی از جهان و از عمر و از خودت...🌺🍃 @khooooodaaaaa 🌸🦋🌸🦋🌸🦋
گاهی بدترین اتفاق ها هدیه ی زمانه و روزگارند! بگو خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی که به رویم میبندی به اصرار نگشایم ... @khooooodaaaaa 🌸🦋🌸🦋🌸🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💛✨💛 ✍حکایتی زیبا از بهلول روزی هارون الرشید بهلول را خواست و او را به سمت نماینده ی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی میکند و یا کاسبی در امر خرید و فروش اجحاف میکند همان جا عدالت را اجرا کن و خطا کار را به کیفر برسان. بهلول ناچار قبول کرد و یک دست لباس مخصوص مُحتسبان پوشید و به بازار رفت. اول پیرمرد هیزم فروشی دید که هیزم‌هایش را برای فروش جلویش گذاشته که ناگهان جوانی سر رسید و یک تکه از هیزم‌ها را قاپید و بسرعت دور شد. بهلول خواست داد بزند که بگیریدش که جوان با سر به زمین افتاد و تراشه ای از چوب به بدنش فرو رفت و خون بیرون جهید. بهلول با خود گفت: حقت بود. راه افتاد که برود، بقالی دید که ماست وزن میکند و با نوک انگشت کفه ترازو را فشار میدهد تا ماست کمتری بفروشد. بهلول خواست بگوید چه میکنی؟ که ناگهان الاغی سررسید و سر به تغار ماست بقال کرد و بقال خواست الاغ را دور کند تنه الاغ تغار ماست را برگرداند و ماست بریخت و تغار شکست. بهلول جلوتر رفت و دکان پارچه فروشی را نگاه کرد که مرد بزاز مشغول زرع کردن پارچه بود و حین زرع کردن با انگشت نیم گز را فشار میدهد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود نگه میدارد. جلو رفت تا مچ بزاز را بگیرد و مجازاتش کند ولی با کمال تعجب دید موشی پرید داخل دخل بزاز و یک سکه به دهان گرفت بدون اینکه پارچه فروش متوجه شود به ته دکان رفت. بهلول دیگر جلوتر نرفت و از همان دم برگشت و پیش هارون رفت و گفت: محتسب در بازار است 🦋 و هیچ احتیاجی به من و دیگری نیست... @khooooodaaaaa 🌸🦋🌸🦋🌸🦋
1_2095514792.mp3
4.48M
مصطفی راغب من دعای عهد میخوانم @khooooodaaaaa 🌸🦋🌸🦋🌸🦋