eitaa logo
مجله تربیتی خورشید بی نشان
794 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
5.8هزار ویدیو
355 فایل
ارتباط با مدیر کانال @mahdavi255
مشاهده در ایتا
دانلود
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۲۲💢 این چوبی که در دست امام قرار دارد، همان عصای موسی (علیه السلام) است. با این که چوب این عصا هزاران سال پیش، از درخت🌴 بریده شده است؛ امّا هنوز تر وتازه است، مثل اینکه همین الآن آن را، از درخت قطع کرده ای. در زمان موسی (علیه السلام)، بشر در سحر وجادو پیشرفت زیادی کرده بود وبه اصطلاح، فن آوری بشر آن روز، سحر وجادو بود؛ امّا وقتی موسی (علیه السلام) عصای خود را به زمین زد، ناگهان آن عصا به اژدهایی🐉 تبدیل شد که همه آن سحر وجادوها را در یک چشم به هم زدن بلعید. امروز هم بشر هر چه پیشرفت کرده وهر فناوری جدیدی داشته باشد باید بداند که امام زمان با همین عصا به مقابله با دشمنان👿 خواهد رفت. این عصا، یک عصای شگفت انگیز است که هر دستوری را که امام به آن بدهد، انجام می دهد. تازه حالا فهمیده ام که این چوب، یک عصای سخن گو هم هست وبا امام سخن می گوید❗️ آری، آنچه که بشر به دست خود ساخته است توسط این عصا بلعیده می شود، تانک باشد یا هواپیما یا موشک، چه فرق می کند، کافی است امام به عصا امر کند. قرآن📖 در مورد عصای موسی (علیه السلام) سخن گفته است. آن عصا یک بیابان سحر وجادو را بلعید، این نکته را قبول می کنی چون قرآن این را می گوید. پس دور از ذهن نخواهد بود که این عصا بتواند هواپیما🛩 و موشک را هم ببلعد. هنر بشر آن روز سحر وجادو بود، هنر بشر امروز هر چه می خواهد باشد. این عصا به اذن خدا می تواند مقابل آن بایستد. آیا می دانی وقتی امام، این عصا را بر زمین بزند، آن عصا تبدیل به چه چیزی می شود؟ من نمی دانم از چه لفظی استفاده کنم؟ آیا می توانم بگویم تبدیل به اژدهایی بزرگ می شود؟ می ترسم بگویی که این نویسنده چه حرف های عجیب وغریبی می زند. واقعاً نمی دانم چه بگویم؟ هیچ چیز بهتر از این نیست که سخن امام باقر (علیه السلام) را برایت بگویم. تو که دیگر سخن آن حضرت را قبول داری که فرمود: "چون قائم ما، عصای خود را به زمین بزند، آن عصا، شکاف بر می دارد، شکافی به اندازه فاصله زمین تا آسمان❗️ وآن عصا هر چه را که مقابلش باشد، می بلعد". به راستی که خداوند چه حکمت های زیبایی دارد وبا عصای موسی (علیه السلام)، آخرین ولی خود را یاری می کند. 🔚...... ✍تنظیم شده در واحد تحقیق و پژوهش •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ✅ما را در ایتا دنبال نمایید👇: @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 یک دقیقه‌ کلیپ هیجانی👆 📗 کتاب "دَکَل"👇 گفتگوی بین یک روحانی و دانش‌آموزان دبیرستانی است که در قالب زیبا با محوریّت به تصویر کشیده شده است. 👈 مستند داستانیِ جذّاب که برای پاسخگویی به جوانان و یادگیری تکنیکهای دفاع از انقلاب بسیار مفید است. 📕 مشخصات: قطع رقعی،۳۴۰ صفحه، جلد شومیز، متنِ دو رنگ 💠 لینک معرفی و تهیه‌ی کتاب دکل 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3844341782C1d3396f3c3
تو دولت روحانی اگه با فسادمبارزه کنی برکنارمیشی مدیرعامل سابق صندوق بازنشستگی:زمانی که خواستیم بافساددر صندوق برخوردکنیم انقدرفشارزیادشدکه اگر وزیربرکنارم نمیکردرییس جمهوروزیر رابرکنارمیکرد رئیس سازمان خصوصی سازی وقتی پرونده فساددشت مغان وهفت تپه رو براهیئت داوری فرستادعزلش شدتو دولت روحانی اگه با فسادمبارزه کنی برکنارمیشی ✍ آرش ✍️بیداری ملت  @bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣📣❤️🌺❤️📣📣 سلام و عرض خیر مقدم خدمت دوستان جدید، همراهان عزیز کانال لطفا نظرات خودتان را برای ما بنویسید. فرمایشاتتان را می خوانیم 👇👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16057763706605 💚🌺💐💝🌺💐💚 و یا میتوانید در نظرسنجی ما شرکت بفرمائید 👇👇👇 EitaaBot.ir/poll/jo79 اگر تو نظر سنجی شرکت نکنید دیگر مطلب نمیگذارم ها 😔🤓🧐👨‍✈️
بـِسـم‌ِحَـبـیـب مــــبدا : دل مقصـــد : رضایت‌ِمادر و این، آغازِ حرکتِ ما فرزندان است حرکتی کاروانی به سمتِ سلام الله علیها...📿 مادری که در فرازونشیبِ روزگار، دست از بر نداشت... و این اطاعتــــ چِ تــجارتِــــ پُرسودی است! 🚩عَلَم های روی زمین را بردارید🚩 ⏳چیزی تا شروع حرکتمان نمانده⌛️ 🆔️ @ale_yasin_yz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجله تربیتی خورشید بی نشان
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ #از_روزی_که_رفتی #فصـل_چهارم #قسمـت_پنجاه_هفت زیر و ساکت. رها، صدرا، زینب سادات، زه
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ بیمارستان روز شلوغی داشت. احسان خسته مقابل سرپرستاری ایستاد. همین چند ساعت پیش زینب سادات را دیده بود، اما الان هیچ کجای بخش نبود. از یکی ازپرستارها پرسید: خانم علوی رو ندیدین؟ پرستار به احسان نگاه کرد: کاری دارید من انجام میدم. احسان: نه. کاری ندارم. ندیدمشون تو بخش. پرستار: یک آقایی اومده بودن دیدنشون، رفت حیاط. احسان متعجب گفت: آقا؟ پرستار: بله. انگار از شهرستان اومده بودن. احسان مردد ایستاده بود که پرستار پرسید: شما خانم علوی رو میشناسید؟ احسان از فکر بیرون آمد. اندکی درنگ کرد و گفت: دختر خاله ام هستن. پرستار را متعجب بجای گذاشت و به سمت حیاط رفت. نیاز به گشتن نبود. زینب سادات با یک نامحرم در جای دور و خلوت نمیرفت. مرد را شناخت. آنقدر آشنا بود که چیزی مثل غیرت در درونش بجوشد. صدای محمدصادق بلند و محکم بود: این آخرین باره که این رو میگم! بهتر از من برای تو نیست زینب. اشتباه نکن. زینب سادات آرام حرف میزد: من حرف هامو زدم. نظرم عوض نشده. محمدصادق: اگه مثل مامانت داری ناز میکنی، من بیشتر از ارمیا برات صبر کردم! ناز و ادا هم حدی داره. زینب سادات اخم کرد: بحث این چیزها نیست. ما هیچ تفاهمی با هم نداریم و جواب من منفیه. محمدصادق: من میخوامت و به دستت میارم. تفاهم هم خودش به وجود میاد. احسان جلو آمد: اتفاقی افتاده خانم علوی؟ محمدصادق به احسان نگاه کرد. فورا او را شناخت: سلام آقای دکتر! شما هم اینجا هستید؟ ⏪ ... 📝 🍒 @khorshidebineshan ⭕️ برای رفتن به پارت اول رمان 😍👇 https://eitaa.com/khorshidebineshan/13294 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ احسان: سلام. بله من هم اینجا مشغول کار هستم. محمدصادق رو به زینب سادات کرد: دلت رو به دکترهای اینجا خوش نکن! بچه سوسول هایی که از اسم خدمت سربازی هم میترسن و پشت کتاب هاشون قایم میشن! احسان اخم کرد: ببخشید من اینجا ایستادم و میشنوم ها! محمدصادق سینه به سینه احسان ایستاد: گفتم که تو هم بشنوی، خیالاتی نشی. هر چند که گروه خونی تو به دختر چادری ها نمیخوره! تو کل خاندان شما جز رها خانم، کسی چادری هست؟ احسان: خیالات من به خودم مربوطه! تو هم زیاد به ایمانت دل نبند! مگه نشنیدی که هفتاد سال عبادت، یک شب به باد میره!؟ محمدصادق رو به زینب سادات کرد: تا فردامنتظر جوابت هستم. خداحافظ زینب سادات سری به افسوس تکان داد و گفت: این همه اعتماد به نفس رو از کجا آورده؟ به سمت احسان برگشت، نگاهش جایی حوالی یقه لباسش بود: ببخشید آقای دکتر، حرفهاش از سر عصبانیت بود. احسان هم به زمین نگاه کرد: شما چرا معذرت خواهی میکنید؟ بفرمایید بریم داخل. هنوز چند تا ویزیت دارم. احسان کنار زینب سادات گام بر میداشت. نجابت و متانت رفتار و منش زینب سادات احسان را جذب میکرد. به محمدصادق بابت این همه اصرار و پافشاری حق میداد اما این که زینب سادات را حق خود میدانست را هم نمیتوانست انکار کند. متانتت را دوست دارم بانو. همان نجابت چشمان پر از شرم و حیایت را. نجابت خنده بی صدایت را. نجابت لبخند های از ته دلت به کودکان دردمند را. صبوری ات را دوست دارم بانو. مهربانی ات را دوست دارم بانوـ اصلا هر چیزی که تو داری را دوست دارم بانو... تو مهتابی. تو پاک و درخشانی.کسوف چادرت هم نمیتواند درخشش تو را حتی اندکی کم رنگ کند. میدانی بانو؟ کسوف را هم دوست دارم. ⏪ ... 📝 🍒 @khorshidebineshan ⭕️ برای رفتن به پارت اول رمان 😍👇 https://eitaa.com/khorshidebineshan/13294 📗 📙📗 📗📙📗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجله تربیتی خورشید بی نشان
شرطی شدن چه موقعی خوب است؟ وقتی که برای پردازش باشد. از درون احساس خوب بگیرد و از بیرون هم تأیید شود
هوش و یادگیری با مبحث امنیت و شخصیت ارتباط تنگاتنگ دارد که چندین جلسه درباره آن بحث کردیم. امنیت و شخصیت بستر  رشد و هوش  و خلاقیت هستند. بچه ها باید اشتباه کنند و اشتباهشان هم تأیید شود، نه اینکه کار درستی کرده بلکه باید کار یا عمل کودک را از وجود او جدا کنیم؛ کارش را نقد کنیم و وجودش را تأیید کنیم.  کودک را حمایت می کنیم تا مهارتش بالا برود که در 12 سال اول این مسئله از اهمیت بالایی برخوردار است. بگوییم " نه عزیزم اینطوری نیست اینطوریه" به جای " آخه ابله احمق بیشعور هنوز نمی فهمی این اینطوریه نه اونطوری". نقد ِکار همراه تأیید وجود، بچه ها را شرطی مثبت می کند. نقد کار همراه تأیید وجود، بچه ها را شرطی مثبت می کند؛ از درون خودشان احساس خوشایند می گیرند و نیازی به تأیید از بیرون در  بزرگسالی پیدا نمی کنند و نیز نیازی به جایزه و تشویق بیرون پیدا نمی کنند. در شرطی شدن مثبت، بچه ها با احساس خوشایند، قدرت و اعتماد به نفس از درون خودشان تأیید می شوند و هر بار که اشتباه می کنند سپاسگزار هستند وسرخورده نمیشوند چون اشتباه ابزار رشد است. (ادامه دارد...) {قسمت32} [مباحث کودک متعادل] @khorshidebineshan 👈
كودك تكي كه بيشتر با بزرگسالان در تماس است معمولا كودك تنها و مضطربي است كه هر چقدر توجه بگيرد هنوز هم تشنه توجه است. كودك بايد اوقاتش رابا همسالانش بگذراند تارشد سالم داشته باشد. Join @khorshidebineshan