✅#خلق_زندگی_زناشویی
🔷 با توجه به دیدگاه اگزیستانسیال ها، انسان معمار وجود خویش است و مسئول آن چیزی است که اکنون هست و خلق کرده است. خلق زندگی زناشویی هم چیزی شبیه آن می باشد. در روابط زوجین هم مسئولیت ایجاد یک زندگی آرام و با کیفیت یا بالعکس زندگی پر تنش و آشفته بر عهده هر کدام از زوجین می باشد.
♨️در خیلی از موارد زن و شوهرها، تنش ها و آشفتگی موجود در روابطشان را به تقدیر و شانس مرتبط دانسته و تلاشی در جهت رفع مشکلات ننموده و فکر می کنند اگر از این زندگی خارج شده و از همدیگر جدا شوند تمام مشکلات حل خواهد شد؛👈 غافل از اینکه تا زمانی که از تمامی انتخاب های خویش در زندگی آگاه نشوند و مسئولیت آنها را نپذیرند، وضعیت به همین منوال جلو خواهد رفت.
♨️ در #مشکلات زناشویی مقصر دانستن طرف مقابل و ساقط کردن مسئولیت از خود، اشتباه محض است. تا وقتی که هر کدام از زوجین این را نپذیرند که در ایجاد این مشکلات نقش اساسی دارند و به سهم خود برای رفع مشکلات اقدام نکنند، تغییری ایجاد نخواهد شد؛
✔️پس آگاهانه زندگی کنیم و مسئولیت انتخابهای درست و غلط خود را بپذیریم و بنا به نظر یکی از فیلسوفان وجودگرا "طوری زندگی کنیم که انگار برای بار دوم در این دنیا خلق شده ایم، بار اول اشتباهاتمان را انجام داده ایم و این بار دیگر آن اشتباه ها را انجام نمی دهیم".
─┅═ঊঈ💞🌹💞ঊঈ═┅─
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
#خانواده_ی_شاد
✴️شوکِ شَک
تمرین کنید؛ صادق باشید...
پنهان کاری یا دروغگویی همسران،
که البته در بیشتر مواقع، ناکام میماند؛
بیشترین زمینه ی شک و بدبینی را در میانشان ایجاد میکند.
وقتی دروغ می گید
فرد مقابل حتی اگر متوجه هم نشه، اما بعد از مدتی به صورت ناخودآگاه حس خوبی نسبت به شما نداره
چرا؟
چون دروغ انرژی منفیه
آدمها به طور ذاتی برای انرژی مثبت و از منبع تمام انرژی های خوب آفریده شدند...
پس روابط کم کم سرد و بی روح میشه
💍💍💍💍💍💍💍💍💍💍
join @khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
ارتباط موفق_7.mp3
11.36M
#ارتباط_موفق ۷
👌باید راهِ دفع افکار منفی، شنیدههای منفی، قضاوتهای منفی،
و یا تمام حملههای شیطان نسبت به کسانی که با آنها در ارتباط هستی را، بیاموزی!
در غیر اینصورت، حتماً ارتباطاتت در میانهی راه به شکست خواهد انجامید.✘
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_عالی
Join @khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
سلام روزتان مهدوی
🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید تا ان شاءالله #قسمتجدیدبودنتهست* تقدیم نگاه مهربانتان شود☺️👇👇👇
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
#بودنت_هست
#سهم39
"سیاهه" می خواهد حمله بکند که خورشیدِ مبهوت مانده با صدایی متوقفش کرده و به
او خبرِ امن و امان بودن می دهد! پلک روی هم می گذارد و دوباره باز می کند. این یکی دیگر از
همه ی خواب هایش واقعیتر به نظر می آید! چشمانِ درشت و سیاهش، پر آب و غمزده میشوند.
امکان ندارد! این امکان ندارد! او هم نگاهش را دوخته به نگاهِ خورشید پیش می آید. هر دو
مات و مبهوت مانده اند.
اشکی روی گونه ی خورشید می غلتد و ناباور لب می زند: مح... محمد!
****
کیفِ پزشکی و ساکی که پر از وسایلش بود را از پشتِ وانت برمیدارد. نگاهی به اطراف می اندازد تا مطمئن بشود که وانت را جای امنی پارک کرده و احتمالِ ریزش سنگ از بالای کوه نخواهد بود! ساک را روی دوشش می گذارد و به طرفِ گوسفندانی که کم کم دارند از دره بالا میآیند، راه می افتد. سگِ گله نزدیکِ شیبِ دره ایستاده، زبان بیرون آورده و نفس نفس می زند و گوسفندان را نظاره می کند. گوسفندان هم یکی یکی و چسبیده به هم حرکت می کنند. از نظرِ او واقعاً جالب است که این زبان بسته های چهارپا میتوانند به راحتی این شیبِ کمی گِلی را بالا و
پائین بروند و اصلاً هم نیوفتند! خودش تا به حال سه / چهار بار سکندری خورده بود!
بندِ ساک را روی دوشش بالاتر می کشد و تا آمدنِ دخترکِ چوپان، دست به پهلو به اطراف چشم میدوزد. آبی بیکران تبدیل به یک آبیِ مات شده و کم کم جایش را به گرگ و میش می دهد. آسمانِ بالای بزرگترین کوه، پر از ابرهای متراکمِ پنبه ای است و روی ابر ها هم انگار رنگِ نارنجی و قرمز و ارغوانی پاشیده اند! حقا که خداوندگارِ این دشت نقاش خوبیست!
منظره ی کوه در این دمِ غروبی، شبیه به فیلم های سیاه و سفیدیست که از تلویزیون پخش میشود!
منتهی هنوز هم یک سری رنگ ها که اکثراً به خاکستری می زنند، قابل تشخیص اند. هوا کمی
سرد شده و باد سوز دارد. بینی اش می سوزد و کفِ دو دست بر صورت گذاشته، عطسه می کند و
بعدش هم یک "الحمد الله" زیر لب می گوید.
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
#بودنت_هست
#سهم40
بالاخره تمام گله بالا آمده و دخترکِ چوپان هم چوب خشک به دست، عقبِ سرِ گوسفندان میآید. حبیب سر به زیر انداخته و با نگاهی که به زمینِ پر از سنگ ریزه دوخته شده است، به طرف او می رود. حالا می فهمد که چرا آقا شعبان تأکید داشت که فقط او می تواند به مادرِ این شهید کمک کند! حالا می فهمد آن خودِ کلاه خُود به سری که در خواب می دید همین شهیدِ محمد نام است! حالا می فهمد که صاحبِ آن نگاه...!
دوست دارد بداند ربطِ صاحبِ این نگاه
با آن شهید چیست که تأکید کرد مواظبش باشد! با فاصله از دخترکِ چوپان قدم برمی دارد تا
معذبش نکند.
خورشید سر به زیر است و تمام حواسش را به گوسفندان داده! باورش نمی شود کسی در
این دنیا تا این حد شبیه به محمد باشد! البته قیافه ی دکتر پخته تر به نظر می آید! گوشه ی لبش را به دندان می گیرد؛ از دکتر و این که او را با محمد اشتباه گرفته بود خجالت می کشد. زیر
چشمی به دکتر که یکی دو قدم عقبتر از اوست و بندِ ساکش را در دست می فِشُرَد و یک کیفِ
سیاه رنگ هم در دست دیگرش است، نگاه میکند. مو های بیرون زده اش را از کناره های روسری داخل فرستاده و حواسش را به گله می دهد.
حبیب زبان روی لبش می کشد و دمِ عمیقی گرفته و بعد از کمی دل دل کردن می پرسد:
-شما... اِممم! شما این شهید رو میشناختین؟! یعنی نسبتی باهاش داشتین؟!
خورشید پلک روی هم گذاشته و لبخند محو و غمگینی می زند:
- همسایه بودیم... از بچگی هم رو میشناختیم..
نگاهش رنگ غم می گیرد:
- قبلِ اینکه بره جبهه مامانش منو واسش خواستِ..
ادامه نمی دهد. خجالت زده، به سرعت چند قدم به جلو برمیدارد و با چوبش به پشتِ گوسفندی که داشت به سمت دیگر می رفت، ضربه می زند. حبیب هم لب به دندان گرفته و همانطور سر به زیر قدم برمی دارد. پس که این طور! بندِ ساکش را از بالای سرش رد کرده و روی دوشِ دیگرش می گذارد؛ این طوری بهتر است! چند دقیقه در سکوت قدم برمی دارند. هر دو میخواهند کلی سؤال از هم بپرسند اما شرم نمی گذارد!
ادامه دارد....
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
بزرگداشت غدیر و محرم
😁
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
🔴محبت در طبخ غذا
✍جناب آقای رضا بیگدلی نقل کردند: در ایامی که آقای مجتهدی در شهر مقدس قم به سر می بردند و بنده توفیق خدمتگزاری ایشان را داشتم، دکتری اصرار می کرد که یک روز او برای آقا غذا تهیه کند.
بالاخره یک روز آقای دکتر غذایی برای ایشان آورد. هنگام ظهر که من منزل آقا رفتم و خواستم غذا را گرم کنم، ایشان ممانعت کرده و فرمودند: خیر آقاجان، نه شما بخورید و نه به دیگری بدهید؛ آن را به گربه ها بدهید.
سپس فرمودند: چند روز است آقای دکتر می خواهد برای ما غذا تهیه کند و مدام این مسأله را به همسرش متذکر می شود، ولی همسرش حاضر به پختن غذا نشده، عاقبت با اکراه و ناراحتی به اصرار شوهرش این غذا را پخته است. بله آقاجان، غذایی که با فشار و اکراه پخته شده باشد خوردن ندارد. شما همان غذایی را که هر روز عیالتان با محبت برای ما می پزند بیاورید؛ غذایی که با محبت پخته شود خوردن دارد.
📚لالهای از ملکوت، جلد دوم، صفحه ۵۴
☜【طب شیعه】
🍏 @khorshidebineshan 🌿
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅