eitaa logo
کلید خوشبختی
3.3هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
25 فایل
ناشناس صحبت کن وداستان زندگیتو برام بفرست 👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17095372560219 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ https://eitaa.com/joinchat/889782424Cfa913f7dd2 ⛔️کپی از داستان‌ها حرام حتی برای مادر یا خواهر⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ 👆 پیاده‌روی اربعین و بداخلاقی ♦️ توصیه مهم استاد فاطمی نیا (ره) به زائران اربعین 🔰 اگه کربلا بری‌، اربعین بری، حج بری و ... ولی کظم غیظ نکنی باختی! 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
۱ با عموم همسایه بودیم از بچگی با دختر عموم که همسن خودم بود همبازی بودیم و باهم به مدرسه میرفتیم این دختر عموم از بدو تولد یک چشمش نابینا بود و ظاهر چشمش کمی زشت بود وقتی به مدرسه میرفتیم بچه های دیگه گاهی مسخره‌ش میکردند و اوهم گریه میکرد یه روز که به مادرم جریان رو گفتم بدون اینکه زن عموم بفهمه به مدرسه اومد و با معلممون صحبت کرد تا با بچه های حرف بزنه و بهشون بفهمونه مسخره کردن دیگران کار درستی نیست همون روز دخترعموم الهه متوجه کار مادرم شد وخیلی خوشش اومد تا وقتی دوره راهنمایی رو تموم کنیم من خواستگاران زیادی داشتم یه روز الهه با ناراحتی گفت دیروز مامانم میگفت یه خواستگار دیگه برات اومده پس چرا من خواستگاری ندارم؟ ادامه دارد کپی حرام
۲ دلم براش سوخت اما از اونجایی که توجه مادربزرگ و عمه‌هام همیشه به اون بود و حتی مامان خودمم خیلی هواش رو داشت شیطنتم گل کرد و کمی سربه‌سرش گذاشتم بهش گفتم که خب معلومه هیچ پسری یه همسر معلول نمیخواد یا هیچ کسی راصی نمیشه برای پسرش یه دختر معلول رو خواستگاری کنه رنگ از رخ الهه پرید با گریه گفت بمن میگی معلول؟ مگه من تابحال نیاز به کمک کسی داشتم؟ من فقط یه چشمم بینایی نداره کاملا کخ کور نیستم نمیدونم چرا از اینکه ناراحتش کردم خودمم ناراحت شدم اما گاهی اوقات توی حرفام به این موصوع اشاره میکردم تا اینکه هردو باهم دیپلم گرفتیم و همون سال من ازدواج کردم و الهه وارد دانشگاه شد یکسال بعد یه روز که خونه مامانم بودم صحبتهای برادرم رو با مامانم شنیدم که میگفت تصمیم گرفته ازدواج کنه
۳ با خوشحالی اسم تک تک دوستانم رو میآوردم که مامان گفت خودش دختری رو در نظر داره وقتی اسم دختر رو گفت از تعجب شاخام بیرون زد با ناراحتی گفتم تو الهه رو میخوای؟ اون یه چشمش نابیناست و کاملا در ظاهر مشهوده و زشتش کرده که مامان گفت داداشت از وقتی الهه کلاس اول دبیرستان بود بهم گفت اون رو برای ازدواج انتخاب کرده و میدونم در تصمیمش مصمم هست هر چقدر خواستم نظرش رو عوض کنم بیفایده بود با گریه گفتم بخاطر ظاهر زشتش همیشه در جمع دختران انگشت نماست دلم نمیخواد اون زنداداشم بشه که باهام برخورد جدی کرد و گفت من عاشق نجابت و جدیت این دختر شدم وگرنه ظاهر زیبا با یه عمل زیبایی قابل درمانه مدتی گذشت و در کمال ناباوری برادرم با الهه ازدواج کرد فکر می‌کردم با جراحی همه چی درست میشه اما تغییر زیادی نکرد ادامه دارد کپی حرام
۴ یه روز که غرغر کنان به داداشم میگفتم روز عروسی عروست انگشت‌نمای مهمونها میشه بهم گفت غلط کردند مهم اینه که من خوشم بیاد که عاشق چهره‌ی الهه هستم تا مدتها تصورم این بود که یه روزی برادرم از الهه سرد میشه و زندگیشون از هم میپاشه نسبت به الهه حس خوبی نداشتم برام سوال بود که چرا همسرم من رو دوست نداره و خونواده‌ش رو بمن ترجیح میده اما برادرمن همه کار برای الهه میکرد خیلی نسبت بهش حسادت میکردم... حسادتم زمانی بیشتر شد که چهار سال بعد از ازدواج خودم وقتی باردار بودم همسرم به خاطر مادرش یه بار در جمع فامیل و جلوی چشم همه من رو زد و بچم بخاطر شرایط جسمی و روحی بدم سقط شد برای همین درخواست طلاق دادم ... فکر میکردم چون بچه ندارم بتونم دوباره ازدواج کنم اما بعد از طلاق دیگه خواستگاری نداشتم ادامه دارد کپی حرام
۵ هشت سال از ازدواج برادرم و الهه میگذشت که هنوز بچه‌دار نشده بودند تا اینکه وقتی برادرم اصرار من و مامان رو برای دکتر رفتن شنید گفت قبلا پیش دکتر رفتیم اوهم با دیدن نتایج آزمایشاتمون گفته ایراد از منه که بچه‌دار نمیشیم با شنیدن این حرف از اون روز به بعد الهه برای مامان و بابام از قبل عزیزتر شد که با وجود عقیم بودن برادرم هنوز باهاش زندگی میکنه...یه روز با ناراحتی گفتم چرا اینقدر شلوعش میکنید اگه داداش من با الهه ازدواج نمیکرد شاید هیچوقت کس دیگه‌ای هم به خواستگاریش نمیرفت اون همیشه مدیون محبت و گذشت برادر منه معلومه که بخاطر عقیم بودنش نباید هیچوقت ناراحت بشه گاهی مامان و خصوصا بابا بابت این حرفا و افکار دعوام میکردند..حتی یبار بابا باهام خیلی جدی برخورد کرد ادامه دارد کپی حرام
۶ یه روز که داداشم فهمیده بود همسرش رو با زبون میچزونم بهم گفت رازی رو میخوام بهت بگم درست شش ماه بعد از نامزدی با الهه فهمیدم تومور مغزی دارم الهه هم فهمید اما تنهام نگذاشت اونموقع دکترا گفته بودند چندماه بیشتر وقت ندارم اما میبینی که چهارده سال گذشته و من هنوز زنده‌ام باورت نمیشه امروز دکترم گفت هیچ اثری از بیماریم نیست معجزه‌ی حضور الهه در زندگیم باعث شد من با بیماریم کنار بیام. با شنیدن این حرفا از خودم خجالت کشیدم الهه با رفتار خوشش باعث شد همسرش رو تا اخرین لحظه حفظ کنه حتی به زعم برادرم شد معجزه‌ی عمر دوباره‌ی همسرش اونوقت من بخاطر اخلاق بد و زبون تلخم همیشه باهمسرم و خونواده‌ش درگیر بودم و نتونستم زندگی خودم رو بسازم.
❣زیبایی به ❣زیبایی به مهربانی ❣زیبایی زندگی به خوشبختی ❣زیبایی خانه به و و زیبایی کنار هم بودن به و است ✨الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ✨ 🌱🌱🌱 خـُدایا ؛ مـا رو مـُورد پسـَند امـام زمان ارواحنافداه ، قــَرار بدھ. 🌹 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱 @khoshbakhtiii 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱
🌟حضرت امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: "هنگامی که قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان می‌گذارد، پس هایشان کامل شده و شان به کمال می‌رسد." 📚بحارالأنوار، ج 52، ص 336 💫💫💫محبت به امام زمان ارواحنافداه یعنی آماده کردن دل برای آن روز که او بیاید و ما را به اوج و برساند. ⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕ صلوات برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان ارواحنافداه بحق حضرت زینب کبری سلام اللّه علیها ❤️🤲 🌹 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱 @khoshbakhtiii 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱