🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸?🌸
💗فرشته ای برای نجات💗
قسمت10
دلم میخواست همه ی حرفامو فریادبزنم!
--هر کاری که فکرش رو بکنی! از اون زهرماری مشروب گرفته تا..........!!
اما دیگه دلم نمیخواد اون جوری باشم!
سرمو پایین انداختم و ادامه دادم:
--میخوام آدم بشم
!با حالت شرمندگی به قبر خیره شدم.
--کمکم میکنی؟
جمله ی آخر من همراه شد با صدای اذانی که تو گوشم میپیچید.
یه حسی اجازه موندن بهم نمیداد،انگار منو راهی یه راهی میکرد!
همونطور که اشکام رو با دستم پاک میکردم،به آسمون خیره شدم.
ابرا آروم حرکت میکردن و آسمون آبی تر شده بود.
سرمو پایین انداختم و به قبر خیره شدم،زیر لب فاتحه خوندم و لحظه آخر که میخواستم بلند بشم،سرمو خم کردم و قبرو بوسیدم.
همونطور که ایستاده بودم با چشمام دنبال سرویس بهداشتی میگشتم که اون رو ته گلستان پیدا کردم.
واسه وضو گرفتن عجله داشتم.
میخواستم لااقل بعد تموم شدن اذان به نماز بایستم،بخاطر همین تا اونجا دوییدم،بعد اینکه وضو گرفتم،چشمم به نماز خونه ای که چند متر باسرویس بهداشتی فاصله داشت افتاد.
توی دلم خداروشکر کردم. و راه افتادم.
نماز ظهر و عصر رو اونجا خوندم،با این حال که اونجا فقط یه اتاق کوچیک و ساده بود،ولی نماز خوندن اونجا بهم خیلی انرژی میداد!
نمازم که تموم شد،دعا کردم!از خدا خواستم اون دختر رو نجات بده.ازش خواستم یه راهی جلوی پام بزاره و... کمکم کنه!
به ساعت مچیم نگا کردم،۱ونیم بعد از ظهر رو نشون میداد.
از نماز خونه خارج شدم و به طرف قبر شهید گمنام رفتم.
نزدیک قبر بودم که دیدم یه پسر بچه بالاسر قبر نشسته.؟
جلوتر رفتم و کنارش نشستم.وقتی سرشو به طرفم چرخوند،تازه فهمیدم آرمانه.
با دیدن من برق شادی تو چشماش موج زد و تو یه ثانیه خودشو تو آغوشم رها کرد،اولش تعجب کردم ولی بعدش به آرومی دستامو دور کمرش گره زدم.
از آغوشم جدا شد.
--سلام عمو حامد!راستش امروز که اینجا دیدمتون کلی خوشحال شدم ولی چند دقیقه بعدش دیدم که نیستی،اولش ناراحت شدم و به دوستت،
به قبر اشاره کرد،گفتم که کاش میتونستم تورو ببینم.
راستش دلم واستون تنگ شده بود.
دستامو روی شونه هاش گذاشتم و با لبخند جواب سلامشو دادم.
--سلام آرمان خان،دل منم واست تنگ شده بود.چه خبر؟
با تاسف سرشو پایین انداخت!
--هیچی عمو!چه خبری؟مثل هر روز باید تا ظهر وسایلی که بهم دادن رو بفروشم وگرنه....
به اینجا که رسید مکث کرد و با بغض ادامه داد --وگرنه اون تیمور نامرد مامانم و از خونه بیرون میکنه!
انگار دیگه تحمل گفتن نداشت،آخه مگه اون بچه چند سالش بود؟
خواستم از اون حال و هوا در بیاد!
--آرمان تو مدرسه هم میری؟
با این سوالم سرشو بالا آورد و تو چشمام زل زد،غمی که تو چشماش بود خیلی عمیق بود.
--نه... یعنی آره،ببین عمو من فقط دوسال رفتم مدرسه،اونم کلاس اول و دوم،اون موقع ها مادرم میتونست خیاطی کنه و لا اقل هزینه مدرسمو بده،ولی...
یه قطره اشک از چشماش پایین اومد..ولی از وقتی که ام اس گرفت دیگه نتونست ادامه بده و منم تصمیم گرفتم اوقات مدرسه رو هم کار کنم.
تو چشمام نگا کرد
--عمو میبینی چقدر من بد بختم! دلم واسه مامانم میسوزه! چون اونقدری پول نداریم که بشه یه دکتر درس درمون بره!
عمو یه چیزی بگم به کسی نگیا!
راستش من تاحالا شهر بازی نرفتم! اینکه همسن و سالی های من هفته ای چند بار شهر بازی میرن و اونوقت من....
پشت سر هم اشک میریخت.
طاقت نیاوردم و بغلش کردم.
انگار منتظر همین بود،دستای کوچیکشو دور کمرم حلقه زده بود و همونجور که سرش تو سینم بود بلند بلند گریه میکرد.
یادم به بچگیای خودم افتاد،زمانی که همسن آرمان بودم.
اصلا شهربازی برام حکم غذاخوردن داشت!
و حالا،آرزوی یه پسر بچه،رفتن به شهر بازی بود!
همون موقع تو دلم از خدا خواستم تا هر طوری که شده به آرمان کمک کنم!
آرمان که دیگه گریش کمتر شده بود سرشو از سینم جدا کرد و بدون اینکه به چشمام نگا کنه،سرشو انداخت پایین.
با دستم چونشو آروم بالا آوردم
--میدونستی که اصلا حرف گوش کن نیستی؟
با یه اخم ساختگی ادامه دادم
--مگه من نگفتم پیش من سرتو اینجوری خم نکن؟
ببین آرمان من نه برادر دارم نه خواهر.مثل تو از بچگی تنها بودم.
همیشه دلم میخواست یه داداش داشته باشم که از خودم کوچیک تر باشه و من بتونم کلی باهاش خوش بگذرونم.
ولی خب خدا نخواست،ولی الان خدا تورو سر راهم قرار داده!
با دستام یه تکون آروم بهش دادم.
--یعنی اینکه تو میتونی همون برادر کوچیک من باشی که همیشه از خدا میخواستم.میشه بشی داداش کوچیکه حامد؟
--با خوشحالی سرشو بالا آورد و تو چشمام نگا کرد
--بله که میشه داداش حامد! پشت سر این حرف یه چشمک هم بهم زد که باعث خندم شد.
به دست خودش و خودم و انگشتر هایی که تو دستامون بود نگاه کرد
--خودمونیما داداشی چقدر انگشترامون خوشگله!
--بله دیگه سلیقه آرمان بهتر از این نم
یشه............!
🍁نویسنده حلما
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 درگیر اونها نشو
💠 خودت را درگیر انسان های منفی نکن. اجازه بده هر چی میخواهند بگند. تو بر اساس حقّ قدم بردار. آنها هیچ کاری نمیتوانند کنند...
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🌹همسرانه
🌻زندگی مانند كامپيوتر؛ دارای دو جنبهی "سختافزاری" و "نرمافزاری" میباشد....!
👈 اغلب مردان كه مديران خانه هستند با تهيهی غذا، مسكن، پوشاک و... قسمت سختافزاری را تأمين میكنند. اما از قسمت نرمافزاری زندگی، مانند گفتگوهای صميمانه با اعضای خانواده، خريد گل يا كادوی هر چند ارزان قیمت برای همسر و بچهها، ابراز كلامی عشقتان، خريد كتاب و نرم افزارهایی درباره زندگی، شركت در جلسات مثبت و..... غافلاند.
👈 افرادی كه در شغل آزاد كار میكنند با مشتريان بدحساب خود كه مواجه میشوند اين مَثل را میگويند: "هر ندهای، دو بار ميده....!" يعنی مشتریای كه میخواهد زرنگ بازی در آورد و حق استاد كار را بالا بكشد دو بار تاوان میدهد؛ يك بار حق استادكار را كه با سماجتش همراه بوده و بار ديگر آبروی خود را كه جلوی مردم، استادكار رسوايش میكند....
✅ اگر به موقع برای زندگیتون هزینه مادی و معنوی صرف نکنید؛ بعداً خیلی بیشتر باید هزینه کنید....!
نسیم صبح سعادت خدا کند که بیایی....
🌸⃟💕჻ᭂ࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
حسین مرادیکانال عشاق الحسین_۲۰۲۱_۱۰_۲۸_۰۸_۵۶_۳۶_۶۲۰.mp3
زمان:
حجم:
8.08M
🔉نواهنگ محشر فوق العاده عالی
و بسیار زیبای بی حرم 😭😭😭
|🎤مداح حسین مرادی
🎼به فدای مادری که
هوای بچه هاشو داره
#شب_جمعه #کربلا
تو حرم وقتی که پامیزاره
همه عالم رو دعا میکنه
حتی من بیچاره
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
خدایا به حق خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها عجل لولیک المنتقم فاطمه الهی آمین 🤲🤲🤲🤲🤲🌹🌹🌹🌹السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
مشکلات را پشت در بگذارید و وارد خانه شوید!
🔸با تمام مشکلات و مشغلههای فکری وارد خانه نشوید! در موقعیت مناسب، همسرتان را از مشکلات مالی و شغلی خود #آگاه کنید تا توقّعاتش را با توان شما هماهنگ کند!
🔸بیان مشکلات مالی و شغلی با لحن مناسب و مهربانانه میتواند عامل خوبی برای گفتگوی صمیمانه شده و سطح درک همسرتان از شما را بالا ببرد. گاه برای حل برخی مشکلات شغلی و کاری خود از خانم خود مشورت بخواهید تا ایجاد همدلی و محبّت دوطرفه کند.
🔸اصلِ مشورت در این زمینه برایتان مهم باشد یعنی حتی اگر همسرتان پیشنهادهای خوبی هم نداد آن را تبدیل به مشاجره نکنید بلکه از او تشکّر کنید و بگویید روی پیشنهادت فکر میکنم.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🍎اگر شمایک سیب بد طعم را
خورده باشید
🍏میتوانیدطعم یک سیب خوب
را درک کنید
🍎پس از تلخی های
زندگی درس بگیرید
تا بتوانیدشیرینیهای آن را درک کنید
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
♨️ امروزه شاید بسیاری از جوانان و خانواده ها نیز به این نکته دست یافته اند که صرف رسیدن به سن خاص و #بلوغ_جسمی و #جنسی ، برای تحقق یک ازدواج موفق و مطمئن کافی نیست و علاوه بر آن یک جوان باید به حدی از رشد و #آمادگی_روانی نیز رسیده باشد تا بتواند عهده دار مسئولیت ها و نقش های جدید خود در قالب #زندگی_مشترک گردد. ✅
😍 داشتن #زندگی_شاد ، مؤفق و مؤثر ، آرمانیست که هر فردی در زندگی خود به دنبال کسب آن است و #تحقق این آرمان زمانی میسر می شود که هر فردی در زمینهی #آموزش و #بهکارگیری #مهارتهای_زندگی تلاش و کوشش کرده باشد.👌
🔺مهارتهای زندگی را به #ده عنوان تقسیم کردهاند .0⃣1⃣
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🔴 #برای_تغییر_دیر_نیست
💠 زن فرعون تصميم گرفت که عوض شود، و پسر نوح تصميمی براي عوض شدن نداشت...! اولی همسر يک طغيانگر بود و دومی پسر يک پيامبر...!!!
💠 براي عوض شدن خود و تغییر وضع موجود هيچ بهانهای قابل قبول نيست اين خودت هستی که تصميم میگيری تا عوض شوی.
💠 در اسلام چیزی به نام بنبست نداریم. هر مشکل و گرفتاری قابل حل است. مهم آن است که بخواهید و اراده کنید که شرایط را تغییر دهید.
💠 قدم بعد این است که با مشورت و همفکری با آدمهای فهیم و باتجربه و کمکخواستن از مشاورهای دینی و متخصص، گامهای حل مشکل را با آرامش، تلاش و توکّل به خدا طی کنید.
💠 فقط فراموش نکنید که مشکلات همانطور که یک شبه بوجود نیامدهاند یک شبه نیز حل نمیشوند. صبور باشید و پله پله، نسخههای صحیح را عمل کنید.
💠 اگر در مراحل اولیه، تغییراتی احساس کردید، برای حفظ آن حتماً تلاش بیشتری کنید و هرگز ناامید نشوید.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🔴 #سوت_اشتباه_در_زندگی
💠 اگر در بازی فوتبال، #داور تشخیص درستی ندهد و سوت اشتباه بزند درست است که بازیکن در دل خود نظر داور را قبول ندارد امّا حق ندارد در عمل نظر #داور را نپذیرد و با داور دست به یقه شود چرا که هرج و مرج میشود و فدراسیون میتواند، بازیکن متمرّد از دستور اشتباهِ داور را #توبیخ و جریمه کند. اگر بازیکن، متواضعانه و بدون داد و قال نظر داور را بپذیرد زمینهی روانی مناسبی را جهت قضاوتِ بدون خطا برای #داور فراهم میکند و درصد خطاهای او کمتر خواهد شد.
💠 در زندگی مشترک یکی از صفات عالی #زن که در روایات آمده است مطیع بودن نسبت به مرد است. هیچ مردی بیخطا نیست امّا وجود دستورات اشتباه و #طبیعی مرد (نه دستورات غیرشرعی و گناه) نباید باعث سرپیچی و اطاعت نکردن زن و درگیری لفظی با شوهر گردد چرا که طبق آموزههای دینی اگر مخالفت زن منجر به #فتنه، اختلاف و دعوای زن و شوهری شود سرپیچی از دستور مرد جایز نیست.
💠 نکتهی دقیقی که اگر خانمها رعایت کنند #سود و بهرهی آن به جیب آنها میرود این است که اطاعت متواضعانه از مرد و اشباع روحیهی #اقتدار وی به شدّت شما را محبوبِ مرد میکند و اتّفاقاً زمینه را برای مدیریّت سالم او فراهم میکند.
💠 #محبوبیّت حاصل از مطیع بودن، به قدری کارساز است که مرد را از فضای لجبازی، دیکتاتوری و قلدرگری دور میکند و به مرور، رفتارها و دستورات منطقی و از جنس #درک همسر از او صادر خواهد شد چرا که مردها اگر اطاعتپذیری از همسر خود ببینند روحیهی #پهلوانی آنها اجازه نمیدهد که شما را درک نکنند.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt