با مجوز یک هفته ای شنود که شما گرفتید داره خیلی چیزا روشن می امیر دستش را آرام کوبید روی دسته صندلیش:
- فقط یه هفته سید. خیلی توجیه کردم تا مجوز گرفتم !
الان سه روزش موندها سید برگه ای را مقابل امیر گذاشت و ادامه داد:
- همین چهار روز خیلی چیزا دستگیرمون شد. البته با کمک مرد داخل مؤسسه که اطلاعات خوبی به سینا داره میده! در مورد خود مسئول به جستجوی ساده کردیم. طرف آدم خرابی نیست.
نگاهی چرخاند سمت آرش و گفت:
- بیشتر از سمت خانمش نالانه و البته چون دستی بر آتش مجوز مؤسسه ها داره و میتونسته کمکی بکنه، شده مورد مناسب تور فروغ خانوم.
خب یه مقدارم کمربندش قابلیت شل شدن داشته ، خود فروغ مدیریتش کرده ...
سینا غرزد:
- نگو که نمیدونه به اسم مدلینگ دارن زنامون رو به فنا میدن.
سید شانه بالا انداخت و در ماژیک را گذاشت و با کف دست کوبید رویش. صدای تقش سکوت اتاق را شکست
- نمیشه که ندونن. رفت وآمدش با فروغ خودش عين فنائه. مسئول
موسسه ای که خرابه ، میشه هدفش زنده کردن عزت و شخصیت زنها باشه .
زن های جامعه رو داره لجن مال میکنه منتهی رنگ و لعاب داره لجنش؛ مدل و مدلینگ.
فقط گام اول نیروسازیشون رو خیلی حساب شده روی زنهای مطلقه و مورد دار بستند. وقتی که زن وارد فضای فساد بشه دیگه از خانواده و پاکی دامن و افکار بلندش کنده میشه و به زندگی انگلی راه می اندازه، پشیمون هم بشه با توجه به فضای اینستا و عکسای نامناسبش و بی آبروئیاش هیچ راه برگشتی برای خودش نمی بینه.
یا تا آخرش توی ایران می مونه و جزو باند هم نباشه انفرادی فساد میکنه یا میره دبی و ترکیه و اروپا اونجا هم زندگیش با تن فروشی اداره میشه، بعد هم برای پول هرکاری میکنه.
می بینی سر در آورده از صدای آمریکا و تصویر بی بی سی. اصلا سیاسی نبوده، سیاسی شده چون دیگه هیچی برای از دست دادن نداره .
پشتوانه هم نداره ، پول و پورن ...
امیر دست از زیر چانه اش برداشت و گفت:
- با سینا برید رستوران میز رزرو کنید، این رو هم دعوت کنید. ساعتش رو بهم خبر بدید. از شهرستان چه خبر؟
سید دسته بزرگی از ورقه ها را مقابلش صاف کرد و گفت:
- راستش بعد از رفتن شما به شهرا، اونا هم کار رو جدی تر و دقیق تر دارن پیگیری می کنند. بچه های سیستان و مشهد و کرج تونستند نیرو داخل مؤسسه ها پیدا کنند که خب همه همون به ویژگی ثابت رو دارند؛ سرمایه گذاری روی زن های ناخوب!
سینا با خنده گفت:
- ناخوب !
دوباره سید پاگذاشت توی کار آقای حداد عادل! سید جدی نگاهش کرد:
- اصلا در شان آقای حداد نیست برای زنهای هرزه کلمه تولید کنه. من دارم جور ایشون رو میکشم! چیه شماها اصلا خلاقیت ندارید؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے🕸🕷
قسمت33
امیریک شکلات از جیبش درآورد و گرفت سمت آرش
- تبرکی امام رضاست.
خانمم رو با خانواده ش فرستادم پابوس امام رضا(علیه السلام).
به شرطی که فقط برای ما دعا کنه. دیگه خودش از آب حرم تا نون غذای تبرکی و نمک هم آورده بود.
اینم شکلات سهم تو. بخور اخماتم باز کن. من با این همه غصه تو نمیتونم حرفاتو بشنوم.
نگاه سینا و شهاب هم رد شکلات تا دهان آرش رفت. امیر با خنده از جیبش سه چهارتا شکلات بیرون آورد.
سینا نیم خیز شد و چهار تا را برداشت:
- حالا درست شد. گفتم شاید فقط آرش نیازمند شده بود حالا که سه تا به من رسید باید بگم که الحق که فرمانده خود می. من رو خوب شناختید.
شهاب یک شکلات از دست سینا نجات داد و لب زد:
- مشتی میدونی که من به جای خون، آب حرم تو رگام جریان داره !
آب حرم. همینه که این قدر خوش عطر و بوام!
سینا خودش یک شکلات باز کرد و دهان سید گذاشت. حال آرش با این تغییر فضای امیر بهتر شده بود.
امیر همین بود. همه که کم می آوردند، علمی بود که می شد دست گرفت و بلند شد.
- خب؟
این را امیر گفت و آرش توضیحش را شروع کرد:
- بین قاچاق چیها و مه سیما و چند نفری که لباس ملایی دارن، به قراردادی انگار امضا شده برای فروش دخترا!
دخترا رو در یک مسیر می رسونند الب مرز و با یه قیمت کم فروخته میشند.
امیر آب دهانش را به سختی قورت داد و لب زد: - تا کجا پیش رفتید؟
- اصل تیم رو شناسایی کردند، گروهی که خانواده های فقیر رو شناسایی میکنه و دخترای زیباشون رو، بعد هم روی ذهن پدر خانواده کار می کنن و پول هنگفتی که از سمت وهابیا میاد و میتونه زخمی از اونا رو علاج کنه نمیدن، شاید چند میلیون و دختر رو می خرن و تمام!
عامل تبادل هم شناسایی شده ! اما این که چرا عنکبوت داره توی سیستان هم خرید و فروش میکنه جای سوال داره؟ چرا دخترای اهل تسنن !
چرا ملاهای سنی؟
- اینا ملانیستند. به امام خمینی گفتند که به طلبه دزدی کرده، امام گفتند بگید به دزد لباس طلبگی پوشیده .
اینا هم ملا نیستند، مزدورند که به بار تفرقه میندازند بین شیعه و سنی، یه بار طرفداری وهابیا رو می کنند حالا هم برای پول دارند ناموس کشور رو خرید و فروش می کنند! ملای سنی شرف داره، غیرت داره، دین داره انسانه!
امیر اینها را که گفت از آرش خواست تا با سینا آن خانه كذایی کنار مؤسسه را پیگیری کنند.
فردای همان روز بچه ها با تصاویری که مرد آورده بود، محل نصب دوربین و میکروفون را هماهنگ کردند.
تمام برق منطقه را قطع کردند و مرد با کمک بچه ها وارد مؤسسه شد.
در سکوت و تحیر اعضای خانه کناری که حتی برق اضطراریشان از کار افتاده بود هر دو را پوشش دادند.
از همان لحظه آرش تسلط بر تمام رایانه های خانه پیدا کرد و ظرف یک روز نکته ای نماند که ندانسته باشد.
جلسه آخرشب با تأخیرهر کدام از افراد شکل گرفت و آرش گفت:
- من گزارش موآخرمیدم!
منتظرم تیم صدرا یه سری کارا رو برام بیاره! سید شروع کرد:
سید مدارک ... وزارت خانه و خانه کنار مؤسسه را گذاشت مقابل امیر. نگاه تأسف سینا و شهاب گره خورد به ابروان در هم رفته امیر.
میزان ارتباط و اینکه ارتباطها چه نتیجه ای برای مؤسسه داشته است.
امیر عینکش را برداشت و چشمانش را مالید. چند ماه بود نه خودش و نه تیمش یک خواب راحت نداشتند. باید این مستندات را برای حاجی هم می برد.
بعضی از این ها سابقه داشتند و نوع برخورد با آنها متفاوت بود.
صدای سید از فکر بیرونش آورد:
- اما نکته مهمش اینه که دارن توی ترکیه تدارک به برنامه می بینن برای به سری خبرنگار، و یه برنامه دیگه هم مخصوص خواننده های زیرزمینی!
که خوب من این مطالب رو با اجازه شما هم این جا آوردم، هم رسوندم دست دو گروه که روی پرونده اونا زوم بودن. اما نکته مهم برای ما اینه که این گروه نه نفره به برنامه سفر دارن که با اطلاعات صدرا فکر می کنم سفر زامبیا است و بعد از سفر کار علنی در ایران رو کلید می زنن.
البته اسامی کسانی که روشون زوم کردن و برای اجرای برنامه ها وارد شبکه خودشون کردن هم به دستمون اومد. پیگیری های بعدی که کردیم به یه نقطه اشتراکایی رسیدیم.
باز هم بگم الان که تمام رمزگشایی ها انجام شده، ریز ارتباط های داخلی و خارجی رو داریم.
امیر تکیه داد و پرسید:
- چند روز؟
آرش ایستاده نگاهی به سینا و شهاب کرد و گفت:
- حداقل تا سه روز
سینا چشم درشت کرد سمت آرش و زود گفت:
- سه روز؟
سه شبانه روز!
اگر تیم حامد هم اضافه بشن که بتونیم نقطه هایی رو که به دست آوردیم رو منطقی به هم وصل کنیم. که ضربه رو داخلی و خارجی با هم وارد کنیم. دیرم نشه که اینا دارن مجوز مدلینگ میدن!
شهاب دستانش را مقابل دهانش در هم قفل کرد و لب زد:
- هندسه تار عنکبوت رو پیدا کنیم؟ سه روز؟
ده نفره کاملا عادلانه است؟
یه دنیا و ده نفر؟ تن به تانک؟ موافقم. بیشتر از این هم نمی ارزه نیرو بذاریم. اصلا خود آرش کفایت میکنه !
هان ، چطوره آرش جان؟
تو برای به دنیا کافی هستی؟
من و سینا و سید زیادی هستیم!
امیر خنده اش را نخورد و دست گذاشت روی شانه شهاب و گفت:
- نه داداش من، آرش هم زیادییه!
بذار این بچش به دنیا بیاد میدیم اون مجهولات تمام معادلات عنکبوتی رو حل کنه !
وسط خنده، شهاب و سینا یک هوسکوت کردند: - داری بابا میشی؟
آرش ماژیک را در دستش بازی داد و گفت:
- کی؟ من!
سینا با چشم غره گفت: - ابوی من!
آرش صورتش را با تعجب چرخاند سمت سینا و گفت:
- سر پیری ؟
به سلامتی ابری برای بار چندم پدر میشن؟ سینا سیبی را به سمت آرش نشانه رفت و گفت:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے 🕷
قسمت34
- حق نداری بچه سومت بزرگتر از بچه من باشه!
امیر سیب را از دست سینا گرفت و گفت:
- برادر من بچه چهارم ! چهارم ! همه هم دعوتید شهرستان منزل پدر خانم ولیمه با شنا و کوه و آبشار
سید میان شوخیها گفت:
- سفارت خونه های اروپایی توروند پذیرش و ویزا دادن به شیفتگان سفر به اروپا موردهای خودشون را تور میکنن.
اون مصاحبه ای که اولش میگیرن و سوال و جوابایی که از منظر بالا دستی میکنن، قشنگ ایرونی که کلا خودش رو قبول نداره و چشم آبیا رو متمدن میدونه وادار میکنه که جواب هر سوالی رو بده.
دیگه اونا هم چند بار می برن و میارنش و نتیجه این میشه که راحت کیس خودشون رو شناسایی میکنن!
بعد هم با وسوسه و وعده تابعیت، کاربر گرده شون میذارن.
زنها این وسط بهترین گزینه هستند و زنان مطلقه یا آسیب دیده هم!
یه نکته رو هم بگم که خب ما فکر می کردیم فقط پای این ... وزارت خونه به خونه فروغ بازه اما خب الآن... توی سیر کار رسیدیم به خونه های خالی که یا هیچکس توش نیست، یعنی مبله رها شده و فقط برای ساعات خاصی که مخصوص همین کلاغاست.
آرش تکه انداخت:
- کلاغ باحیاترین پرنده است توی پرنده ها! اگه نگیم توی حیوونا!
هیچکس تا حالا جفتگیری کلاغ رو ندیده اما اینا حیا روقی کردن!
این زنایی که مردها رو دنبال خودشون به فساد میکشونن، زندگیا رو می پاشونن جنایت کارن!
سید تعظیمی کرد و گفت:
- با درود بر کلاغ و نفرین بر این جنایت کارها، قسمتی از کسانی که توی تاراینا گیر میفتن پسران مسئولین مملکتی هستن یا البته یه سری هم از این کسانی که دلشون میخواد از ایران برن فرصت خوبیه که این جا ساخته بشن
بطور اونا و راهی بشن! دیگه بقیه گزارش با آرشه که صدرا تکمیل شده
براش فرستاده.
آرش صفحه را روشن کرد و همراه توضیح، فیلم را نشان داد:
خانه ای با نمای رومی در خیابان جردن. در مدت نیم ساعت تمام کسانی که وارد خانه شدند، صاحب ماشین آخرین سیستم بودند و اغلب با زنها تنها بودند یا مردها، سه مورد جفت بودند که آرش توضیح داد. دو نفرشان قطعا زن و شوهر نیستند و یکی هم ازدواجشان در مسیر کارشان است و تصویری نشان داد که همین زن همراه مرد دیگری است.
اشتراکی بارگذاری می شوند. هویت تمام کسانی که وارد آن ساختمان شده بودند توسط بچه ها در آمده بود.
غیر دو مورد زنها که دختران مسئولین بودند و با ظاهر عجیب و تقریبا بدون حجاب خارج شدند بقیه زنها یا مطلقه بودند یا پروازی بودند و در کشور ساکن قطعی نبودند»:
- بعضی از اینا سالی تا پنج بار رفتن ترکیه که کمتر از یک هفته سکونت نداشتند تا حتی یک ماه.
اون جا کلاس آموزشی داشتند که محتوای کلاس ها رو هم توی این پوشه بنفشه است. پسرا و دخترای مسئولین هم همونایی هستن که شهاب با ماشین شاسی بلند دیده بود و توی پیست ردشون رو زد... تقریبا بلا استثنا یا توی انگلیس درس خوندن یا کانادا. حالا معلوم میشه چرا برگشتن!
سینا در جا گفت:
- ماموریت گرفتن و دارن خوش خدمتی میکنن دیگه. یعنی خاک...
- اینا الآن تحت کنترل هستن. تمام زنها دریافتی که از این آقازاده ها دارند میلیونیه. هر مراودهای دریافت میلیونی داره .
البته توی حسابای اینا گاها چند صد میلیون میاد که غالبا واریز خارجی هستش!
فیلم بعدی همان خانه بود که ظرف پنج روز رفت و آمدهای انفرادی داشت و پارتی در کار نبود. همان مراوده ای که برای آقازادها لذت کوتاه بود و برای زنها
هم پول بود و هم تخلیه اطلاعاتی و دادن آن اطلاعات به سفارت خانه ها!
فیلم بعدی خانه دیگر بود؛
این برای دیشبه. تیپ دخترا و پسرا رو نگاه کنید. اینا عام هستن و فراخوانشون هم از طریق اینستا بوده.
من و صدرا توی اینستا دیدیم البته خب قبلش اون صفحه زیر چتر ما بود. اینا فقط رفتن، خوردن، رقصیدن، کشیدن و... تمام ساعات موسیقی بود و همین!
این خونه پنج تا اتاق خواب داره که مجهزه به ... راستش ما دیگه یه جایی دوربین داخل ساختمون رو خاموش کردیم .
چون آن قدر مست بودند که حتی توان حرف زدن نداشتند.
البته بیش از نیمی از اینا دانشجوی شهرستانی بودن و تیم اداره کننده اینا اصلش فتانه بود و شوهرش و بقیه هم که اسامیشون هست.
فیلم بعدی و بعدی و بعدی ...
امیر چشم بست و لب گزید. ساعت یازده بود و پرواز داشت. اول مشهد و بعد هم کرمانشاه.
چه قدر خوب بود که داشت میرفت کنار ضریح. زیر گنبد. پای چشمه حیاتی که دلهای مرده را زنده می کرد.
قبل از بلند شدن گفت:
- این نتیجه کار روی اون ساختمون توی مؤسسه است؟
- بله آقا. این ساختمون هم از طرف مؤسسه راه داره هم از خونه بغل. اما ظاهر کسی از نیروهای مؤسسه با اینا ارتباط ندارن. اینا دو گروهن و شبانه روزی دارن کار میکنن.
یعنی اصلا تعطیلی نداره کارشون. اصل کارشون کنترل کانال و پیجا و ارتباط گیری با اوناست که اینا رو هم دسته بندی کردیم میدیم خدمتتون، الآن شاید به پرواز نرسید.
امیر اما همچنان داشت آرش را نگاه می کرد. آرش سری تکان داد و گفت:
- یعنی الآن میدیم خدمتتون... اولش خدمتتون عرض کنم خیلی از این کانالا رو نمیشد ما بررسی کنیم و تیم خانم سعیدی زحمت کشیدن و گزارش کار ایشون هست که قرار بود خودشون خدمتتون بدن اما حجم کار بالاست، معذرت خواهی کردن و خلاصه شودادن من بگم اما مفصلش رو خدمت خودتون
می دن.
... دسته اولی که توی تار اینا گیر میفتن اونایی هستن که فضای پیج و نحشون از خستگی و نا امیدی و روحیه خشونت و تشنۀ پول و شهوت بودن رو من میده. اینا توی یه مسیر مشخص شروع کردن به صاحب پیج پیام دادن.
حتی گاهی پیام هایی که به ده نفر دادن تکراریه . یعنی دستورالعمل دارن برای روند کارشون. بعد این ارتباط رو آن قدر ادامه میدن تا طرف رو جذب کنند، بعد وابسته کنن، بعد راهکار بدن و همراه کنن، بعد عضو تیم خودشون میکنن البته به صورت نامحسوس!
اول فرد داره حس میکنه که یه کاری انجام میده که حالش خوب میشه و دیگه کم کم میاد توی همین پارتيا و به تعداد دورهمی خارج از شهرهفتگی تا این که حتی جاسوسیای نامعلوم رو هم انجام میده ... گاهی پول دریافت میکنه گاهی هم حمالی مفت و از روی رفاقت!
دسته دوم هم افرادی هستن که خیلی توی مسیر اینا نمیفتن چون حالا یا خانواده دارن یا کار اجتماعی دارند یا به هر حال هنوز این قدر پست نشده روحشون، با اینا کاری میکنن که آهسته آهسته اولویت هاشون رو عوض میکنن.
ما پیج بعضی از اینا رو که بررسی کردیم حتی اولش آدمی بوده که تم اعتقادی داشته توروند یه ساله تمام اون اعتقاديا رو پاک کرده و به تم دیگه شده بعد که ما گذشته رو بازگردانی کردیم خیلی عجیب توهمین روند تعاملی همین گروه اتفاق افتاده !
حتی ما چندین مورد طلاق دیدیم که با همین پیامای اینا و ارتباط با این گروه رخ داده بود.
فرد رو با بزرگ کردن مشکلش ضربه فنی کردن، بعدم که آن قدر تشویق به طلاق کردن که اصلا قدرت تصمیم گیری برای اون نمونده!
البته بخواد دسته بندی بشه خیلی بیشتره! آقا امیرجا می مونید.
امیر که رفت بچه ها اولین کاری که کردند تماس با اهل خانه شان بود. این تلفن ها گاهی دقایق زیادی طول می کشید.
بازی با کلماتی که زن و بچه را آرام کند و گوش دادن به حرف ها و خواسته هایی که باید رو در رو مطرح می شد و با این حجم کار شده بود تلفنی. زمان برای سرکشی به خانه را نداشتند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حلول ماه عزیز شعبان 🌙
💫ماه میلاد سیدالشهداء
🌸حضرت حسین بن علی( ع)
💫و حضرت علی بن الحسین
🌸 سیدالساجدین (ع)
💫و حضرت ابوالفضل العباس
🌸قمر بنی هاشم (ع)
💫و ماه میلاد آقا و سرور شیعیان
🌸حضرت ولی عصر
💫عجل الله تعالی فرجه الشریف
🌸بر تمامی عاشقان و ارادتمندان
اهل بیت علیهم السلام مبارک باد💐
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🌹"هفت عادت سازنده همسران مهرورز"
👈 حمايت
👈 تشويق
👈 احترام
👈 اعــتماد
👈 پذیــرش
👈 گوش سپردن
👈 گفتگوی هميشگی بر سر اختلافات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
"تـکنیک «برد_برد» جهـت بهبـود روابـط زوجـین"
🌸 این تکنیک دو مرحله دارد. زمانی که از شما انتقاد میشود، ابتدا کاری کنید که همسرتان پیروز شود و سپس در ادامه شما پیروز شوید. یعنی «برد_برد»؛ برای درک بهتر تکنیک «برد_برد»، به مثالهای زیر توجه کنید...
1⃣ زن (انتقاد): چرا میوه خراب خریدی؟ مرد: ببخشید تو راست میگی خوب نیستن، برای اومدن خونه عجله داشتم نتونستم برم از جای خوب بخرم.
👈 توضیح: مرد در مرحله اول خودش را مقصر نشان داد (برد زن) و در مرحله دوم در دفاع از خود استدلال آورد(برد مرد). یعنی: «برد_برد»
2⃣ مرد (انتقاد): چرا لباس رو سوزاندی؟ زن: ببخشید، بیدقتی کردم، خیلی باید مواظب میبودم. البته اتو هم خراب شده و باید تعمیر بشه و قرار شد که یک اتوی نو بخری یا اینکه تعمیر بشه که فراموش کردی. چندین بار تذکر داده بودم در این باره.
👈 توضیح: زن در مرحله اول مرد را برنده نشان داد، اما در مرحله دوم از خود دفاع کرد. یعنی: «برد_برد»
3⃣ مرد(انتقاد) :چرا اینقدر دیر آمدی؟ زن: ببخشید، خیلی دیر شد، همش ناراحت بودم و فکر تو بودم که دیر نشه. اما واقعا خیابان شلوغ بود و توی ترافیک گیر کردم و قبلش هم توی نانوایی زیاد معطل شدم
👈 توضیح: زن در مرحله اول مرد را برنده میکند و سپس خودش را برنده نشان میدهد. یعنی: «برد_برد
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt