eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
1.9هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
85 فایل
خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است پس بکوشیم بسازیم ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH 👫انتخاب عقلانی =زندگی عاشقانه
مشاهده در ایتا
دانلود
😂😂😂 آخرش برف آمد و ما هم شدیم داماد زود آنقدر خوشحال گویا بر درختی داده کود دست هایش را گرفتم بوسه بر رویش زدم بس صفا کردیم گرچه بوسه هایش سرد بود کاش میشد تا بیاید خانه ام روشن کند... من به خانه او خیابان ، این ندارد هیچ سود گر می‌آمد نیمه شب شانه به مویش می زدم گوسفندی ذبح میکردم ، کمی اسفند دود حیف شد تنها نگارم صبح فردا آفتاب... می‌کند آبش که تنهایی رود او سوی رود یا الهی یا رسان یک زوجه پاک همچو برف یا عذابم کن مرا مانند قوم عاد و هود "عاصی" ❤️😄
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
✍️ #داستان_دنباله_دار 🍃#کودتای_دل (قسمت 6 ) پیچک بغض مجال نداد و در گلوی میهمان پیچید. لحظه ای سکوت
✍️ 🍃 (قسمت 7 ) و سر بلند می کند و باز رو به آزر بانگ می زند: «چرا؟ چرا؟ چرا؟ …. مگر من دستور به اجرای اوامر منجمان ندادم؟ …. مگر هر طفل پسر به دنیا آمده را نکشتیم؟ مگر زنان را از مردان جدا نکردیم؟ تا آن طفلی که ویرانی دولتم به دست اوست تولد نیاید…. پس چگونه است که آن طفل تولد یافته و از مکانش بی اطلاعیم و من آرام و قرار ندارم آزر؟!» و خاموش می ماند. آزر که مجال یافته؛ پیش می آید و نرم و ملایم می گوید: «آری چنین است …» اما همانجا می ماند به نظاره نمرود که سر به زیر افکنده و چشم بسته در درد و آتشی پنهان و ناپیدا شعله ور است. آزر در اندیشه می شود و در سکوت به یاد می آورد و با خود واگویه می کند: «آری! درست است…. منجمان خواب شما را ناگوار و بد فرجام تعبیر کردند، اما به خیال خود، با دور اندیشی و علاج واقعه قبل از وقوع ما خواستیم از وقوع آن واقعه شوم پیشگیری نماییم به طوری که تمام زنان را از مردان جدا کردیم تا از تولد آن طفل در سرزمین بابل پیش گیری کنیم، اما بی ثمر و بی حاصل بود، چون آن طفل تولد یافت؛ این را منجمان گفتند، اما من با چشمان خود دیدم…. آخر آن طفل پسر برادر خودم بود نمرود! فرزند برادرم و همسرش که در غار زایمان کرد از ترس ماموران…». نمرود متوجه آزر می شود که سخت در اندیشه است؛ معترض به او بانگ می زند: «باز هم که تو با خود حرف می زنی آزر! من تو را خواستم تا بیایی و بر این دردم درمان باشی، اما آمده ای و همچون دیوانگان با خود زمزمه داری؟!…. بگو منجمان و حکیمان به دربارم بیایند؛ با نقل و قول آنان است که اندکی آرام می شوم، برو که چهره عبوس و گرفته تو مرا خوش نمی آید…. برو!» دور می شود آزر و در همان حال در گذر از تالار به یاد می آورد که اول بار با شنیدن سخن همسر برادرش؛ ناباورانه به خدا بودن نمرود شک کرد، اما بروز نداد و هیچ نگفت و با همسر برادرش به آن غار رفت و دید که به دور از چشم نمرود و مامورانش، طفلی از همسر برادرش تولد یافته…. همان زمان خواست برود و به نمرود بگوید، اما برادرش مانع شد؛ ولی او مصمم بود که بگوید و رفته بود؛ چندین و چند بار رفته بود، اما نگفته بود؛ نیرویی پنهان مانع می شد و آزر توجیه می کرد که اگر این طفل همان طفل باشد؛ خودم مانع خواهم شد که علیه نمرود دست به کاری بزند… . بیرون قصر، نوری داشت کم کم جان می گرفت که آزر تصمیم گرفت به خانه نرود و رفت به سمت غار تا برای چندمین بار طفل برادرش را ببیند و اطمینان یابد که او پسر است! به نزدیک غار که رسید، از اسب پایین آمد و نگاهی به اطراف افکند و دور تا دور از نظر گذراند، اما هیچ ندید و نیافت. اسب را به درختی بست و با مشعلی که با خود آورده بود روانه شد. از میان سنگلاخ ها راه جست و رفت تا به ورودی غار رسید. باز هم به پشت سرش نگاه کرد و از همانجا تمام آنچه در تیررس نگاهش بود را کاوید، اما هیچ نبود و با اطمینان وارد غار شد. مشعل را به محض ورودش به سیاهی غار، روشن کرد و رفت و رفت تا به صدایی رسید که هر لحظه به آن نزدیک و نزدیک تر می شد. صدا از آن کسی نبود جز نوجوانی که به یک باره مقابل آزر ایستاد. آزر خیره به آنچه دیده بود؛ لختی درنگ کرد آنگاه ترس خورده و حیرت زده راه آمده را پیش گرفت و شتابزده از غار خارج شد در حالی که زمزمه می کرد: «معجزه…. معجزه…. شده! طفل دیروز امروز نوجوانی شده است». و با مشعل به بیرون غار دوید و از نظر نوجوان محو شد. 🔵روایت سوم: میلاد حضرت موسی کلیم الله فرعون در بالکن قصرش رو به نیل واگویه دارد: «اگر تو نبودی موسی نبود، اگر موسی نبود، ذلت و خواری من نبود و همچنان تاب نگاه کردن داشتم؛ به کسی که در زندگیم ظاهر شد و در این قصر، در کنار من و همسرم رشد کرد و حالا اژدها دارد که از آن سخت در هراسم، ای نیل! سخت در هراس….» چشم بر هم می گذارد و در تاریکی محو پشت پلک هایش در عمق تاریکی ها قصرش را می بیند که در آتش می سوزد و آتش همچنان پیش می آید؛ به سوی او و می خواهد او را فرا گیرد که چشم می گشاید؛ هیچ نیست جز صدای آرام گذر نیل که از مقابل قصرش می گذرد و دور می شود، . . . 🍃ادامه دارد ان شاء اللَّه🍃
🌹سیاستهای یک زن موفق در ارتباط با خواهر شوهر ⬇️ ⭕مرز بین دخالت و حمایت رو مشخص کنید اول باید تعریف حمایت و دخالت برای شما و خواهر شوهرتون مشخص شه، به این معنی که ممکنه اون از روی محبت و حمایت نظراتی پیرامون زندگی شما بده، اما شما تصور کنید اون در حال دخالت کردن در امور زندگی زناشویی شماست. چراکه حمایت جنبه مثبت داشته و فرد قصد کمک داره، اما در دخالت کردن شما دوست ندارید در کارتون نظر داده بشه. ⭕رفتار با خواهر شوهر در کمال احترام سعی کنید احترام رو رعایت کنید. در واقع احترام گذاشتن باعث میشه شما احترام متقابل هم دریافت کنید ⭕مشخص کردن مرز بین کنترل و نظارت باید برای داشتن ارتباط موثر بین شما و خواهر شوهرتون، مرز بین کنترل و نظارت هم مشخص شه ⭕گاهی نادیده بگیرید اگه خواهر شوهرتون رفتار مناسبی نداشته و یا در زندگی زناشویی‌تون دخالت می‌کنه، بهتره سعی کنید از این مسئله عبور کنید. عبور کردن از یک مسئله نباید طوری باشه که اون حس کنه شما احمق هستید، بلکه سعی کنید گاهی هم محترمانه بهش پاسخ بدین و بدون بحث و جدل و دامن زدن به موضوعات کوچک ازش عبور کنید ⭕از ابتدای ازدواج و آشنایی با خانواده همسر، احترامشون از جمله خواهر شوهرتون رو حفظ کنید. ⭕بدون چشم داشت و حس طلبکارانه بهم محبت کنید. ⭕از همسرتون در مقابل خواهر شوهرتون انتقاد نکنید. ⭕اگه با خواهر شوهرتون مشکل دارید، بدگوییش رو پیش مادر شوهرتون نکنید و ازش نخواید بین شما قضاوت کنه. ⭕رازهای شخصی و خصوصیتون رو به خواهر شوهرتون نگید. ⭕سعی کنید در برخی مناسبت‌ها برای خواهر شوهر هدیه‌ای بخرید. ⭕حرف‌های خواهر شوهر رو به همسرتون منتقل نکنید، چرا که فقط مشکلات رو یادت می کنید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
اگر فرد جذابی بودم شاید هیچوقت طردم نمیکرد.. بعد از یک رابطه ممکنه این جمله خیلی توی ذهنت تکرار بشه و اذیتت کنه یادت باشه یک فرد بالغ و سالم در رابطه دو حالت داره: یا کسی براش جذابه و زمان میده تا علاقه بینشون شکل بگیره و یا حسی به اون فرد نداره پس با احساساتش بازی نمیکنه و رابطه رو شروع نمیکنه اما اینکه یک نفر یک روزایی باهات خوبه و یک موقع هایی طردت میکنه یا اوایل رابطه خیلی بهت هیجان و احساس نشون داده اما بعدش بی دلیل سرد شده و رهات کرده نشونه اینه که این شخص هنوز به بلاغ عاطفی نرسیده و تکلیفش با خودش مشخص نیست پس این جدایی ربطی به جذابیت تو نداره چون برای بعضی از ادم ها اگه جذاب ترین فرد دنیا هم باشی فقط در حد نیازشون باهات خوب هستن 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 سلام 🍃🌷صبح زیباتون بخیر 🍃🌷امیدوارم 🍃🌷روزی تون افزون 🍃🌷 وجودتون شادی آفرین 🍃🌷دستاتون روزی رسون 🍃🌷آرزوهاتون دست یافتنی 🍃🌷و تنتون سالم وسلامت باشه صبحتون پر از بهترینها
🍁 سلام زنـدگـی 🍁 بعد نومیدی بسی امیـدهاست....
🌷‍ســـــ😊✋ـــلام 🌼به آبان ماه خوش آمدید 🌷امیدوارم 🌼دلخوشی وشادی 🌷مهمون خونه هاتون 🌼سلامتی و آرامش 🌷در وجودتون 🌼خدا هر لحظه همراهتون 🌷وآبان ماهتون 🌼مثل عسل شیرین باشه 🌷 https://eitaa.com/joinchat/76611604C83e630e59e
اسم مادربزرگم لیلا ست اما همیشه پدربزرگم بهش مقدس میگه ... تاحالا یه بارم نشنیدم که بگه لیلا ... غروب که‌ طبق معمول اقاجونم‌ مشغول خوندن مفاتیح بود گفت :« مقدس، جا‌نماز منو‌میاری ،وقت اذانه ... » یهویی بی مقدمه از اقاجونم پرسیدم :چرا به عزیز میگی‌مقدس ؟! نفس عمیقی کشید و گفت: همسایه دیوار به دیوار هم بودیم وقتی میومد اب برداره از چشمه همیشه حواسم دنبالش بود یه جوری تنظیم میکردم که ببینمش ... کلی خواستگار داشت ، منم کار میکردم تا خرج خواهر و برادرام رو در بیارم ...سربازی هم نرفته بودم‌..تاحالا باهم حرف نزده بودیم... اصلا رومون نمیشد .. یه روز که مشغول تعقیبش بودم حواسم یه لحظه پرت شد و گمش کردم ... اومدم برگردم اب کوزه رو ریخت رو سرم و فرار کرد.... از اونجا یک دل که نه صد دل عاشقش شدم ... براش نامه نوشتم که دلش با من هست یا نه ... از شرایطم گفتم که خیلی سخته و چندسالی طول میکشه تا هم قد بقیه خواستگاراش بشم و هنوزم سربازی نرفتم ...نامه رو گذاشتم داخل حفره کوچیک درخت نزدیک چشمه ...فرداش که رفتم دیدم یه نامه دیگه اونجاست و نوشته بود: اگر با دیگران بودش میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی...من همه جوره به پات میمونم ...همین دو جمله همدم شبای سرد و سخت نگهبانی من بالای برج بود ... قسم خوردم هرجور شده به دستش بیارم ،کلی سختی کشیدم ... انقدر رفتم و اومدم تا خانوادش رو راضی کردم ...ما بالاخره کفتر جلد خونه دل هم شدیم ... از اون به بعد بهش گفتم‌ مقدس ... هروقت پیش میومد که دعوا کنیم وقتی میگفتم مقدس یه پتک به سرم میخورد که عشق اون بود که باعث شد تو الان به اینجا برسی ..‌ اون بود که به خاطرت با همه دنیا جنگید ... بهش گفتم مقدس تا یادم بمونه این عشق ارزشمنده و حرمت داره ... 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
❓چرا باید قبل از خواستگاری معیارهامون رو برا انتخاب همسر مشخص کرده باشیم؟ ✅معیارها تصویر شخصیت همسرمون رو تو ذهن‌مون مجسم می‌کنه تا بتونیم موقع فکر کردن درباره یه شخص خاص، این دو تا تصویر رو با هم مقایسه کنیم و ببینیم چه قدر برهم منطبقن. 👌 ‼️مشکل عمدۀ جوونا اینه که فقط می‌دونن نیاز به ازدواج دارن و ازدواج هم باید با جنس مخالف باشه.🤦‍♀🤦‍♂ معیارایی که بعضی از جوونا برا ازدواج دارن به قدری ناکارآمده که بودن و نبودنشون خیلی تفاوتی نداره.🙄 🔴 اینا وقتی وارد زندگی می‌شن، تازه می‌فهمن که همسر خوب باید چه ویژگیایی داشته باشه. برا همین تطبیق واقعی بین اون چیزی که هست و اونی که باید باشه، بعد از ازدواج شکل می‌گیره.😲🤭 ✅✅ با کمی آموزش و در نظر گرفتن مهارتای انتخاب همسر می‌تونیم این تطبیق رو به صورت واقعی قبل از ازدواج انجام بدیم.😇 ❌نداشتن معیارهای مناسب برا انتخاب همسر یا ناکارآمد بودنشون باعث می‌شه که شما هر کسی رو که به دلتون نشست انتخاب کنید، چون معیار تعیین کننده‌ای برا انتخاب ندارین.😱 🔶 به عنوان مثال کسی می‌گه: «معیار اصلی من ایمانه»، ولی تعریف مشخصی از ایمان نداره و معیارش ناکارآمده. این فرد اگر کسی رو پسندید، می‌گه: «اون شخصِ با ایمانی هست». مثلاً اگر این فرد نماز هم نخوند می‌گه: «اصل اینه که دل انسان پاک باشه». 😐 ❌پس در این جا داشتن و نداشتنِ معیارِ ایمان، چندان تفاوتی ایجاد نمی‌کنه چون تعریف مشخصی ازش نداره و ناکارآمده.☝️ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
اولین قانونی که شما و همسرتان در تلخ‌ترین لحظات زندگی مشترک‌تان باید به آن پایبند باشید، قانون «منع توهین» است. نه شما و نه شریک زندگی‌تان، حتی در بدترین لحظات و در اوج عصبانیت هم حق ندارید به خانواده هم توهین کنید و از بدگویی به خانواده هم به عنوان راهی برای کنترل شریک زندگی یا انتقام گرفتن از او استفاده کنید.  اگر همسرتان با شما بد حرف زده، چرا باید همه حرف‌های ناخوشایندی که مادرش قبلا به شما زده بود را به رخش بکشید و در آخر هم بگویید «تو هم بچه همان مادری!»، مگر در همه روزهایی که شریک زندگی‌تان خوشایند‌ترین جملات را در مقابل‌تان به زبان می‌آورد به او یادآوری می‌کنید که خوب حرف زدن و مهربانی کردن را از چه کسی یاد گرفته است⁉️ پس به‌خاطر عصبانیت، حرفی را نزنید که حرمت‌ها را از بین ببرد و شکافی را میان شما ایجاد کند که بعدا از پس ترمیم کردنش برنیایید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💞💍💞 💓مهم‌ترین ملاك‌های ازدواج هر اندازه دختر و پسر از نظر ویژگی های گوناگون نزدیكتر باشند تركیب آن دو در زندگی زناشویی استوارتر و عمیق تر خواهد بود. این مجموعه ویژگی ها در منابع اسلامی با عنوان كفویت عنوان شده است كه در ابعاد گوناگونی چون: سن، وضعیت روانی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و تحصیلی قابل بررسی است. 💖به طور خلاصه ملاك های ازدواج كه باید در نظر گرفته شوند عبارتند از: 1- ایمان و دینداری: پایبندی به ارزش های دینی بدون شك یكی از عوامل خوشبختی در زندگی زناشویی است. 2- اصالت خانوادگی: شناخت خصوصیات و وضعیت تربیتی فرهنگی خانواده همسر آینده، در ایجاد تفاهم بین دختر و پسر در زندگی زناشویی نقش اساسی ایفا می كند. این مساله باعث می شود بتوانید سازگاری بهتری با همدیگر پیدا کنید. 3- سن: تناسب سنی بین زن و مرد، تشابه نیازها و علایق، توقعات و انتظارات را تا حدودی به دنبال دارد. كارشناسان خانواده، حدود 2 تا 6 سال اختلاف سن بین زن و مرد را توصیه می نمایند. 4-تحصیلات: تشابه تحصیلی نیز در ایجاد تفاهم بین زن و مرد عامل مهمی است. و كسب علم و دانش به خودی خود یك مزیت و ارزش است و در رشد و تعالی فكری افراد نقش بسزایی دارد. 5- وضعیت اجتماعی- اقتصادی خانواده: تشابه های خانواده های دختر و پسر از نظر وضعیت اجتماعی و اقتصادی یك اصل مهم در ایجاد تفاهم های بعدی بین زن و مرد است. به این ترتیب هیچ کس نسبت به دیگری احساس برتری نمی کند و پذیرش بهتری نسبت به همدیگر خواهند داشت. 6-زمینه های فرهنگی: ارزش های فردی و اجتماعی، آداب و رسوم، رفتار و سلوك، حتی آداب لباس پوشیدن و غذا خوردن زن و مرد می تواند زمینه های همدلی بیشتر را بین آن دو پدید آورد. به همین جهت شناخت زن و مرد از فرهنگ و واقعیت های ارزش فرهنگی همسر آینده، از اهمیت بسیاری برخوردار است. ✴نكته ای كه یادآوری آن در این قسمت ضروری به نظر می رسد اینكه ملاك های فوق هیچ یك به تنهایی نمی تواند عامل موفقیت در زندگی زناشویی باشد. افراد باید مجموعه عوامل گوناگون موثر بر انتخاب خود را اولویت بندی کنند و با این اعتقاد كه هیچ كسی كامل نیست به نوعی مصالحه دست بزنند. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
‌فاصله آدم ها را از هم جدا نمي‌كند، اما واژه ها چرا! قدرت "ارتباط كلامى" را در روابط تان دست كم نگيريد. لطفا درمواقع ناراحتی هیچ صحبتی نکنید و بگذارید برای وقت مناسب؛ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
⭕️ استوری سیما تیرانداز ولیعهد عربستان اعلام کرد: از این پس بجای کشتن حیوانات در مراسم حج به ازای هر زائر یک درخت در عربستان کاشته می شود... ✍ خب ! به ازای کشتن تک تک دانش آموزان و کودکان چکار میکنه؟ به ازای گردن زدن زنان و نوجوانان و جوانان معترض با چکار میکنه؟ بس نیست این تفکر حماقتت؟ از رسانه چقدر گرفتی برا این استوری؟ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
⚜️ پیش از ازدواج از خودتان بپرسید چرا می خواهید ازدواج کنید؟ 💞 اگر برای عشق، آرامش، شادی و یا هر چیز دیگری ازدواج می کنید؛ بهتر از خود بپرسید این چیزها را داری که به فردی که با تو ازدواج می کند بدهی؟ 🔺️ او آرامشی را به تو می دهد که از تو گرفته. او عشقی را به تو ارزانی می دارد که از تو دریافت کرده. او تو را باور خواهد داشت همانگونه که خودت، خودت را باور داری 🔸همسرتو نداشته هایت را به تو نخواهد داد، همسر تو، تنها تو را کامل میکند؛ با آنچه در وجود خود تو است. ⁣ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
✍️ #داستان_دنباله_دار 🍃#کودتای_دل (قسمت 7 ) و سر بلند می کند و باز رو به آزر بانگ می زند: «چرا؟ چرا
✍️ 🍃 (قسمت 8 ) اما فرعون باز زمزمه دارد: «همین کابوس بود، همین کابوس که آن زمان مرا اسیر کرد و تعبیرش تلخ بود؛ تلخ تلخ، آن قدر تلخ که برای رفع آن دستور دادم تمام کودکان آن سرزمین را بکشند و کشتند و شب ها ناله آنان را می شنیدم که از نیل به گوش می رسید؛ گویا اجساد آن همه کودک را به نیل سپرده بودند…، اما من خدای سرزمین پهناور مصر و خدای بنی اسرائیل، مصلحت دیدم تا از تولد آن فرزند شوم، جلوگیری کنم؛ آخر با آمدنش قرار بود خدایی ام را از دست بدهم و این برایم سخت و غیر قابل تحمل بود. صدایی طنین می شود: «موسی آمده! اجازه می دهی؟» رو بر می گرداند؛ آسیه است که نگاهش به اوست و فرعون با حسرت، نگاه می کند، اما آسیه نگاه از او می گیرد و فرعون همچنان با حسرت نگاه می کند، اما بی حاصل؛ چون او نظرگاهش به بیرون تالار است که عزیزتر از جانش آنجاست، یعنی موسی. فرعون باز نگاه به نیل می دهد و با خود زمزمه می کند: «آه آسیه! تو هم مقصری، اگر خدایی که موسی ازآن سخن می گوید و نا پیداست فقط اژدها به موسی داده بود؛ باز هم می توانستم امید داشته باشم و از زندگیم؛ از خدایی ام و از سروری ام بر مردم این سرزمین لذت ببرم و شاید موسایی نبود…. اما خدای او به موسی فقط اژدها نداده؛ به او تو را داده است که تمام عشق من هستی و آن روز که نیل سبدی با خود آورد؛ این عشق تو بود که حافظ آن از راه رسیده شد؛ همان غریبه که از آب او را گرفتیم و تو اسیرش شدی و من نتوانستم او را از هستی ساقط کنم، با این که منجمان گفته بودند که خطر به من نزدیک شده و در چند قدمی من است، اما افسوس که…». - سرورم! موسی آمده…. این بار صدای آسیه از التماس است در نظر فرعون و او بر می خیزد و رو به آسیه می آید و از نزدیک ترین موضع به چشمان آسیه می نگرد: در چشمان او که آبی آسمانی است؛ دیگر از عشق خود اثری نمی یابد؛ می کاود، اما در خیالش؛ جز عشق موسی؛ عشق یک مادر به فرزند، چیزی نمی یابد. معترض بانگ می زند: «مگر من در حقش پدری نکردم؟ من هم همچون تو او را دوست داشتم و هر زمان که در این قصر صدای خنده های کودکانه اش می پیچید و هر وقت که تو را مشغول بازی با او می دیدم؛ من نیز از خوشحالی تو خوشحال می شدم آسیه، اما افسوس که او حال که بزرگ و تنومند شده؛ با خود اژدهایی آورده تا خدایی مرا نیست و نابود کند؛ به عشق تو سوگند که نخواهم گذاشت و او و تمام بنی اسرائیل را …». ناگهان نگاهش در نقطه ای می ماند؛ جایی که نه خیلی دور؛ در فاصله ای اندک از او و آسیه: موسی است در تیر رس نگاهش که نزدیک و نزدیک تر می آید تا می رسد به او. - سلام بر فرعون! تعظیم نمی کند همچون همیشه و خشم در فرعون شعله ور می شود. - اما من رخصت ندادم بیایی؟ موسی نگاهی از سر مهر به آسیه می کند و آنگاه رو به فرعون: «به همسر مهربان شما و دایه عزیزتر از جانم گفتم که من برای امر مهمی آمده ام و رخصت نیز از خدایی گرفته ام که آفریننده جهانیان است، یکتاست و …». تاب نمی آورد فرعون و بانگ می زند: «بس کن موسی، بس کن! باز آمدی تا از آن خدای ناپیدایت بگویی…». رو از آسیه و موسی می گیرد و به نیل نظر می کند و ادامه می دهد: «تو برای آرامش ما ارزشی قائل نیستی…. گاه و بی گاه می آیی و اژدها نشانمان می دهی یا از خدایت می گویی و خدایی ما را هیچ می پنداری؛ اما فراموش می کنی که من و همسرم تو را از این رود جاری نجات دادیم…». و با دستش به نیل اشاره می کند و همنوا با آهنگ جریانش دستش را به حرکت در می آورد، اما به یکباره دستش را تند به سوی موسی اشاره می کند و خطاب به او بانگ می زند: «و در این قصر در کنار من و همسرم رشد کردی…. فراموشت شده؟» - به عظمت آن خدای یکتا که آفریننده جهانیان است سوگند می خورم که فراموشم نشده و زحمات شما در نظرم جلوه گر است، اما بدانید که لطف همان خدای بی همتاست که من در رود نیل به سلامت و به سوی شما آمدم و در میان شما رشد یافتم و حال نگران شمایم و برای آخرین بار آمده ام تا از شما بخواهم از شکنجه و آزار این قوم دست بردارید و ایمان بیاورید به خداوند بخشنده و مهربانی که شریک ندارد…. تند و سریع فرعون در خشمی شعله ور رو به موسی پیش می رود و نگاه در نگاهش گره می زند و معترض می گوید: «دیگر تاب گستاخی های تو را ندارم…. از مقابل دیدگانم دور شو! برو! از سرای من برو!» با دستش اشاره می کند به سمت در خروجی تالار و فریاد می زند: «از اینجا برو! نمی خواهم تو را ببینم…. برو!» موسی نگاهی از سر مهر برای آخرین بار به آسیه می افکند و آنگاه دور می شود. 🍃ادامه دارد ان شاء اللَّه🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قوی کسی است که ؛ نه منتظر میماند کسی خوشبختش کند، و نه اجازه میدهد کسی بدبختش کند!! هر گاه زندگی را جهنم دیدی ، سعی کن پخته از آن بیرون آیی... سوختن را همه بلدند!! زندگی هیچ نمیگوید ، نشانت میدهد!! با زندگی قهر نکن... دنیا منت هیچکس را نمیکشد... با خود عهد بستم که به چشمانم بیاموزم، فقط زیبایی های زندگی ارزش دیدن دارد، و با خود تکرار می کنم که یادم باشد، هر آن ممکن است شبی فرا رسد، و آنچنان آرام گیرم که دیدار صبحی دیگر برایم ممکن نگردد، پس هرگز به امید فردا "محبت هایم را ذخیره نکنم "، و این عهد به من جسارت می دهد که به عزیزترین هایم ساده بگویم : ❣خوشحالم که هستید❣ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🍃🌸🍃 سعی کنین قهر کردن رو از زندگیتون حذف کنین چون با کردن فاصله ها بیشتر میشه. وقتی ناراحت می شین یکم تر باشین، کمتر بخندین ولی قهر و لجبازی نکنین. اینجوری اولاً راه آشتی و ناز کشی رو برای شوهرتون بازتر میذارین و دوما مشکل سریعتر حل میشه. البته به شرطی که برای سر سنگینی و اخم تون ارزش قائل باشن و این سر سنگینی تو چهره تون مشخص بشه. معمولا خانمهایی که همیشه شاد هستن این سرسنگینی زودتر تو چهره شون مشخص می شه 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt