eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اودرست‌آنگونه‌که‌زهرا(س)سفارش‌کرد بود🌿 با هزاران درد، درمان هزاران درد بود☘✨ کربلا تا شام ثابت کرد زینب(س) بر همه⚡️🥀 میتوان چادر به سر هم مرد تر از مرد بود🌷🕊 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
رُفقا فڪرشو ڪنید! اگه شهید بشیمـ😻 بعد گمنامـ بمونیمـ✋ رو قبرِمون مینویسنـ✍ شَہیدِ گُمنامـ👑♥ فَرزندِ←سیدعݪۍ😌💚 .آمینـ🍃 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🕊⚘ ◽️رفاقـٺ یک هنـره باید یاد گرفت و تمرین کرد،👌 🍃🌸 ادعا نکنیم رفیقیـم.. تا وقتی که راه و رسم رفاقت رو یاد نگرفتیم🙃 ◽️رسم رفاقت رو از شهـدا یاد بگیریـم، الحـق که رفاقت رو خیلی خوب بلدن⚘🍃 🕊 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🎞 رفیق شهید :🌷 توے بوڪمال چادر زدیم،مقر لشکر حضرت زهرا... شش نفر از بچہ هاے موشڪے توے یڪ چادر مستقر شدیم، بابڪ هم با ما بود. بابڪ دم در چادر برای خودش جا درست ڪرد،هرچی گفتیم بیا بالاتر اونجا سرد میشہ🥶 گفت: "نہ همین جا خوبہ..." نزدیڪ صبح بیدار شدم دیدم بابڪ پتو رو کشیده روے سرش و آروم همونجا جلوے در داره با خدا مناجات می ڪنہ..🤲 زیر پتو چراغ قوه روشن🔦ڪرده بود و خیلے آروم دعا می خوند...🤫🤗 🍃🌺 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
🙂 شهدا با معرفتند!😌 نشان به آن نشانه که اول آنها دست رفاقت به سویت دراز کردند... هی رها کردی و به موازاتش باز دستت را گرفتند... شهدا با معرفتند!💞 نشان به آن نشانه که هربار سمت گناهی فقط نیم نگاهی کردی، خودی نشان دادند...☝️ شهدا با معرفتند!😇 نشان به آن نشانه که خون دادند تا تو جاری شوی... بی منت، بی ادعا، بی چون و چرا... شهدا با معرفتند! پا که در مقتلشان گذاشتی، قسمشان دادی به رفاقتشان...😍 یقین داشته باش، حاضرند باز هم تا پای جان بروند تا تو جان بگیری... شهدا رفیق بازند!😉 باور کن!!... .. ❤️ 🕊 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🎞 رفیق‌شهید🌹: 🌱من بچه ی آستانه ام،بابک بچه رشت، تو آموزش ها باهم آشنا شدیم یادمه یکم1⃣ آبان از رشت رفتیم تهران یک شب تهران موندیم...تو تهران یکی از بچه ها یه برگه📄 پیدا کرده بود آورد پیشمون وقتی برگه رو برگردوند دیدیم عکس ✨سه تا شهید✨ روش چاپ شده بابک برگه رو گرفت و کلی گریه😭 کرد گفت:یعنی میشه منو هم بخرن؟؟؟💔 بهش گفتم:بابک ان شاءالله اول تو شهید بشی بعدم من💫 الان که اون دوستمو میبینم میگم کاش دعا کرده بودم اول من شهید بشم بعد بابک...❤🍃 ❤️ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشتیپ آسمانی
#205 نفس عمیقی کشید و چهره اش از گرفتن هوای سرد تازه شد: زنده ست نمیدونم امشب چم شده شاید خیالاته ول
کتایون لبخند کمرنگی زد و راحت گفت: نه بابا اون همون لحظه تموم شد رفت بعد نفس عمیقی کشید: درد من دیگه این چیزا نیست سعی کردم بحث رو عوض کنم: بچه ها اینجا رو دیدید دیگه خبری نیست.بریم عتبه من خرید دارم... بعد رو به رضا یک قدم نزدیک شدم و گفتم: داداش بریم عتبه؟ سری تکون داد و راه افتادیم از همون قسمت کوچه وارد شدیم و مقابل حرم امام حسین کنار عتبه توی صف کوتاهی قرار گرفتیم ژانت پرسید: اینجا چه چیزایی دارن؟ رضوان توضیح داد: اینجا فروشگاه خود حرمه لوازمی مثل سنگ مزار و خاک تربت و قرآن و کتب دعا و تسبیح و عطر و اینجور چیزا رو داره رو کردم به رضوان: میگم واسه مامان چی بگیرم به چشمش بیاد به نظرت؟ _یه تسبیح تربت بگیر _کم نیست؟ یه عطرم بگیرم کنارش چطوره؟ لبخند دندان نمایی زد: چاپلوسی بیجا مانع کسب است حتی شما دوست عزیز یه چیز بگیر زیاد خودتو لوس کنی بیشتر باید ناز بکشی! مشغول خرید بودیم که صدای اذان شهر رو پر کرد رو به رضا گفتم: بریم نماز؟! _اگر دیگه خریدی ندارید بریم نماز که تمام شد رضا تماس گرفت و رضوان جواب داد: جانم بریم؟ نزدیکش نشسته بودم و صداش رو میشنیدم: نه... خواستم بگم باید صبح زود باید راه بیفتیم بجای سحر همین الان زیارت آخر رو بکنید و برگردیم هتل استراحت کنیم تا دم رفتن بهتره رضوان سری تکون داد: باشه پس کی برمیگردیم؟ _دو ساعت دیگه خوبه؟ _خوبه! پس فعلا تماسش رو که قطع کرد گفتم: بریم اون گوشه بشینیم به پهلو که هر دو تا حرم رو ببینیم همگی بلند شدیم و به جایی که نشان دادم عزیمت کردیم همین که نشستیم با خودم مشغول زمزمه ای زیر لب شدم ژانت پرسید: چی میگی با خودت؟ _حاجاتم رو طلب میکنم از باب الحوائج _باب الحوائج؟! یعنی چی؟! فکری کردم درباره معنای باب الحوائج _یعنی ببین باب الحوائج یعنی دری که همه ی حاجات متوجهشه یعنی اگر چیزی بخواد خدا ردش نمیکنه پس ما از اون میخوایم که خواسته هامون رو برای خدا و ولی خدا ببره نگاهم به حرم گره خورد: عباس یکبار آب خواست و نشد، خیلی هم سخت بود براش بعد از اون هر چی که بخواد میشه یکبار دستش رو داد و ناتوان شد، بعد از اون دیگه هیچ وقت دستش بسته نمیشه بغضم غلیان کرد: یکبار شرمنده شد و بعد از اون دیگه هیچ وقت شرمنده هیچ کس نمیشه ژانت متعجب گفت: شرمنده کی؟ _شرمنده ی بچه های تشنه حسین! _بچه های حسین؟ _بله شرمنده ی علی اصغر بچه ی شش ماهه حسین که از تشنگی داشت تلف میشد و بعد از شهادت عباس امام حسین برای گرفتن آب بردش به میدان و از سپاه خواست فقط اون کودک رو سیراب کنن ولی با تیر به گلوش زدن و روی دست امام شهید شد شرمنده ی رقیه دختر سه چهار ساله حسین که بعد از شهادت پدرش با بقیه زنها و بچه ها اسیر شد و توی شام با دیدن سر پدرش سکته کرد و به شهادت رسید شرمنده همه بچه ها که بعد از عموشون که حرزشون بود بی کس شدن و آسیب دیدن آهی کشید: چقدر دردناکه قبر این بچه ها کجاست من هم آهی کشیدم: قبر رقیه که توی دمشقه ولی... علی اصغر همینجاست روی سینه ی پدرش دفن شده صورتش جمع شد: خدای من احساس میکنم قلبم سنگین شده سرچرخاندم و نگاهم رو بهش دادم: من که هنوز چیزی نگفتم! کتایون برای بار چندم این سوال رو پرسید: _این چه فلسفه ای داره که شما با این جزئیات روضه میخونید خیلی ناراحت کننده ست _امام حسین و خانواده ش به قربانگاه رفتن تا ماها با شنیدن مصائبشون تحت تاثیر قرار بگیریم و به اهدافشون پی ببریم اونوقت ما از گفتن و شنیدنش هم ابا کنیم؟! روضه خونی و پاسداشت شعائر نظر شخصی ما نیست خدا خودش روضه خونه یک تای ابروش بلند شد: منظورت چیه؟ _تو ماجرای هاجر و اسماعیل گفتم خدا بخاطر مادری که پسرش فقط چند دقیقه تشنگی کشیده و مادرش چند بار یه مسیر رو دنبال آب طی کرده سالی یکی دو میلیون آدم رو با مناسکی که گذاشته همراه اون مادر میبره و میاره که قدر و ارزش و عظمت این حادثه رو بفهمونه حالا با این خط کش تو بگو برای رباب و کودک شیرخوارش چه باید کرد؟ تازه اونجا بچه سیراب شد با معجزه چشمه اما اینجا بچه کشته شد ابراهیم پسرش رو به قربانگاه برد تا ذبح کنه اما ذبح نشد اما اینجا... نتونستم ادامه بدم و بجاش دوباره نگاهم رو به حرم دادم سکوت کمی طولانی شد و زحمت شکستنش به گردن رضوان افتاد: یقینا تمام این نقل ها در قرآن حکمتی داره میخواد قدر و اندازه این مصائب رو به ما نشون بده عاشورا یه اتفاق که در سال 61 هجری حادث شد نبود از ابتدای خلقت این ودیعه ی هدایت بشر در ذریه نبوت وجود داشت یه کتابی هست از یه انسان صالح در بنی اسرائیل که تقریبا 150 سال قبل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️|دل ڪہ هوایـــے شــود،پــرواز اســتــ ……ڪہ آســمــانــیــت مــےڪنــد.…… واگــر بــال خــونــیـــن داشــتــہ بــاشــے دیــگــر آســمــــان،طــعــم ڪربــلــا مــےگــیــرد. دلــــ‌هارا راهےڪربــلــاے جــبــــ‌هہ‌ها مــےڪنــیــم و دســت بــر ســیــنــہ، بــہ زیــارت "شــــ‌هــــــداء" مــےنــشــیــنــیــمــ...|♥️ 🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊 🌸اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌼اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَفاطِمَةَ سَیِّدَةِ 🌹نِسآءِ العالَمینَ 🌸اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ 🕊الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، 🕊بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ 🌼الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنےکُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... 🌸 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🌱 . شهیدحججی‌میگفت : یھ وقتایۍ دل‌ڪندن‌از یھ سرےچیزاۍ "خوب"😇 باعث میشھ.. یھ چیزاۍ "بهترے" بدست بیاریم..🖐🏻 . ما براے رسیدن بھ امام زمـان "عج" از چۍ دل‌ڪندیم؟!🤔😭💕 🕯‌✨ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توۍ ࢪگا غیࢪٺ ایرانۍ...‌‌‌😎💪 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---