eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.1هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
[🎞] 🍃رفـیـق‌شـهیـد: 🌻جز اعضای اتاق فکر ستاد انتخاباتی برادرش بودم همیشه به جلسات دیر میرسیدم یه روز که قرار بود بود همه توی جلسه باشن و کسی غیبت نکنه طبق معمول دیر رسیدم،خیلی گرسنه😋 بودم قبل اینکه برم داخل اتاق دیدم روی میز سالن یه جعبه شیرینی و شربت🥃 هست،منم با خیال راحت نشستم و خوردم😇 بابک بالای پله ها بود منو نمیدید بهم زنگ زد📞 منم با دهن پر گفتم داداش دارم میام😉 دو دقیقه دیگه اونجام همونطور که داشتم میخوردم در اوج گرسنگی یکی از پشت دستشو✋ گذاشت رو شونم و به حالت شوخی☺️ گفت:علی کارد🔪 بخوره به شکمت 😂بچه ها همه منتظرتن گفتم:به به آقا بابک خوبی؟؟😄 🍃دید نه گرسنه ام گفت: علی بردار جعبه شیرینی رو با خودت بیار بالا تو از گرسنگی میمیری. 🍂گفتم:تو که میدونی من گرسنه باشم راه خونمو گم میکنم😂 گفت:اره مطمئنم به دونستن نیازی نیست...[🙃] ♥️ ♥️✨ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
|📜|: °{متولد ✨مهرماه هزارو سیصد و هفتاد یک، 🍃آذری الاصل،متولد و ساکن رشت دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران بود رزمی کار و بسیجی....🌺✨ به گفته ی پدر و مادر فرزندی پر انرژی و پر جنب و جوش😇 بود پدر میگویید نور ایمان از چشم های بابکش میریخت✨ مادر میگفت بابکش از بهترین ها❤️ بود خواهرش میگفت داداش بابکش عاشق آراستگی و تیپ زدن💖 بوده است و برادری که بغض از خانه های گلویش پیداست و برق اشک در چشمانش هویداست 😔میگوید بابک بسیار با ایمان بود✨🦋 ✔️جوان قصه ی جوانی دهه هفتادی،زیبا، ورزشکار، بسیجی ،دانشجو و..❤️✨ 🌻از همه موقعیت های دنیایی اش گذشت و در 96/8/27 در منطقه البوکمال سوریه🌹 به سوی پروردگارش پرواز کرد🕊...}• ♥️ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
••🕊•• خودش دستم را در دست شهدا گذاشت و این رفاقت آغاز شد؛ حالا شده اند انیس ‌و مونسِ تنهایی ها و همدمِ دلتنگی هایم ! و چه‌ رفیقی بهتر از شهدا ؟! ♥️ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
••🍃•• بـرای لـمس وضو میـگیرم چشمانم لبریز میشود..♥️ 🧔🏻 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
_رضا، میدونی تو پادگان کسوه که بودیم، خیلی احساس غرور داشتم. _از چی؟ _از اینکه پادگان ما تو چند کیلومتری اسرائیل بود و اون نمیتونست هیچ غلطی بکنه. علی‌پور نگاهش میکند. بابک با هیجان ادامه می دهد: این میدونی یعنی چی، رضا؟ یعنی که ما صاحب قدرتیم؛ یعنی به اون ها هم ثابت شده با ما نمی‌تونن در بیفتن. رضا، ما تو چند کیلومتری اون‌ها بودیم و هیچ کاری نتونستن بکنن. هیجان به صدایش اوج می دهد: میدونی علت همه این‌ها چیه؟ علی‌پور در سکوت سر تکان می ‌دهد. در این مدت بابک هیچ وقت این همه حرف نزده بود. بابک در جیب پیراهنش دست می کند. قرآن کوچکی در می‌آورد و زیر لب صلوات می فرستد و لایش را باز می کند: _به خاطر وجود و درایت ایشونه. رضا، این آرامش و امنیت، این غروری رو که من امشب ازش حرف می زنم، مدیون بودن این مرد هستیم؛ همه‌ی ما. علی‌پور خم می شود روی عکس. تصویر حضرت خامنه‌ای، زیر نور اندک ماه روشن می شود. _خیلی دوست دارم آقا ارادتم رو به خودش بدونه. می خوام بفهمه یکی از سربازهاش منم و برای خوشحالی و سربلندیِ خودش و کشورش هر کاری میکنم. رضا می بیند که بابک چطور سریع قطره اشک گوشه ی چشمش را پاک می کند؛ اما خودش را به ندیدن می زند و خیره می شود به چهره‌ی مردی که سرانگشتان بابک در حال نواختن اوست...! ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
••🦋•• و این است ڪه دست بر قلبتـ♥️ گذاشته تو را انتخاب ڪرده افتخارڪن😎 ڪه به چشمش آمدی وخریدنی شدی🍁 عاشقانه ڪه ادامه بدهی❤️ این بار خداوند خریدارت خواهد شد!🌙✨ 🌸 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
📜🎊 🌿🌼رفیق‌شهید🌿🌼 : 🌸منظور از کارهای ، کمک و سرکشی به نیازمندایی بود که خودش می‌شناخت و گاهی به آنها سر می‌زد و 🍁می‌کرد و اگر خانواده‌ای نمی‌توانست برای فرزندش لباس تهیه کند با هم دست آن بچه را می‌گرفتیم و 🌸برایش خرید می‌کردیم، گاهی تهیه می‌کرد و سعی می‌کرد همه این کارها را کسی متوجه نشود و به صورت انجام می‌داد، 🍁حتی در انجمنهای خیریه زیادی عضو بود. 🙃🌿 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
شهادت به خون و تیر و ترکش نیست ، آن روز که خدا را با همه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم ، شهید شده ایم🖐🏻💔 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @khoshtipasemani •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ •به وقـت‌دلتـنگی های مادران‌شهـدا🦋 🧔🏻 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @khoshtipasemani •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••
رفیق‌شهید🌹: 🌱من بچه ی آستانه ام،بابک بچه رشت، تو آموزش ها باهم آشنا شدیم یادمه یکم آبان از رشت رفتیم تهران یک شب تهران موندیم...تو تهران یکی از بچه ها یه برگه📄 پیدا کرده بود آورد پیشمون وقتی برگه رو برگردوند دیدیم عکس سه تا شهید روش چاپ شده بابک برگه رو گرفت و کلی گریه😭 کرد گفت:یعنی میشه منو هم بخرن؟؟؟💔 بهش گفتم:بابک ان شاءالله اول تو شهید بشی بعدم من الان که اون دوستمو میبینم میگم کاش دعا کرده بودم اول من شهید بشم بعد بابک...❤🍃 ❤️ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @khoshtipasemani •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
•|ما چارهِ عالمیم🌎و بیچارهِ ٺو♥️✨ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @khoshtipasemani •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
•|ما چارهِ عالمیم🌎و بیچارهِ ٺو♥️✨ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @khoshtipasemani •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
رفیق‌شهید🌹: 🌱من بچه ی آستانه ام،بابک بچه رشت، تو آموزش ها باهم آشنا شدیم یادمه یکم آبان از رشت رفتیم تهران یک شب تهران موندیم...تو تهران یکی از بچه ها یه برگه📄 پیدا کرده بود آورد پیشمون وقتی برگه رو برگردوند دیدیم عکس سه تا شهید روش چاپ شده بابک برگه رو گرفت و کلی گریه😭 کرد گفت:یعنی میشه منو هم بخرن؟؟؟💔 بهش گفتم:بابک ان شاءالله اول تو شهید بشی بعدم من الان که اون دوستمو میبینم میگم کاش دعا کرده بودم اول من شهید بشم بعد بابک...❤🍃 ❤️ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @khoshtipasemani •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
🌸سیری کوتاه در زندگی نامه : متولد مهرماه هزارو سیصد و هفتاد یک، آذری الاصل، متولد و ساکن رشت. دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران.📚 رزمی کار و بسیجی... به گفته ی پدر و مادر فرزندی پر انرژی و پر جنب و جوش بود.😎 پدر میگویید:" نور ایمان از چشم های بابکش میریخت." مادر میگفت:" بابکش از بهترین ها بود." خواهرش میگفت:" داداش بابکش عاشق آراستگی و تیپ زدن بوده است."🤵 و برادری که بغض5 از خانه های گلویش پیداست و برق اشک در چشمانش هویداست میگوید:" بابک بسیار با ایمان بود...."📿 جوانه قصه ی جوانی دهه هفتادی،زیبا، ورزشکار، بسیجی ،دانشجو و... از همه موقعیت های دنیایی اش گذشت... و در 96/8/27 در منطقه البوکمال سوریه به سوی پروردگارش پرواز کرد...🕊 |🍃| •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @khoshtipasemani •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
شهادت به خون و تیر و ترکش نیست ، آن روز که خدا را با همه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم ، شهید شده ایم🖐🏻💔 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @khoshtipasemani •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
🎞 🌹"همرزم‌شہید"🌹 🌸|حدود یک هفته قبل از شهادت بابڪ بود. با بچه ها قرعه ڪشی ڪردیم ڪه ڪی جانباز میشه ، ڪی اسیر و ڪی 🦋شهید. قرعه‌ے جانبازے به بابڪ افتاد...شب شهادت امام رضا(ع)، جانبازشد . از ناحیه پا به شدت آسیب 🌸دید و بعد از چند ساعت شربت شیرین شهادت رو از دست امام رضا(ع) نوشید🙂| •♥️• ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
📜 🍃🌸برادر‌شہید🌸🍃 📌عاشق شرایط سخت بود.برادرم خودش هم عشق به رفتن داشت، در آنجا هم که داوطلبانه رفته بود، درخواست دادکه اگر می‌شود او را ماموریت در شرایط سخت ببرند. خودم 📌هم خدمت کردم، فکر نمی‌کنم هیچ سربازی راضی شود که برود به یک جای محروم خدمت کند. اما او به خاطر اعتقادات خود به آنجا رفت. بابک قبل از اینکه به سوریه اعزام شود هم در 📌دوره‌ای که سرباز حفاظت اطلاعات بود، دو بار داوطلبانه به کردستان عراق اعزام شده بود اما ما خبر نداشتیم و بعد از شهادتش متوجه آن موضوع شدیم. ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ با مداحی مورد علاقه داداش بابک🙃 « نوحہ معروف مرحوم سلیم موذن زاده اردبیلے مداحے‌کہ‌شهیدعزیزمون،‌آقابابڪــــ‌ خیلے‌دوسش‌داشتن🙃💌» ♥️✨ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🎞 پدرشہید: «وقتی بابڪ می خواست بره سوریہ من گفتم که بابڪ دیگه بر نمی گرده بابک شهید میشه...🕊🥀 او می گوید: موقع خداحافظے نای بلند شدن نداشتم..😞 منو و بابڪ با چشم هایمان از همدیگر خداحافظے ڪردیم ومن از پشت سر پسرم را یڪ دل سیر نگاه ڪردم...👀🚶‍♂ خواهرش می گوید: وقتے بابڪ سوار ماشین شد و رفت من و مادرم خیلے گریہ می کردیم ڪہ دیدیم بابڪ برگشت و گفت: خواهش می کنم گریہ نکنید این جورے اشک ها تون همیشہ جلوے چشمامہ..😓 بابڪ‌سہ بار و رفت و برگشت و دفعہ چهارم ما رو خنداند☺️ و رفت»🍃 ♥️ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
🎞 پدرشہید: «وقتی بابڪ می خواست بره سوریہ من گفتم که بابڪ دیگه بر نمی گرده بابک شهید میشه... او می گوید: موقع خداحافظے نای بلند شدن نداشتم.. منو و بابڪ با چشم هایمان از همدیگر خداحافظے ڪردیم ومن از پشت سر پسرم را یڪ دل سیر نگاه ڪردم... خواهرش می گوید: وقتے بابڪ سوار ماشین شد و رفت من و مادرم خیلے گریہ می کردیم ڪہ دیدیم بابڪ برگشت و گفت: خواهش می کنم گریہ نکنید این جورے اشک ها تون همیشہ جلوے چشمامہ.. بابڪ‌سہ بار و رفت و برگشت و دفعہ چهارم ما رو خنداند و رفت» ♥️ 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 @khoshtipasemani 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🎞 همرزم‌شہید : |حدود یک هفته قبل از شهادت بابڪ بود. با بچه ها قرعه ڪشی ڪردیم ڪه ڪی جانباز میشه ، ڪی اسیر و ڪی شهید. قرعه‌ے جانبازے به بابڪ افتاد...شب شهادت امام رضا(ع)، جانبازشد . از ناحیه پا به شدت آسیب دید و بعد از چند ساعت شربت شیرین شهادت رو از دست امام رضا(ع) نوشید🙂| •♥️• •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @khoshtipasemani •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
📜 🍃🌸برادر‌شہید🌸🍃 📌عاشق شرایط سخت بود.برادرم خودش هم عشق به رفتن داشت، در آنجا هم که داوطلبانه رفته بود، درخواست دادکه اگر می‌شود او را ماموریت در شرایط سخت ببرند. خودم 📌هم خدمت کردم، فکر نمی‌کنم هیچ سربازی راضی شود که برود به یک جای محروم خدمت کند. اما او به خاطر اعتقادات خود به آنجا رفت. بابک قبل از اینکه به سوریه اعزام شود هم در 📌دوره‌ای که سرباز حفاظت اطلاعات بود، دو بار داوطلبانه به کردستان عراق اعزام شده بود اما ما خبر نداشتیم و بعد از شهادتش متوجه آن موضوع شدیم. ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
|📜|: °{متولد ✨مهرماه هزارو سیصد و هفتاد یک، 🍃آذری الاصل،متولد و ساکن رشت دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران بود رزمی کار و بسیجی....🌺✨ به گفته ی پدر و مادر فرزندی پر انرژی و پر جنب و جوش😇 بود پدر میگویید نور ایمان از چشم های بابکش میریخت✨ مادر میگفت بابکش از بهترین ها❤️ بود خواهرش میگفت داداش بابکش عاشق آراستگی و تیپ زدن💖 بوده است و برادری که بغض از خانه های گلویش پیداست و برق اشک در چشمانش هویداست 😔میگوید بابک بسیار با ایمان بود✨🦋 ✔️جوان قصه ی جوانی دهه هفتادی،زیبا، ورزشکار، بسیجی ،دانشجو و..❤️✨ تــولـدت مــبـارک بــرادرشـهـیـدم🎂🎈 ♥️ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
|📜|: °{متولد ✨مهرماه هزارو سیصد و هفتاد یک، 🍃آذری الاصل،متولد و ساکن رشت دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران بود رزمی کار و بسیجی....🌺✨ به گفته ی پدر و مادر فرزندی پر انرژی و پر جنب و جوش😇 بود پدر میگویید نور ایمان از چشم های بابکش میریخت✨ مادر میگفت بابکش از بهترین ها❤️ بود خواهرش میگفت داداش بابکش عاشق آراستگی و تیپ زدن💖 بوده است و برادری که بغض از خانه های گلویش پیداست و برق اشک در چشمانش هویداست 😔میگوید بابک بسیار با ایمان بود✨🦋 ✔️جوان قصه ی جوانی دهه هفتادی،زیبا، ورزشکار، بسیجی ،دانشجو و..❤️✨ 🌻از همه موقعیت های دنیایی اش گذشت و در 96/8/27 در منطقه البوکمال سوریه🌹 به سوی پروردگارش پرواز کرد🕊...}• ♥️ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
هرشهیدی را که دوستش داری❤ کوچـــه دلـــت را بــه نامــش کن یقین بدانـ... در کوچه پـــس کوچه های پر پیچ و خـــم دنیا تنهایـــت نمـــےگــذارد متن بالا کلام شهید نیست ❌ @khoshtipasemani
_رضا، میدونی تو پادگان کسوه که بودیم، خیلی احساس غرور داشتم. _از چی؟ _از اینکه پادگان ما تو چند کیلومتری اسرائیل بود و اون نمیتونست هیچ غلطی بکنه. علی‌پور نگاهش میکند. بابک با هیجان ادامه می دهد: این میدونی یعنی چی، رضا؟ یعنی که ما صاحب قدرتیم؛ یعنی به اون ها هم ثابت شده با ما نمی‌تونن در بیفتن. رضا، ما تو چند کیلومتری اون‌ها بودیم و هیچ کاری نتونستن بکنن. هیجان به صدایش اوج می دهد: میدونی علت همه این‌ها چیه؟ علی‌پور در سکوت سر تکان می ‌دهد. در این مدت بابک هیچ وقت این همه حرف نزده بود. بابک در جیب پیراهنش دست می کند. قرآن کوچکی در می‌آورد و زیر لب صلوات می فرستد و لایش را باز می کند: _به خاطر وجود و درایت ایشونه. رضا، این آرامش و امنیت، این غروری رو که من امشب ازش حرف می زنم، مدیون بودن این مرد هستیم؛ همه‌ی ما. علی‌پور خم می شود روی عکس. تصویر حضرت خامنه‌ای، زیر نور اندک ماه روشن می شود. _خیلی دوست دارم آقا ارادتم رو به خودش بدونه. می خوام بفهمه یکی از سربازهاش منم و برای خوشحالی و سربلندیِ خودش و کشورش هر کاری میکنم. رضا می بیند که بابک چطور سریع قطره اشک گوشه ی چشمش را پاک می کند؛ اما خودش را به ندیدن می زند و خیره می شود به چهره‌ی مردی که سرانگشتان بابک در حال نواختن اوست...! ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 🌹"همرزم‌شہید"🌹 🌸|حدود یک هفته قبل از شهادت بابڪ بود. با بچه ها قرعه ڪشی ڪردیم ڪه ڪی جانباز میشه ، ڪی اسیر و ڪی 🦋شهید. قرعه‌ے جانبازے به بابڪ افتاد...شب شهادت امام رضا(ع)، جانبازشد . از ناحیه پا به شدت آسیب 🌸دید و بعد از چند ساعت شربت شیرین شهادت رو از دست امام رضا(ع) نوشید🙂| •♥️• ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜🎊 🌿🌼رفیق‌شهید🌿🌼 : 🌸منظور از کارهای ، کمک و سرکشی به نیازمندایی بود که خودش می‌شناخت و گاهی به آنها سر می‌زد و 🍁می‌کرد و اگر خانواده‌ای نمی‌توانست برای فرزندش لباس تهیه کند با هم دست آن بچه را می‌گرفتیم و 🌸برایش خرید می‌کردیم، گاهی تهیه می‌کرد و سعی می‌کرد همه این کارها را کسی متوجه نشود و به صورت انجام می‌داد، 🍁حتی در انجمنهای خیریه زیادی عضو بود. 🙃🌿 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ •به وقـت‌دلتـنگی های مادران‌شهـدا🦋 🧔🏻 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @khoshtipasemani •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••