#خاطرات_خدمت:
#پدر:از ناجا براش امریه اومده بود که خودش
رو به نیروی انتظامی تبریز معرفی کنه اومد
بهم گفت بابا اگه تو بخوای میتونی منو توی
رشت نگه داری گفتم:پسرم برات ابلاغیه اومده
قطعی شده باید بری تبریز خودتو برای سربازی
معرفی کنی به نیرو انتظامی گفت:نه بابا من
رفتم تحقیق کردم گفتن که سه تا از دوستان
قدیمیت که باهم بودید تو سپاه هستن و
سرهنگ هستن اگر سه سرهنگ سپاه منو تایید
و معرفی کنن من میتونم تو همین لشکر قدس
رشت خدمت کنم...
#مادر: بابک رفت سربازی محل خدمتش رشت
بود در زمان سربازی هرازگاهی خونه نمیومد
میگفت:جای دوستانم که مرخصی رفته ان
موندم بعدها فهمیدیم که به کردستان میرفته
و اونجا لب مرز خدمت میکرده✨♥️
#رفیق_شهیدم
#شهید_بابک_نوری_هریس
@khoshtipasemani |♥️🍃
#خاطرات_خدمت:
#پارت_اول
#پدر:از ناجا براش امریه اومده بود که خودش
رو به نیروی انتظامی تبریز معرفی کنه اومد
بهم گفت بابا اگه تو بخوای میتونی منو توی
رشت نگه داری گفتم:پسرم برات ابلاغیه اومده
قطعی شده باید بری تبریز خودتو برای سربازی
معرفی کنی به نیرو انتظامی گفت:نه بابا من
رفتم تحقیق کردم گفتن که سه تا از دوستان
قدیمیت که باهم بودید تو سپاه هستن و
سرهنگ هستن اگر سه سرهنگ سپاه منو تایید
و معرفی کنن من میتونم تو همین لشکر قدس
رشت خدمت کنم...
#مادر: بابک رفت سربازی محل خدمتش رشت
بود در زمان سربازی هرازگاهی خونه نمیومد
میگفت:جای دوستانم که مرخصی رفته ان
موندم بعدها فهمیدیم که به کردستان میرفته
و اونجا لب مرز خدمت میکرده✨♥️
#هرشب_یک_خاطره
#رفیق_شهیدم
#شهید_بابک_نوری_هریس
@khoshtipasemani
#خاطرات_خدمت:
#پارت_اول
#پدر:از ناجا براش امریه اومده بود که خودش
رو به نیروی انتظامی تبریز معرفی کنه اومد
بهم گفت بابا اگه تو بخوای میتونی منو توی
رشت نگه داری گفتم:پسرم برات ابلاغیه اومده
قطعی شده باید بری تبریز خودتو برای سربازی
معرفی کنی به نیرو انتظامی گفت:نه بابا من
رفتم تحقیق کردم گفتن که سه تا از دوستان
قدیمیت که باهم بودید تو سپاه هستن و
سرهنگ هستن اگر سه سرهنگ سپاه منو تایید
و معرفی کنن من میتونم تو همین لشکر قدس
رشت خدمت کنم...
#مادر: بابک رفت سربازی محل خدمتش رشت
بود در زمان سربازی هرازگاهی خونه نمیومد
میگفت:جای دوستانم که مرخصی رفته ان
موندم بعدها فهمیدیم که به کردستان میرفته
و اونجا لب مرز خدمت میکرده✨♥️
#رفیق_شهیدم
#شهید_بابک_نوری_هریس
@Babak_nori_heris
#مـادر
بعضۍوقتهـا
#سلام یعنۍ #خداحافظ
السلامعلیڪِ
یـازوجةامیرالمومنین
السلامعلیڪِ
یـاأمّالحسنوالحسین
#فاطمیہ
#وآاای_مادرمـ
#صلی_الله_علیڪ_یا_فاطمةزهرا...
@khoshtipasemani
🌿عشق حسین؛تمام معادلاتِ عالم را به هم میریزد...
عشق #حسین؛عاشق پرور است...
عشق حسین؛#شهید پرور است❤
🌿عشق به حسین،تازه داماد نصرانی را پایبند #کربلا کرد و #وهب به هوای عشق حسین؛تازه عروسش را به مادر سپرد و عاشقانه به میدان زد⚘
🌿بعد از هزار و اندی سال؛باز هم عشق حسین؛عشقِ زمینی را #شکست میدهد😊
🌿اینبار تازه دامادی به نامِ #عباس.
متولد ماهِ اردیبهشت؛ماهِ عاشقان.نور چشم پدر و قوتِ قلبِ #مادر...
🌿درمهرماه نود؛ لباسِ مقدسِ پاسداری به تن کرد و ورد زبانش شد: خدمت و خدمت و خدمت.
🌿در اردیبهشت نود و پنج؛تازه عروسش را به اربابش سپرد و به دنبالِ عشقِ حسین (ع)، راهی دیارِ #حضرت_عقیله شد.
🌿میدانِ جنگِ #حلب؛ قتلگاهش شد و صورت خضاب شده با خونش چشم رفقایش را به هوای #جوانِ_کربلا بارانی کرد😔
🌿قبل از شهادت #نماز خوانده بود. در تیررس دشمن؛ مثل مولایش #حسین (ع)💔
نُقل مراسم عروسی،نثارِ #پیکر سوخته اش شد😔
🌿مادر میگوید: "عباس من برای مردن حیف بود! او باید شهید میشد" و خوشحال است که لحظه تدفین به پاسِ این سربلندی، شیرش را حلالِ شیرپسرش کرده.
🌿پدر میگوید: "از همان دوران کودکی،مسیر #بندگی را در پیش گرفته و نُه ساله بود که #اعتکاف های رجبی اش را آغاز کرد"
🌿حالا چندسالی هست که جایِ عباس،در میان اعتکاف های رجبی خالیست اما اکنون، #معتکف آسمانها است⚘
🌿جایش خالیست اما...گرمی حضورش،همه شهر را گرم میکند.
✍نویسنده: زهرا قائمی
📅تاریخ تولد: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۲. سمنان
📅تاریخ شهادت: ۲۰ خرداد ۱۳۹۵.حلب
🥀مزار: امامزاده علی اشرف سمنان
🎨طراح: #گرافیست_الشهدا
شهید سید مجتبی علمدار:
⚠️از خیابان شهدا؛
آرام آرام در حال گذر بودم!
🌷🍃اولین ڪوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه ڪردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
🌷🍃دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه ڪردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از ڪوچه گذشتم...
🌷🍃به سومین ڪوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محڪم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
🌷🍃به چهارمین ڪوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن ڪردن مردم!
#مطالعه ڪردی؟!
برای #بصیرت خودت چه ڪردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
🌷🍃به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشڪ و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نڪردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
🌷🍃ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
ڪم آوردم...
گذشتم...
🌷🍃هفتمین ڪوچه انگار #ڪانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میڪرد!
#ایثارش را دیدم...
از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
🌷🍃هشتمین ڪوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوڪی هم ڪنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میڪردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
🌷🍃پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میڪردند،برایشان...
⚠️اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم ڪه با #حالم چه ڪردم!
تمام شد...
#تمام
💢از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...🚫
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
#فاطمیه
● مستقیم! 🚕
وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟
○ گفت: حاجی اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....😕
● میدونم .....ولی عزادارم!
○ "شرمنده" 😟
و ضبط رو خاموش کرد.
○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟
● بله مادرم ....
○ واقعا تسلیت میگم. داغ_مادر خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔
● خدا رحمتش کنه
○ خدا مادر شمارم بیامرزه...
بعد پرسید
○ مادر شما هم مریض بودن؟
● نه.مجروح بود....
○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟😳
● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش.
○ جدأ؟😳😳شمام هیچکاری نکردی؟
● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم.....
○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ 😳
● آره... مادرم سه_ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭
○ حاجی ببخشیدا...عجب بیناموسایی بودن! من خودم هر غلطی میکنم؛ گاهیم عرق میخورم ولی پای ناموس که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم ....😡
بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون عرقخور مثل تو بودن اون روز.....
نمیذاشتن به ناموس_علی جسارت بشه......😭
سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم....😕
● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه #جوون باشه...
○ آخ آخ... جوون بودن؟؟
● آره فقط_هجده_سالش_بود...
○ گرفتی ما رو حاجی؟؟؟؟؟
شما خودت بیشتر از هیجده سالته😒
حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله #مـــادر همهی ما شیعه ها #حضرت_زهراست.....🥀
یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....😶
○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچوقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم...😔
● لحظاتی به سکوت گذشت
○ یه سیدی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه....
و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت؛
جواب ندادم...
خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط.
چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد.
#یاحسین_غریب_مادر
من بودم و راننده و صدای مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... 😭
😭😭😭
*ایام شهادت بی بی فاطمه الزهرا {س} تسلیت🖤
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
⚠️ تلنگرانه
راز هایت را به دو نفر بگو ...✌️
#خودت و #خدایت 🦋
در تنگنا به دو چیز تکیه کن...🙊
#صبر و #دعا🌿
در دنیا مراقب دو چیز باش...😇
#پدر و #مادر🤠
از دو چیز نترس که به دست خداست..🤞.
#روزی و #مرگ
و به یک چیز هیچ وقت خیانت نکن..❣
#رفاقت_با_خدا یا رَفیقَ من لا رَفیقَ لَه
تا وقتی نگاه خدا
به سوی توست از روی
گرداندن دیگران غمگین مباش...
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#خاطرات_خدمت🎞
#پارت_اول1⃣
#پدر:از ناجا براش امریه اومده بود که خودش
رو به نیروی انتظامی تبریز معرفی کنه اومد
بهم گفت بابا اگه تو بخوای میتونی منو توی
رشت نگه داری گفتم:پسرم برات ابلاغیه اومده
قطعی شده باید بری تبریز خودتو برای سربازی
معرفی کنی به نیرو انتظامی گفت:نه بابا من
رفتم تحقیق کردم گفتن که سه تا از دوستان
قدیمیت که باهم بودید تو سپاه هستن و
سرهنگ هستن اگر سه سرهنگ سپاه منو تایید
و معرفی کنن من میتونم تو همین لشکر قدس
رشت خدمت کنم🌱
#مادر: 🍃بابک رفت سربازی محل خدمتش رشت
بود در زمان سربازی هرازگاهی خونه نمیومد
میگفت:جای دوستانم که مرخصی رفته ان
موندم بعدها فهمیدیم که به کردستان میرفته
و اونجا لب مرز خدمت میکرده✨♥️
#هرشب_یک_خاطره🦋
#رفیق_شهیدم🌹
#شهید_بابک_نوری_هریس❤️
🌻| @khoshtipasemani2
✔️بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود☺️
#مادر شهید نوری❤️ با بیان اینکه فرزندم از کودکی بسیار زرنگ بود و مدرسهاش را به موقع میرفت😇، اظهار کرد: بابک وقتی کارشناسیاش را گرفت🎓، در مقطع ارشد در تهران قبول شد.
✨وی با بیان اینکه بابک هنگام ورزش🏃♂ آهنگ🎧 زینب زینب را می گذاشت، افزود: همیشه به فرزندم می گفتم:
🌼تو جوانی یک آهنگ شاد بگذار چرا این نوحه را در موقع ورزش میگذاری❓می گفت مامان اینطوری نگو من این آهنگ را دوست دارم.😊
#مادر شهید با بیان اینکه بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود🦋، گفت:
🌱مشارکت در مشارکت های اجتماعی و عام المنفعه مانند 🌈هلال احمر یکی از فعالیت های بابک است.
🍃وی با بیان اینکه بابک مسجدی، هیئتی، ورزشکار، بسیجی و ... بود، تصریح کرد: 💫من و پدرش و کل خانواده بابک را پس از شهادتش شناختیم.💔✨
#بابک_نوری_هریس❤️
#شهیدِگیلانے🦋
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#خاطرات_خدمت🎞
#پارت_اول1⃣
#پدر:از ناجا براش امریه اومده بود که خودش
رو به نیروی انتظامی تبریز معرفی کنه اومد
بهم گفت بابا اگه تو بخوای میتونی منو توی
رشت نگه داری گفتم:پسرم برات ابلاغیه اومده
قطعی شده باید بری تبریز خودتو برای سربازی
معرفی کنی به نیرو انتظامی گفت:نه بابا من
رفتم تحقیق کردم گفتن که سه تا از دوستان
قدیمیت که باهم بودید تو سپاه هستن و
سرهنگ هستن اگر سه سرهنگ سپاه منو تایید
و معرفی کنن من میتونم تو همین لشکر قدس
رشت خدمت کنم🌱
#مادر: 🍃بابک رفت سربازی محل خدمتش رشت
بود در زمان سربازی هرازگاهی خونه نمیومد
میگفت:جای دوستانم که مرخصی رفته ان
موندم بعدها فهمیدیم که به کردستان میرفته
و اونجا لب مرز خدمت میکرده✨♥️
#رفیق_شهیدم🌹
#شهید_بابک_نوری_هریس❤️
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#خاطرات_خدمت🎞
#پدر:از ناجا براش امریه اومده بود که خودش
رو به نیروی انتظامی تبریز معرفی کنه اومد
بهم گفت بابا اگه تو بخوای میتونی منو توی
رشت نگه داری گفتم:پسرم برات ابلاغیه اومده
قطعی شده باید بری تبریز خودتو برای سربازی
معرفی کنی به نیرو انتظامی گفت:نه بابا من
رفتم تحقیق کردم گفتن که سه تا از دوستان
قدیمیت که باهم بودید تو سپاه هستن و
سرهنگ هستن اگر سه سرهنگ سپاه منو تایید
و معرفی کنن من میتونم تو همین لشکر قدس
رشت خدمت کنم🌱
#مادر: 🍃بابک رفت سربازی محل خدمتش رشت
بود در زمان سربازی هرازگاهی خونه نمیومد
میگفت:جای دوستانم که مرخصی رفته ان
موندم بعدها فهمیدیم که به کردستان میرفته
و اونجا لب مرز خدمت میکرده✨♥️
#رفیق_شهیدم🌹
#شهید_بابک_نوری_هریس❤️
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#خاطرات_خدمت🎞
#پدر:از ناجا براش امریه اومده بود که خودش
رو به نیروی انتظامی تبریز معرفی کنه اومد
بهم گفت بابا اگه تو بخوای میتونی منو توی
رشت نگه داری گفتم:پسرم برات ابلاغیه اومده
قطعی شده باید بری تبریز خودتو برای سربازی
معرفی کنی به نیرو انتظامی گفت:نه بابا من
رفتم تحقیق کردم گفتن که سه تا از دوستان
قدیمیت که باهم بودید تو سپاه هستن و
سرهنگ هستن اگر سه سرهنگ سپاه منو تایید
و معرفی کنن من میتونم تو همین لشکر قدس
رشت خدمت کنم🌱
#مادر: 🍃بابک رفت سربازی محل خدمتش رشت
بود در زمان سربازی هرازگاهی خونه نمیومد
میگفت:جای دوستانم که مرخصی رفته ان
موندم بعدها فهمیدیم که به کردستان میرفته
و اونجا لب مرز خدمت میکرده✨♥️
#رفیق_شهیدم🌹
#شهید_بابک_نوری_هریس❤️
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#خاطرات_خدمت🎞
#پدر:از ناجا براش امریه اومده بود که خودش
رو به نیروی انتظامی تبریز معرفی کنه اومد
بهم گفت بابا اگه تو بخوای میتونی منو توی
رشت نگه داری گفتم:پسرم برات ابلاغیه اومده
قطعی شده باید بری تبریز خودتو برای سربازی
معرفی کنی به نیرو انتظامی گفت:نه بابا من
رفتم تحقیق کردم گفتن که سه تا از دوستان
قدیمیت که باهم بودید تو سپاه هستن و
سرهنگ هستن اگر سه سرهنگ سپاه منو تایید
و معرفی کنن من میتونم تو همین لشکر قدس
رشت خدمت کنم🌱
#مادر: 🍃بابک رفت سربازی محل خدمتش رشت
بود در زمان سربازی هرازگاهی خونه نمیومد
میگفت:جای دوستانم که مرخصی رفته ان
موندم بعدها فهمیدیم که به کردستان میرفته
و اونجا لب مرز خدمت میکرده✨♥️
#رفیق_شهیدم🌹
#شهید_بابک_نوری_هریس❤️
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
قرار بـود شهید بشه؛
یه جواب تلخ به مادرش داد!
اسمش رفت آخر لیست . . .💔!
حواسمون باشه چی میگیم و چیکار میکنیم.
#مادر
@khoshtipasemani