eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد کانال دوم👇👇👇: https://eitaa.com/maghar_ammar313 خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشتیپ آسمانی
💫تو تک ستارهـ درخشان ب جاماندهـ در آسمانـ قلب گنهکارمــ بودیـ که🌙 🌈بـادرخشش خود تمام مرا فراگرفتی
🎞 ↓ تو دوره های اعزام باهم رفیق شدیم.ومنم اون دفعه قسمت بود برم ولی بابک نشد بیاد قبل از بابک داشتم میرفتم سوریه؛اون دفعه هرکاری کردیم نشد یعنی قسمت نشد که بره ،ازم قول گرفته بود خبرش کنم بیاد برای بدرقه. گفتم:بابک جان ممکنه زمانش بی وقت باشه و اذیت بشی گفت:اشکال نداره دوست‌دارم بیام خلاصه اومد ویه خورده زود اومد که یکم بیشتر پیشه هم باشیم موعود رفتن که شد خداحافظی کردم سوار اتوبوس شدم وبعداز یک ربع اتوبوس حرکت کرد که ی دفعه ایستاد!! همه تعجب کردن که ممکنه چه اتفاقی افتاده باشه ؟ که دیدم بابک اومدبالا ازجمع معذرت میخوام بزارید آخرین عکس بادوستم بگیرمو برم یه سلفی باهامون گرفت و رفت. این آخرین بازی بود که میدیدمش،هرچند تلفنی باهاش در تماس بودم ولی ندیدمش تا اینکه شنیدم رفته سوریه. خوشحال شدم که تونست بره و بالاخره بالیاقت تراز ما بود و حضرت زینب خریدش. ♥️ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🎞 ↓ 🍁تو دوره های اعزام باهم رفیق شدیم.ومنم اون دفعه قسمت بود برم ولی بابک نشد بیاد قبل از بابک داشتم میرفتم سوریه؛اون دفعه هرکاری کردیم نشد یعنی قسمت نشد که بره ،ازم قول گرفته 🦋بود خبرش کنم بیاد برای بدرقه. گفتم:بابک جان ممکنه زمانش بی وقت باشه و اذیت بشی گفت:اشکال نداره دوست‌دارم بیام خلاصه اومد ویه خورده زود اومد که یکم بیشتر 🌸پیشه هم باشیم موعود رفتن که شد خداحافظی کردم سوار اتوبوس شدم وبعداز یک ربع اتوبوس حرکت کرد که ی دفعه ایستاد!! همه تعجب کردن که ممکنه چه اتفاقی افتاده باشه ؟ 🦋که دیدم بابک اومدبالا ازجمع معذرت میخوام بزارید آخرین عکس بادوستم بگیرمو برم یه سلفی باهامون گرفت و رفت. این آخرین بازی بود که میدیدمش،هرچند تلفنی باهاش در تماس بودم ولی ندیدمش تا اینکه شنیدم رفته سوریه. خوشحال شدم که تونست بره و 🍁بالاخره بالیاقت تراز ما بود و حضرت زینب خریدش. ♥️ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
خاطــــره📚 شب‌قبل‌از بابڪ‌بود؛یہ‌ماشین‌مهمات‌تحویل‌من‌بود. من‌هم‌قسمت‌موشکی‌بودم‌و‌هم‌نیروی‌آزادادوات.اون‌شب‌هوا‌ واقعا‌سردبودبابڪ‌ اومد‌پیش‌من‌گفت:" علےجان‌توۍچادر‌ جا‌نیست‌من‌بخوابم.پتوهم‌نیست"گفتم : تو‌همش‌از‌غافلہ‌عقبـے بیا‌پیش‌‌خودم‌گفتم:بیا‌این‌پتو؛ اینم‌سوءیچ‌برو‌جلو‌ماشین‌بخواب،‌ من‌عقب‌میخوابم‌ساعت‌3شب‌من‌بلند‌شدم‌رفتم‌بیرون‌دیدم‌پتورو انداختہ‌رو‌دوش‌خودش‌داره‌ میخونہ(وقتی‌میگم‌ساعت‌(۳) صبح‌یعنےخداشاهده اینقدرهواسرده‌نمیتونےازپتوبیاۍبیرون!!گفتم: بابڪ‌بااینکارا‌شهید‌نمیشےپسر ..حرفےنزد💔 منم‌رفتم‌خوابیدم. صبح‌نیم‌ساعت‌زودتراز‌من‌رفت‌خط و‌همون‌روز شد..🥲! 🌸 📍معتبرترین کانال رسمی شهید بابک نوری هریس👇 https://eitaa.com/joinchat/2688090130C327b46dad6