eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد کانال دوم👇👇👇: https://eitaa.com/maghar_ammar313 خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشتیپ آسمانی
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋 🍃🌸 من حامله شده بودم و پدر و مادرم هم آمده بود شهر برای زندگی یک روز خانه پدرم بودم که درد زایمان گرفتم ماه مبارک رمضان بود و دم غروب عبدالحسین سریع ماشین گرفت مادرم بهش گفت میخوای چیکار کنی گفت می خوام بچم خونه خودمو به دنیا بیاد شما برین اونجا من میرم دنبال قابله یکی از زن های روستاها پیش مان بود،سه تایی سوار شدیم و راه افتادیم خودتم که یک موتور گازی داشت رفت دنبال قابله. رسیدیم خانه من همینطور درد می کشیدم و خدا خدا میکردم قابل زودتر بیاید تو نگاه مادرم نگرانی موج میزد یک مکان آرام نمی‌گرفت وقتی صدای در را شنید انگار میخواست بال دربیاورد سریع رفت که در را باز کند کمی بعد با خوشحالی برگشت و گفت خانم قابله آمد. خانم سنگین و مقری بود به قول خودمان دست سبکی داشت و بچه راحت تر از آن که فکرش را بکنم به دنیا آمد یک دختر قشنگ و چشم پرکن قیافه و قد و قواره هاش برای خودم هم عجیب بود چشم از صورتش نمی‌گرفتم،خانم قابل لبخندی زد و گفت اسم بچه رو چی میخوای بزاری یکان ماندن چه بگویم خودش گفت اسمش را بگذارید فاطمه اسم خیلی خوبیه شب از نیمه گذشته بود به‌های ساعت رسیدن نزدیک سه همه ما نگران عبدالحسین بودیم مادرم میگفت آخه آدم اینقدر بی خیال من ولی حرص و جوش شیرین را می‌زدم که نکند برایش اتفاقی افتاده باشد بالاخره ساعت سه صدای در کوچه بلند شد گفتم : حتما خودشه... ... ⛔️ 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 @khoshtipasemani 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃