خوشتیپ آسمانی
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸🦋
🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋
🍃🌸
#خاڪهاےنرمـکوشڪ
#پارتنوزده
فردا صبح باز رفت دنبال کار،ظهر که آمد گفت تو یک لبنیاتی مشغول شدم،بهش گفتم:این جا روزی چقدرت میدن؟
گفت:از سبزی فروشی بهتره،روزی 10 تومن میده.
ده،پانزده روزی رفت لبنیاتی یک روز بعد از ظهر زود تر روزی که باید می آمد پیدایش شد، خواستم دلیلش را بپرسم چشمم افتاد به وسایل توی دستش:یک بیل دستش بود یک کلنگ.
گفتم:اینارو برا چی گرفتی؟
گفت:به یازی خدا و چهارده معصوم میخوام از فردا برم سرگذر.
چیزهایی از کارگری سرگذر شنیده بودم، میدانستم کارشان خیلی سخت است،بهش گفتم این لبنیاتیه که کارش خوب بود، مزد هم زیاد میداد که!)
سرش را این طرف و آن ظرف تکان داد، گفت:این یکی از سبزی فروشی هم بدتر بود،
گفتم:چطور؟؟
گفت:کم فروشی میکنه،تو کارش غش داره،جنس بد رو قاطی جنس خوب میکنه و به قیمت بالاتر میفروشه،تازه همینم سبکتر میکشه،از همه بدترش اینه که میخواد منم لنگه خودش باشم!»
یا غیض ادامه داد:این نونش از اون بدتره..
از فردا صبح زود رفت سرگذر سه چهار روز بعد آخر شب از سرکار برگشت گفت:الحمدلله یک بنا پیدا شده که منو با خودش سرکار.
#ادامهدارد...
#کپیممنوع⛔️
🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
@khoshtipasemani
🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
#رمانضحی
#پارتنوزده
هر دوشون با تعجب نگاهم کردن...
_گرم حرف شدیم یادم رفت یه فکری به حال شام بکنم...
میگم بریم تو آشپزخونه من یه چیزی بذارم همونجا هم ادامه بدیم...
تا خواستم بلند شم کتایون با دست اشاره کرد:نمیخواد شام مهمون من... زنگ میزنم یه چیزی بیارن...
لبخندی زدم:
آخه هنوز قسمتتون نشده دستپخت منو بخورید!
لبخند کمرنگی زد: باشه فردا شب ظاهرا وقت بسیاره!
لبخندم عمیقتر شد: باشه من که از خدامه چی بهتر از شام بی دردسر...
گوشی تلفنش رو از جیب پشتی کیفش بیرون کشید:حالا چی میخورید؟
ژانت فوری جواب داد: پیتزا قارچ و گوشت...
نگاهش برگشت سمت من. گفتم:هر چی میخوای سفارش بده فقط گوشت نداشته باشه...
متعجب نگاهم کرد:وگی؟(گیاهخوار)
زدم زیر خنده:
نه... منتها میدونی که گوشت خوک نمیخورم...
لبخند تمسخر آمیزی زد و دستش رو زیر چونه ش گذاشت:
_ما الان داریم از دلایل وجود خدا برای این کیهان بی نهایت صحبت میکنیم یعنی اگر خدایی باشه به قول خودت باید عظمتی مافوق تصور داشته باشه!
برای همینه که میگم اگرخدایی هم باشه قطعا خدای این ادیان و دیندارا نیست چون خدای ادیان خیلی کوچیکه و فقط با امرو نهی میخواد قدرت نداشته ش رو به پیروانش القا کنه و به رخ بکشه در حالی که خدا با اون عظمتی که باید، اصلا نباید دغدغه ش این چیزا باشه و مخلوقاتش رو بی جهت محدود کنه که چی بشه آخه!
امروز این دومین باریه که گفتی نمیتونم یه چیزی رو بخورم! شماها با دین فقط خودتون رو محدود میکنید همین!
بلافاصله شماره رستوان رو گرفت و منتظر شد... صبر کردم تا تماسش تموم بشه... گوشی رو که قطع کرد جوابش رو دادم:
_اولا درباره عظمت و دغدغه خدا، دلیل نمیشه چون خدا بزرگ و باعظمته از مسائل جزئی غافل بشه برعکس خدا انسان رو خلق کرده و به کم و کیف و سود و زیانش آگاهی و اشراف کامل داره و بجای اینکه شبیه تصور تو از عظمت، بیخیال رهاش کنه، بهش برنامه داده(همون دین)
که راحتتر و سالمتر و طولانی تر و مفیدتر زندگی کنه و البته که دقیق ترین و جزئی ترین برنامه رو هم داده که در اون از کوچکترین شئونات زندگی بشر غافل نشده
که این خودش نشانی از عظمت و اشراف خدا و البته نشانه توجه و لطف این عظمت بیکران به ما کوچولو هاست که در کل کائنات اپسیلون هم محسوب نمیشیم به لحاظ ابعاد و اختیارات و این به شدت جای افتخار و قدردانی داره...
ویژه درباره قوانین محدودیت خوراکی مثل گوشت خوک و الکل هم که تا صبح میتونم در مضراتش دلیل و آدرس سایت و مقاله بیارم*
اما به طور کلی اگر بخوایم قانون و قانونمداری رو محدودیت ترسیم کنیم همه جوامع بشری که قوانینی دارن سلطه طلب و تنگ نظر و همه ما برده و بیچاره ایم...
کسی در اصل لزوم وجود قانون که شک نداره! درسته؟ بلکه صحتش اهمیت داره .
البته که اگر از قوانین غلط پیروی کنیم برده و بیچاره ایم !
میشه درباره تک تک قوانین دینی خاصه اسلامی صحبت کرد و منطقشون رو بررسی کرد مثل همین مورد. و همین کارم میکنیم اما نمیشه گفت چون شما به یک سری قوانین پایبندید محرومید
این منطقی نیست اصلا!...
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---